چرا وزن نان در نانواییها کم میشود؟

صفهای شلوغ نانوایی و سکوت مردم برابر کمفروشی و سیاستهای ناکارآمد نیاز به سیاستهایی فراتر از هوشمندسازی دارد
هفت صبح، پیام عابدی| در کوچههای تهران، بوی نان تازه هنوز نوید زندگی میدهد اما این عطر خوش، داستانی تلخ را پنهان کرده است. نان، این نماد ساده انصاف و سفرههای مشترک، حالا زیر سایه کمفروشی خزنده و سیاستهای ناکارآمد، سبکتر از همیشه به دست مردم میرسد. در محلههای شلوغ شهر، جایی که همهمه صفهای نان با صدای اعتراضهای زیرلب در هم میآمیزد، مردم نهفقط نان، بلکه اعتماد و حس انصاف را هم کمتر از گذشته در دست دارند.
بوی نان تازه در کوچههای تهران پیچیده بود اما این عطر، دیگر آن گرمای اطمینانبخش گذشته را به همراه نداشت. صدای ضربههای چانه خمیر روی تخته نانوایی، با همهمه مردمی که از سر کار یا خانه آمده بودند تا سهم روزانهشان از نان را بگیرند، درهم آمیخته بود اما چیزی در این صحنه آشنا گم شده بود: وزن نان، اعتماد مردم و شاید بخشی از هویت فرهنگی که نان برای ایرانیان نمایندگی میکرد.
رضا، نان و حسرت گذشته
«رضا»، مرد میانسالی که هر روز نان تافتون تنوری میخرید، دست به کمر ایستاده بود و زیر لب غرولندی کرد: «قبلاً این نونا سنگینتر بود... الان انگار هوا میخوریم، نه نون.» حرف رضا، تنها یک گلایه ساده نبود؛ انعکاس حقیقتی بود که در بسیاری از نانواییهای شهر جریان داشت.
طبق نرخنامه مصوب، وزن چانه خمیر برای نان تافتون باید ۲۲۰ گرم باشد و پس از پخت، با توجه به تبخیر طبیعی، نان باید بین ۱۴۰ تا ۱۵۰ گرم وزن داشته باشد. اما ترازوی دیجیتالیای که یکی از اهالی در گوشیاش داشت، عدد دیگری را نشان میداد: ۹۸ گرم. نانی که تازه از تنور بیرون آمده بود، به زور به 100 گرم میرسید.این تفاوت وزن، دیگر فقط یک تخلف ساده نبود؛ نشانهای بود از یک «فراموشی جمعی» که در سکوت مردم و بیتفاوتی نانوایان ریشه دوانده بود.
از منظر جامعهشناختی، این پدیده را میتوان نشانهای از «نرمالسازی تخلف» دانست؛ جایی که تخلفی کوچک، آنقدر تکرار میشود که به بخشی از زندگی روزمره تبدیل میشود و دیگر کسی آن را زیر سوال نمیبرد. این عادت، نهتنها به اعتماد اجتماعی آسیب میزند، بلکه حس انصاف را در سادهترین تعاملات روزمره – مانند خرید نان – مخدوش میکند.
روایتی از محلههای دیگر
در محله خزانه، زن جوانی با بچهای در بغل، بسته نان چهارتایی را تکان داد و با ناراحتی گفت: «بهخدا این نونا دیگه آدمو سیر نمیکنه. باید 10 تا بخری تا سیر بشی.» فروشنده فقط لبخند زد و چیزی نگفت. این سکوت، نشانهای از یک توافق نانوشته بود؛ توافقی که در آن نانوایان میدانستند چه میکنند و مردم، خسته از اعتراضهای بینتیجه، سکوت را انتخاب کرده بودند.
این رفتار، از دیدگاه جامعهشناسی، نشاندهنده «بیقدرتی آموختهشده» است؛ حالتی که در آن افراد پس از تجربههای مکرر ناکامی در تغییر شرایط، دست از مطالبهگری میکشند و به وضع موجود تن میدهند.سیاستهای هوشمندسازی آرد و نان که از سال ۱۴۰۱ با هدف ساماندهی و شفافسازی توزیع نان آغاز شد، قرار بود جلوی قاچاق آرد را بگیرد و انصاف را به سفرهها برگرداند.
این طرح با استفاده از کارتخوانهای ویژه، سهمیه آرد یارانهای را رصد میکرد اما در عمل، این سیاست به ابزاری برای توجیه کمفروشی تبدیل شد. نانوایان با دستکاری در فرآیند پخت – از تغییر درجه حرارت تنور گرفته تا کاهش رطوبت خمیر – نانهایی سبکتر و نازکتر تولید کردند، بدون اینکه سیستم هوشمندسازی بتواند وزن واقعی نان را کنترل کند. نتیجه؟ نانی که روی کاغذ ۲۲۰ گرم ثبت میشد، در واقعیت به زور به ۱۰۰ گرم میرسید.
فرسایش اعتماد اجتماعی
از منظر جامعهشناسی، نان در فرهنگ ایرانی فراتر از یک ماده غذایی است؛ نمادی از همبستگی، انصاف و حتی معنویت. در گذشته، نانواییها نهفقط محل پخت نان، بلکه فضایی برای تعاملات اجتماعی و تقویت پیوندهای محلهای بودند اما کمفروشی خزنده و سیاستهای ناکارآمد، این نقش اجتماعی را تضعیف کرده است.
