سایه دیو «اپوش» بر سرزمین ایران

چرا بدون سرمایه اجتماعی محیط زیست نجات نمییابد؟
هفت صبح| ایران زیر بار سنگین بحرانهای زیستمحیطی کمر خم کرده است. جنگلها در آتش میسوزند، تالابها خشکیدهاند، هوای کلانشهرها نفس را تنگ میکند و تغییرات اقلیمی، همچون دیو اپوش اساطیر ایران، خشکسالی و سیاهی را بر این سرزمین گسترانده است.
در این میان شینا انصاری، رئیس سازمان حفاظت محیط زیست کشور، میگوید: «بحران آب، آلودگی هوا و تغییرات اقلیمی کشور را در تنگنا قرار داده و حل آنها نیازمند همکاری همهجانبه ملی با اولویت ابعاد فرهنگی و اجتماعی است.» و هادی کیا دلیری، معاون آموزش و مشارکتهای مردمی نیز تاکید میکند «مسائل زیستمحیطی اجتماعی شدهاند و حل آنها به آگاهی و پذیرش مردم وابسته است.» این سخنان، هرچند درست، برابر سرمایه اجتماعی رو به افول ایران رنگ میبازند. بدون اعتماد، همدلی و مشارکت مردم، این گفتهها تنها واژگانی زیبا روی کاغذند.
افزایش سرمایه اجتماعی، راه نجات محیط زیست
سرمایه اجتماعی شبکه نامرئی از اعتماد، همکاری و همدلی میان مردم و نهادها چسبی است که جامعه را کنار هم نگاه میدارد و همزمان همچون روغن روابط میان آنها را تسهیل میکند. این چسب روغنی در ایران سالهاست که ضعیف شده است.
بحرانهای زیستمحیطی، از خشک شدن دریاچه ارومیه تا آتشسوزیهای زاگرس و آلودگی هوای تهران، با پول و فناوری بهتنهایی حل نمیشوند. این مشکلات فقط با مشارکت مردم، از کشاورزان روستایی تا شهرنشینان ممکن میشود. اما وقتی اعتماد به دولت کمرنگ و شکاف میان مردم و نهادها عمیقتر از همیشه است، چگونه میتوان انتظار داشت که جامعه برای نجات محیط زیست کنار هم بایستد؟
شینا انصاری و هادی کیا دلیری هر دو به درستی به اهمیت ابعاد اجتماعی در حل بحرانهای زیستمحیطی اشاره میکنند. انصاری از «همکاری همهجانبه» و «ظرفیتهای مردمی» سخن میگوید و کیا دلیری بر «آگاهی» و «پذیرش مردم» تاکید دارد. اما این سخنان، بدون توجه به واقعیت تلخ سرمایه اجتماعی در ایران، بیشتر به آرزو میمانند تا نقشه راه و مثل گلوله برف در آفتاب سوزان تابستان آب میشوند.
همکاری و آگاهی زمانی به نتیجه میرسند که مردم به نهادهای حکومتی اعتماد داشته باشند، احساس کنند صدایشان شنیده میشود و تلاششان اثرگذار است. سالها سیاستگذاری ناکارآمد، عدم شفافیت و بیتوجهی به مطالبات مردمی، سرمایه اجتماعی را در ایران فرسوده کرده است.
وقتی مردم میبینند که تالابها خشک میشوند، جنگلها در آتش میسوزند و آلودگی هوا جانشان را تهدید میکند، اما پاسخ روشنی از دولت نمیگیرند، اعتمادشان به نهادها رنگ میبازد. این بیاعتمادی، مانعی بزرگ پیش پای هر برنامه زیستمحیطی است. مگر صدای اعتراض مردم در ساخت سد گتوند شنیده شد؟
شعارهای شیرین، واقعیتهای تلخ
انصاری بهدرستی میگوید که حل بحرانهای زیستمحیطی نیازمند اولویت دادن به ابعاد فرهنگی و اجتماعی است و به ظرفیتهای مردمی امیدوار است. اما توضیح نمیدهد که چگونه میتوان مردمی را که سالها از تصمیمگیریها کنار گذاشته شدهاند، به مشارکت دعوت کرد.
