فرصت بازآفرینی یا تهدید بازنمایی

دوران طلایی سینمای ایران، یعنی شکلگیری موج نوی سینما در دهههای ۴۰، ۵۰ و 60 به شدت وامدار اقتباسهای ادبی بوده است
هفت صبح، سمیه خاتونی | در سالهای اخیر، بحث اقتباس ادبی در سینمای ایران بار دیگر بهعنوان یک مسیر مهم برای احیای خلاقیت در فیلمنامهنویسی و تولید آثار سینمایی، به طور جدی در محافل فرهنگی و رسانهای مطرح شده است. این بازگشت به ادبیات، در بستری از تکرار الگوها، فقر محتوایی و رکود در داستانپردازی سینمایی، نویدبخش نگاهی نو به روایتهای اصیل و انسانی است که پیشتر در قالب رمانها و داستانهای برجسته به منصه ظهور رسیدهاند.
تبلور ادبیات معاصر، ماندگاری سینما
مروری بر تاریخ سینمای ایران نشان میدهد که دوران طلایی سینمای ایران، یعنی شکلگیری موج نوی سینما در دهههای ۴۰، ۵۰ و 60 به شدت وامدار اقتباسهای ادبی بوده است. کارگردانان بزرگی چون بهمن فرمانآرا، داریوش مهرجویی، ناصر تقوایی و مسعود کیمیایی، آثار ماندگاری را خلق کردند که ریشه در رمان و ادبیات معاصر داشتند.
زندهیاد داریوش مهرجویی تبلور بیان سینمایی خود را در آثار غلامحسین ساعدی دید و بهمن فرمانآرا این تبلور را در آثار هوشنگ گلشیری جست، همینطور زندهیاد کیومرث پوراحمد مولفهای را در آثار هوشنگ مرادیکرمانی یافته است که به تحول بیان سینماییاش کمک کرد.
دستورکار؛ بازگشت به اقتباس ادبی
در سالهای اخیر، بازگشت به اقتباس ادبی بار دیگر در دستورکار برخی فیلمسازان قرار گرفت. از نمونههای موفق این جریان، میتوان به فیلم «یاغی» به کارگردانی محمد کارت اشاره کرد که اقتباسی از رمان «سالتو» از مهدی افروزمنش است و همچنین فیلم «باغ کیانوش» به کارگردانی رضا کشاورز که براساس رمانی از علیاصغر عزتیپاک است. فیلم «زیبا صدایم کن» به کارگردانی رسول صدرعاملی با اقتباس از رمانی به همین نام به نویسندگی فرهاد حسنزاده است که همه نمونههایی از آثار اقتباسی درسالهای اخیر هستند که توانستند در جشنوارههای داخلی موفق ظاهر شوند.
اقتباسی که موفق نبود
«زیبا صدایم کن» در اکران جشنواره مورد توجه و اقبال منتقدان و اهالی رسانه قرار گرفت، اما در اکران عمومی همچنان موفقیت قابلتوجهی کسب نکرده است. این مسئله بیش از آنکه ناشی از ضعف فیلم باشد، به نظام توزیع، تبلیغات و ترجیحات کلی مخاطب عام در سینمای ایران بازمیگردد.
اقتباس؛ راهی برای نجات سینمای ایران؟
این روزها اقتباس ادبی در سینمای ایران نه تنها به عنوان یک ضرورت هنری، بلکه بهعنوان یک راهحل جدی برای خروج از بنبست محتوایی سینمای تجاری نیز مطرح است. نهادهایی همچون انجمن سینمای جوان، در قالب دورههای مطالعاتی و فراخوانهای پژوهشی، این موضوع را به یکی از محورهای اصلی خود تبدیل کردهاند. همچنین فیلمسازانی چون نرگس آبیار با پروژههایی چون «سووشون» و «بامداد خمار» و بهمن فرمانآرا با «چشمهایش»، نشان دادهاند که بازگشت به ادبیات در حال تبدیل شدن به یک جریان جدی و فراگیر در سینمای ایران است.
