فرار از تالار شیشهای | ناپایداری سیاسی، انرژی، تعطیلیها و سایه جنگ

سایه سیاست، خاموشی، تعطیلی و بیتصمیمی دولت بازار را به نقطهای رسانده که دیگر حتی وعدهها هم شنیده نمیشود
هفت صبح| در تالار شیشهای بورس، روزها به کندی و اضطراب میگذرند، سرمایهگذاران و سهامداران دلهره دارند و تابلوی معاملات بیشتر شبیه تابلوی هشدار است تا فرصت. بازار سهام ایران، که یکطرفه و وابسته به روند صعودی است، حالا گرفتار سراشیبی بیاعتمادی و سیلی از خروج نقدینگی شده است.
نه وعدههای عرضه اولیه یا تزریق پول توانسته به آن رمقی بدهد، نه تحلیلهای خوشبینانه و نه حتی تغییرات در تیم اقتصادی دولت به آن رونقی داده است. شاخص کل فقط پایین میآید و معاملهگران حقیقی هر روز به امید آنکه سهمشان را ارزانتر بفروشند تا از موج بعدی زیان جا نمانند در صفهای فروش به انتظار مینشینند.
هزاران میلیارد تومان پول حقیقی حالا به سمت صندوقهای درآمد ثابت، طلا و بازارهای کمریسک مهاجرت کرده است. خروجی که تنها در گذشته کمی بیش از ۴۵۰۰ میلیارد تومان بوده و از زمان آتشبس به ۴۳ هزار میلیارد تومان رسیده است. این نشان میدهد بازار سهام، به جای پناهگاه سرمایه، به محل اضطراب و فرار تبدیل شده است.
در این میان، فقدان منابع تزریقی قابلتوجه، سایه سنگین جنگ، تنشهای سیاسی، محدودیتهای انرژی و ابهام در سیاستهای کلان خارجی، همگی به بحران «فروپاشی روانی» میان فعالان بازار دامن زدهاند. شاخص بورس روز سهشنبه نزدیک به ۳۵هزار واحد سقوط کرد و حالا سخن از نیاز به ۱۰۰ هزار میلیارد تومان برای بازگرداندن تعادل به میان آمده است.
اما بحران تنها در اعداد نیست؛ این گلوله برفی روانی، هر لحظه بزرگتر میشود و بازار دیگر نه فرصت بلکه تهدیدی برای سرمایهگذاران حقیقیست که حالا دیگر نه به دولت اعتماد دارند، نه به تحلیلها و نه حتی به تابلوی معاملات.
فروپاشی روانی در تالار شیشهای
بورس ایران در روزهایی که نشانههای حیات اقتصادی در جای دیگری جستوجو میشود، هر روز بیشتر از پیش رنگ میبازد. مثلا در روزی که بیش از ۱۳ میلیارد سهم در بیش از ۱۱۱ هزار نوبت معامله شد، شاخص کل بورس با افتی نزدیک به ۳۵ هزار واحد به ۲میلیون و ۷۳۳ هزار رسید. افتی که تنها عدد نبود بلکه نشانهای از شرایطی روانی و عینی در بازار بود.
در حال حاضر، بازار سهام گرفتار کمسابقهترین روند خروج سرمایه حقیقیست. صندوقهای درآمد ثابت و بازار طلا، مقصد تازه سرمایههایی شدهاند که به سرعت در حال ترک بازارند و تحلیلگران از آن بهعنوان یک «گلوله برفی» یاد میکنند؛ بحرانی که ممکن است هر لحظه بزرگتر شده و همهچیز را با خود ببرد: از اعتماد گرفته تا امید به بازگشت رشد. فروپاشی روانی در میان فعالان بورس دیگر فقط یک تعبیر استعاری نیست.