وقتی نان سبکتر از استاندارد به دست مردم میرسد، اعتماد به نهادهای محلی – از نانوایی گرفته تا نظام نظارتی – کاهش مییابد. این فرسایش اعتماد، بهتدریج به بیاعتمادی گستردهتر به ساختارهای اجتماعی و اقتصادی منجر میشود.در خیابان پیروزی، پیرمردی با عصا به نانوایی نزدیک شد و آهسته گفت: «من هر روز وزن میکنم. نون سنگک باید ۵۰۰ گرم باشه، ولی به زور ۳۶۰ گرم میرسه.
نمیدونم چرا همه عادت کردن!» این عادت، نتیجه سالها کمفروشی تدریجی بود که حالا با ظاهری قانونی، به بخشی از واقعیت روزمره تبدیل شده است. نانوایان، با ثبت چانههای ۲۲۰ گرمی در سیستم، نانی ۹۹ گرمی تحویل میدهند و از هر نان، ۴۰ تا ۵۰ گرم «صرفهجویی» میکنند؛ سودی که به جیب خودشان میرود، نه به سفره مردم.
قوانین رسمی و واقعیتهای تلخ
قوانین رسمی منتشرشده در سالهای گذشته، وزن و قیمت نان را بهروشنی تعیین کردهاند. برای مثال، نان تافتون ماشینی باید از چانهای ۲۲۰ گرمی تهیه شود و پس از پخت، حدود ۱۴۰ گرم وزن داشته باشد. اما این اعداد، بیشتر شبیه آرزوهایی روی کاغذ هستند تا واقعیتی در نانواییها.
در بسیاری از محلهها، وزن نان چنان کم شده که با دست هم قابل تشخیص است. اما مسئله فقط وزن نیست؛ آنچه زیر این کمفروشی پنهان شده، فرسایش تدریجی حس انصاف و اعتماد اجتماعی است.از منظر جامعهشناختی، این پدیده را میتوان با مفهوم «سرمایه اجتماعی» تحلیل کرد.
سرمایه اجتماعی، به شبکههای اعتماد و همکاری میان افراد و نهادها اشاره دارد که برای کارکرد صحیح یک جامعه ضروری است. وقتی نان – که سادهترین و ضروریترین نیاز روزمره است – به ابزاری برای سودجویی تبدیل میشود، این سرمایه اجتماعی بهتدریج تحلیل میرود. مردم نهتنها به نانوایان، بلکه به نهادهای نظارتی و حتی به یکدیگر بیاعتماد میشوند. این بیاعتمادی، به کاهش مشارکت اجتماعی و تضعیف حس مسئولیت جمعی منجر میشود.
سکوت در صفهای نان
در منطقه نواب، مادری که هر روز برای خانوادهاش نان میخرید، به دوستش گفت: «دیگه عادت کردم نپرسم. خودمم نمیدونم چرا...» این جمله، کلید فهم وضعیت کنونی است. طرحهای اقتصادی که قرار بود قاچاق آرد را مهار کنند، در عمل مصرفکننده را متضرر کردند.
نظارتهایی که روی کاغذ وجود دارند، در میدان غایباند. مردم، خسته از ناکامی در تغییر شرایط، دیگر سوال نمیپرسند. این سکوت، نشانهای از «انفعال اجتماعی» است؛ حالتی که در آن افراد، به جای مطالبه حقوقشان، به پذیرش شرایط موجود روی میآورند.
پایان صف، آغاز تردید
در کنجی از خیابان فلسطین، مردی با پنج نان تافتون در دست از نانوایی بیرون آمد. نگاهی به نانها کرد و گفت: «میدونی چیه؟ ما داریم یاد میگیریم کمتر توقع داشته باشیم. نه فقط از نون. از همهچی.» این حرف، تلخترین انعکاس واقعیت بود. کمفروشی نان، دیگر فقط یک تخلف اقتصادی نیست؛ نشانهای است از عادت به کاستن، به فراموش کردن حق و به نپرسیدن.
از منظر جامعهشناسی قرارداد اجتماعی، توافقی نانوشته میان مردم و نهادها برای حفظ انصاف و نظم است. وقتی این قرارداد در سادهترین سطح مانند وزن نان نقض میشود، حس تعلق به جامعه و اعتماد به نهادها کاهش مییابد. نان که زمانی نماد اشتراک و انصاف بود، حالا به نشانهای از بیانصافی روزمره تبدیل شده است.
چشماندازی برای تغییر
برای بازسازی این اعتماد از دسترفته، نیاز به اقداماتی فراتر از سیاستهای هوشمندسازی است. نظارتهای میدانی قویتر، آموزش نانوایان و جلب مشارکت مردم در فرآیند نظارت میتواند گامی به سوی بهبود باشد. علاوه بر این، باید به نقش نان بهعنوان یک عنصر فرهنگی و اجتماعی توجه کرد.
نانواییها میتوانند دوباره به فضاهایی برای تقویت پیوندهای اجتماعی تبدیل شوند، به شرطی که اعتماد به آنها بازگردد.در شهری که سیاستهایش نتوانند انصاف را حتی در وزن یک قرص نان تضمین کنند، نان دیگر فقط نان نیست. تکهای است از اعتماد، از حس انصاف و از شراکت میان مردم و نانوا که حالا زیر وزن واقعی خودش خم شده است. نانی که قرار بود سنگین باشد، سبک شده و با آن، شاید بخشی از امید به انصاف هم.