چالش نویسنده و کارگردان: اصالت و اقتباس
با این حال، اقتباس ادبی همواره با چالشی بنیادین مواجه بوده است؛ فاصله بین ذهنیت مولف اول و نگاه اقتباسی کارگردان. بسیاری از نویسندگان، با وجود رضایت از فروش کتاب و دیده شدن آثارشان، از محصول نهایی سینمایی رضایت کامل ندارند. آنها معتقدند که روح اثر، در فرآیند اقتباس از بین میرود و شخصیتها، فضا و مضمونهای روانشناسانه و چندلایه داستانشان، به تصویری تکبعدی در پرده سینما تقلیل مییابند.
تاثیر دوگانه سینما و ادبیات
در عین حال، این فرآیند دوگانه میتواند به نفع هر دو حوزه باشد؛ سینما با بهرهگیری از ساختار مستحکم روایی ادبیات غنا مییابد و ادبیات نیز با گسترش مخاطبان کتاب، جان تازهای میگیرد. نمونه موفق آن، فیلم «شبهای روشن» به نویسندگی سعید عقیقی و کارگردانی فرزاد مؤتمن است که اقتباسی از داستان کمتر خوانده شده از داستایوفسکی به همین نام است. پس از ساخت فیلم، این کتاب نه تنها مورد توجه قرار گرفت، بلکه به فروش بیشتر نیز انجامید.
بازآفرینی اثر مبدأ، اقتباس موفق
یکی از مهمترین ویژگیهای اقتباس سینمایی موفق، بازآفرینی اثر مبدأ است. صرف بازنمایی داستان یا یک رمان در مدیومی دیگر، بدون ارائه زاویه دیدی نو، تجربهای تکراری و سطحی خواهد بود. در آثار اقتباسی کلاسیک جهانی، مانند اقتباسهای آکیرا کوروساوا از آثار شکسپیر یا نمونههایی از برگمان و بونوئل، نوعی بازآفرینی خلاقانه به چشم میخورد؛ جایی که مولف دوم، یعنی فیلمساز موفق میشود متن اول را از زاویهای جدید و از منظری متفاوت بازآفرینی کند.
چهار دهه، اقتباس، چهار دهه وفاداری
در سینمای ایران، با آنکه موج نو دهههای ۴۰ و ۵۰ شمسی سرآغاز رابطهای عمیق میان ادبیات و سینما بود، اقتباسهای معاصر غالبا درگیر سطحینگری، تقلیلگرایی و حذف وجوه پیچیده متون مبدأ هستند. در همین راستا، بررسی موردی فیلم «زیبا صدایم کن»، اقتباسی از رمان تحسین شده فرهاد حسنزاده، بار دیگر اهمیت درک عمیق و وفاداری خلاقانه در فرایند اقتباس را پیش چشم میآورد.
بررسی تطبیقی رمان با فیلم
فیلم «زیبا صدایم کن»، به کارگردانی رسول صدرعاملی، نسخهای سینمایی از رمانی است که از جنبه روانشناختی و اجتماعی، اثری پیچیده، عمیق و گاه تلخ به شمار میرود. در رمان؛ پدر شخصیتی خشونتطلب، آسیبزننده و دچار اختلالات روانی عمیق است؛ فردی که رفتارهایش به فروپاشی خانواده و مادر انجامیده. مادر، زنی رهاشده در تنگنای اجتماعی، با انتخابی نادرست، آینده دختر را بیش از پیش تباه میکند.
زیبا، با زخمهایی روانی، در جهانی پر از خشونت و بیپناهی، برای بقا میجنگد. رمان با پرداختن به مفاهیم پیچیدهای چون تعاملهای مرضی روانشناختی، بیهویتی فردی و اجتماعی، عدم رشد روانی و رستگاری درونی، هنرمندانه روایت خود را پیش میبرد. در نسخه سینمایی اما، این تاریکیها کمرنگ میشوند.