آمارها میگویند بیش از ۲۱ هزار میلیارد تومان از زمان آتشبس وارد صندوقهای درآمد ثابت شده و بازار طلا نیز در همین مدت با ورود ۷۹۰۰ میلیارد تومان نقدینگی مواجه بوده است. در مقابل، سهم حقیقیها در بورس با سرعت در حال تبخیر است. این یعنی سرمایهگذار حقیقی احساس میکند در این زمین، بازی ادامهپذیر نیست.
بیاعتمادی، نه فقط به بازار بلکه به سیاستگذار
یکی از عمیقترین لایههای بحران امروز بورس بیاعتمادی است آن هم بیاعتمادی نه فقط به آینده شرکتها، بلکه به خود سیاستگذار. فعالان بازار دیگر برابر وعدهها سر خم نمیکنند و هیچ خبری دیگر آنان را متوقف نمیکند. حتی عرضه اولیه هم که زمانی عده زیادی را به خود جذب میکرد، حالا دیگر رمقی ندارد.
ورود پول به صندوقهای با درآمد ثابت، چهرهای تازه از انفعال عمومی در برابر بازار است. طی چند روز اخیر، بیش از ۴۵۰۰ میلیارد تومان از سرمایه حقیقی به سمت حقوقیها منتقل شده است. صندوقهای اهرمی در آستانه بحران کال مارجین قرار دارند. در چنین شرایطی، سرمایهگذار موظف است بلافاصله موجودی خود را افزایش دهد یا بخشی از داراییها را بفروشد تا تراز حساب دوباره به سطح امن بازگردد.
اگر این اتفاق در سطح گسترده رخ دهد، موجی از فروش اجباری به راه میافتد که فشار عرضه را به شدت افزایش داده و میتواند به سقوط بیشتر بازار منجر شود. تحلیلگران میگویند اگر روند کنونی ادامه یابد، صفهای فروش به ۵۰ هزار میلیارد تومان خواهد رسید و برای بازگشت تعادل، باید حدود ۱۰۰ هزار میلیارد تومان به بازار تزریق شود. آیا چنین رقمی در چشمانداز دولت وجود دارد؟
از طرف دیگر تحلیلهای رسمی نیز حالا با تردید نگاه میشوند. گفتههای رئیس سازمان بورس درباره ورود بازار به فاز «تثبیت» برای بسیاری از فعالان بیشتر شبیه انکار بحران است تا تحلیل. تکرار این بیتفاوتیها، تنها به یک نتیجه ختم میشود: عمق یافتن بیاعتمادی و کوچک شدن دامنه شفاف اقتصاد.
ناپایداری سیاسی، انرژی، تعطیلیها و سایه جنگ
اما آنچه به افت بیشتر بازار کمک کرده، صرفا متغیرهای اقتصادی نیست. بورس، بهعنوان حساسترین بازار به تحولات کلان، از مجموعهای از نااطمینانیها ضربه میخورد: از احتمال فعال شدن مکانیزم ماشه و افزایش تنشهای منطقهای گرفته تا قطعی برق و گاز و حتی سناریوی تعطیلی پایتخت به دلیل کمبود انرژی.
نبود یک روایت منسجم از چشمانداز اقتصادی کشور، ضعف در سیاستگذاری شفاف و فقدان بهرهگیری از نیروی انسانی متخصص در بدنه مدیریت اقتصادی، همه و همه به این فرار دستهجمعی از بورس دامن زدهاند. در این وضعیت، نمادهایی چون ایرانخودرو که پس از مجمع سالانه بازگشایی نمیشوند، تنها نماد یک ناکارآمدی گستردهترند.
تعلیق، بلاتکلیفی و فقدان اجماع درباره سیاست قیمتگذاری، روند تصمیمگیریها را کندتر کرده و کفه عرضه را سنگینتر. اگر در کوتاهمدت چارهای اندیشیده نشود تبعات این بحران، نهفقط به بازار سرمایه بلکه به کل اقتصاد و سیاست کشور بازخواهد گشت. این یک آژیر خاموش است که شنیده نمیشود و شاید وقتی شنیده شود که خیلی دیر شده باشد.