برای مثال، مدیریت نادرست منابع آب، تخصیص غیراصولی آب به صنایع پرمصرف و سدسازیهای بیرویه، از عوامل اصلی بحران آب در ایران هستند. این تصمیمات، که اغلب بدون اطلاعرسانی یا مشارکت مردم گرفته شدهاند، اعتماد عمومی را خدشهدار کردهاند. انصاری از ریشههای جهانی و منطقهای بحرانها میگوید، اما نقش سیاستهای داخلی در تشدید این مشکلات را کمرنگ جلوه میدهد. همکاری ملی که او به آن امیدوار است، فقط زمانی ممکن میشود که دولت با شفافیت و پاسخگویی، اعتماد ازدسترفته را بازگرداند.
وقتی مردم به نهادهای مسئول بیاعتمادند، حتی آموزشهای زیستمحیطی هم به اقدام منجر نمیشوند. چون مردم احساس میکنند تلاشهایشان برابر تصمیمات کلان حکومتی بیاثر است. وقتی پروژههای صنعتی بدون ارزیابی زیستمحیطی اجرا میشوند، در تالابها میدان نفتی استخراج میشود یا گزارشهای شفافی درباره علل آتشسوزی جنگلها ارائه نمیشود، چگونه میتوان از مردم انتظار داشت که به آموزشها دل ببندند؟
تناقض میان گفتار و کردار، سرمایه اجتماعی را بیش از پیش تضعیف میکند. این مقام مسئول به اهمیت مردم در حل بحرانها اذعان دارد، اما راهکاری برای بازسازی اعتماد عمومی ارائه نمیدهد. بدون اعتماد، سخن گفتن از آگاهی، پذیرش یا همکاری، مانند کاشتن بذر در خاکی خشک است که هیچگاه به بار نمینشیند.
نقش دولت در فرسایش سرمایه اجتماعی
کاهش سرمایه اجتماعی در ایران تنها نتیجه بحرانهای زیستمحیطی نیست؛ بخش بزرگی از آن به عملکرد دولت بازمیگردد. سالها سیاستگذاری غیرشفاف، نادیده گرفتن نظرات کارشناسان و فعالان محیط زیست و سرکوب صدای معترضان، اعتماد عمومی را کاهش داده است.
وقتی فعالان محیط زیست به دلیل اعتراض به پروژههای مخرب بازداشت میشوند یا هشدارهای علمی درباره خشک شدن تالابها نادیده گرفته میشود، مردم احساس میکنند که صدایشان اهمیتی ندارد. دولت باید ابتدا با اقدامات ملموس، اعتماد ازدسترفته را بازگرداند.
همدلی برای نجات سرزمین
برای نجات محیط زیست ایران، باید سرمایه اجتماعی را بازسازی کرد. این کار از شفافیت و پاسخگویی آغاز میشود. دولت باید گزارشهای روشنی درباره علل بحرانها، مانند آتشسوزی جنگلها یا مدیریت منابع آب، ارائه و مردم را در جریان برنامههای خود قرار دهد. بهجای شعار درباره ظرفیتهای مردمی، باید سازمانهای مردمنهاد و جوامع محلی را در تصمیمگیریها شریک کرد. آموزشهای زیستمحیطی زمانی اثرگذارند که با اعتمادسازی همراه شوند. توقف پروژههای مخرب میتواند نشان دهد که دولت به حفاظت از طبیعت پایبند است.
دیو اپوش را بتارانیم
دیو اپوش تغییرات اقلیمی و تخریب محیط زیست، با فناوری و بودجه بهتنهایی رانده نمیشود. نجات ایران از این بحران به همدلی و اعتماد نیاز دارد، اعتمادی که سالهاست کمرنگ شده، همدلیای که رو به خاموشی است و مشارکتی که بدون اعتماد ممکن نیست. دولتمردان باید بپذیرند که نقش خود در کاهش اعتماد عمومی را نمیتوان نادیده گرفت. اگر قرار است جنگلها سبز شوند، رودها جاری شوند و هوا تازه شود دولت باید با مردم همدل شود؛ تنها با این همدلی میتوان دیو اپوش را از سرزمین ایران راند.