هویّتِ گم شده

چند سطری درباره ناهماهنگی فرهنگی در معماری امروز ایران بهانگیزه روز معمار
هفت صبح، سپیده کزازی| در چند دهه اخیر، حضور معماری غربی در فضای شهری ایران بهوضوح قابل مشاهده است. نماهای شیشهای، برجهای بلند و پلانهای باز که بیشتر براساس معماری اروپایی و آمریکایی طراحی شدهاند، در بافت شهری ما جا خوش کردهاند؛ در حالیکه این نوع معماری، از نظر فرهنگی و اقلیمی همخوانی چندانی با شرایط زندگی در ایران ندارد. معماری، فقط فرم و ظاهر نیست. معماری از دل فرهنگ، اقلیم و باورها برمیآید و دقیقاً همان جایی دچار مشکل میشود که این ریشهها نادیده گرفته میشوند.
ایران کشوری است با اقلیمهای متنوع؛ از بیابانی و گرم و خشک گرفته تا مرطوب و سردسیر. معماری سنتی و بومی ایران سالها براساس همین شرایط شکل گرفته بود و همه عناصر آن براساس نیازها و فرهنگ بومی منطقه طراحی و اجرا میشد؛ بادگیرها در جنوب، حیاطهای مرکزی در مناطق مرکزی، سقفهای شیبدار در شمال و دیوارهای ضخیم گلی در کویر، همه پاسخهایی هوشمندانه و بومی به شرایط اقلیمی بودند.
در کنار آن، فرهنگ ایرانی که همواره به حفظ حریم خصوصی، ارتباط خانوادگی و فضاهای درونگرا اهمیت میداد، ساختار معماری را بر پایه حیاط مرکزی و اتاقهای رو به داخل تنظیم کرده بود. اما با ورود معماری غربی، این مفاهیم کنار گذاشته شد. ساختمانهایی با پنجرههای بزرگِ رو به خیابان، بالکنهای نمایشی، آشپزخانههای کوچک و پلانهای باز و تفکیکنشده، شاید در اروپا و در فرهنگ اروپایی زیبا و کارآمد باشند، اما در ایران، با فرهنگ درونگرای ما ناسازگار و تا حد زیادی ناکارآمدند.
سبک زندگی ایرانی همواره حول محور خانواده، ارتباطات نزدیک و فضاهای نیمهخصوصی مانند حیاط و حوضخانه شکل میگرفت. در حالیکه معماری مدرن غربی بیشتر بر فردگرایی و ارتباطات بیرونی تاکید دارد. این تفاوت باعث شده بسیاری از ساختمانهای غربگرا در عمل، نتوانند رضایت ساکنان را جلب کنند. خانههایی که پنجرههای بزرگشان اغلب با پردههای ضخیم پوشیده میشود، یا تراسهایی که کمتر مورد استفاده قرار میگیرند، شاهدی بر این ناهماهنگی فرهنگیاند.
از طرفی، گسترش شتابزده معماری غربی در ایران باعث بیهویتی بصری در شهرها و آسیب به شهرسازی بومی شده است. کوچههایی که زمانی پر از خانههای آجری و دیوارهای کاهگلی بودند، امروز میان انبوهی از نماهای سنگی و کامپوزیتی بیروح گم شدهاند. این اتفاق نهتنها هویت معماری ایرانی را کمرنگ کرده، بلکه باعث شده شهرهای ما به مجموعهای از فرمهای تقلیدی و بیریشه تبدیل شوند که حتی میتوان گفت به درستی و آگاهانه هم تقلید نشدهاند و شاید اصطلاح «کلاغ خواست راه رفتن کبک را یاد بگیرد، راه رفتن خودش را هم فراموش کرد» درستترین مثال و کنایه برای این اتفاق باشد.
در نهایت، مسئله فقط تقلید از فرمهای غربی نیست؛ بلکه نادیده گرفتن روح و هویت معماری ایرانی است. اگرچه ارتباط با دنیای مدرن و الهامگرفتن از تکنولوژیها و فرمهای نو ضروری است، اما این جریان باید با درک عمیق از فرهنگ، اقلیم و نیازهای بومی همراه باشد. معماری ایران زمانی میتواند معاصر و موفق باشد که ریشههای خود را بشناسد و در بستری امروزی بازآفرینی شود. معماری امروز ایران، نه باید اسیر گذشته باشد و نه اسیر تقلید. ما نیازمند بازآفرینی هویت ایرانی در قالبهای معاصر هستیم؛ هویتی که هم ریشهدار باشد، هم آیندهنگر. به امید روزهای بهتر و اصولیتر برای معماری ایران.