پدر، با بازی امین حیایی، شخصیتی ملایمتر و دلسوزتر تصویر میشود. دختر، با بازی ژولیت رضاعی، شخصیتی نسبتا بالغ، کم مهربان و حتی در مواردی والدگون جلوه میکند؛ در حالیکه در رمان، زیبا هنوز درگیر بحران هویت و ناتوان از درک کامل زخمهای عمیق خود است.
اگرچه فیلم از منظر اجرا، بازیگری، فضاسازی و ریتم، اثری شایسته تلقی میشود، اما ساختار داستانی با مولفههای عمیق روانشناختی، پیچیدگی روابط، جهان ذهنی راوی و آنچه رمان را به اثری منحصر به فرد تبدیل کرده است در اقتباس سینمایی قربانی مؤلفههای مخاطبپسند، محدودیت زمانی و نگاه تجاری
شدهاند.
پرسش از وفاداری یا بازآفرینی
نکتهای که در این اقتباس، مانند بسیاری از اقتباسهای اخیر در سینمای ایران، محل تأمل است، مرز باریک بین «وفاداری به متن» و «بازآفرینی خلاقانه» است. هر اقتباس موفقی الزاما نباید «نعل به نعل» متن ادبی را بازگو کند، اما نمیتوان به صرف الهام گرفتن سطحی یا برداشت گلچینوار از یک رمان، آن را اقتباسی هنری نامید.
چنانچه فیلمساز تنها به انتخاب بخشهای نمایشی داستان بسنده کند و آن را از دنیای پرلایه رمان جدا کند، بدون آنکه بتواند دنیایی تازه خلق کند، نه تنها به اصالت رمان لطمه وارد کرده، بلکه مخاطب را نیز از درک لایههای عمیقتر اثر ادبی محروم ساخته است.
دروغ زیبا و فانتزی!
هرچندکه تغییرات در فیلمنامه از نظر دراماتورژی قابل توجیهاند، اما گاهی باعث از بین رفتن انسجام روانشناختی و واقعگرایانه رمان شدهاند. درنهایت میتوان گفت: فیلمنامه زیبا صدایم کن، یک دروغ زیباست. دروغی که دوست داریم باور کنیم؛ اما اگر با دقت نگاه کنیم، میبینیم که شخصیت پدر همچنان قابلیت خشونت و بدگمانی را دارد. این حقیقت در رمان صادقانه روایت شده اما در فیلمنامه، با پوششی از احساسات و مصالحههای دراماتیک، پنهان شده است. به زبان سادهتر، فیلمنامه یک دروغ مصلحتی از رمان است.
در مجموع، فیلمنامه تلاش کرده اتمسفر روابط را حفظ کند، اما وفادار به ژانر رمان نمانده است. رمان یک روایت رئالیستی و تلخ دارد اما فیلمنامه به سمت فانتزی ذهنی رفته است؛ فانتزیای که میخواهد مخاطب را با دروغی زیبا آرام کند. در حالی که رمان واقعیت را با تمام تلخیهایش به تصویر میکشد. شخصیتها در رمان کاملتر، صادقتر و دردناکترند.
اما در فیلمنامه، برخی عناصر تنها در حد «تابلوهای نمایشی» و امیددهنده هستند، نه حامل معنا. درنهایت، میتوان گفت که اقتباس «زیبا صدایم کن» بیشتر از آنکه وفادارانه باشد، یک بازآفرینی آزاد است. بازآفرینیای که در برخی لحظات درخشان عمل میکند (مثل بازنویسی شخصیت مادر)، اما در برخی دیگر، مفاهیم را فدای ظاهر نمایشی میکند. اقتباسی که اگرچه در حفظ فضای احساسی موفق بوده، اما از عمق واقعگرایانه رمان فاصله گرفته است.