کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۶۴۰۲۸۶
تاریخ خبر:

خاطرات جالب و خواندنی ناصرالدین‌شاه + عکس

خاطرات جالب و خواندنی ناصرالدین‌شاه + عکس

خاطرات ناصرالدین‌شاه: ران اسب حجاری‌شده در طاق‌بستان را نمی‌دانم کدام پدرسوخته شکسته است.

به گزارش هفت صبح ناصرالدین‌شاه قاجار در خاطرات روزهای هشتم و نهم آبان ۱۲۴۹ نوشت: امروز صبح سوار کالسکه شده، به طاق‌بستان – که فصیحش طاق‌بسطام است – رفتیم. حاجی محمدحسین معین‌التجار [و] امین‌الرعایا قزوینی که به عتبات رفته بود، مراجعت کرده بود، دم کالسکه دیده شد. عمادالدوله، حسام‌السلطنه و غیره، نوکرها در رکاب بودند. سوار کالسکه شده، سمت شمال راندیم برای طاق‌بسطام. همه‌جا خیابان است، راه کالسکه خوب. طرفین خیابان را بید کاشته‌اند. از عمادیه به آن‌جا یک فرسنگ است.

قدری به طاق مانده، خیابان تمام می‌شود. باید ان‌شاءالله بعد از این ساخته شود. یک خیابان هم از طاق‌بسطام الی شهر کرمانشاهان، تازه عمادالدوله ساخته است.

خلاصه سوار شده رفتیم. یک دهی که مشهور است به بسطام، چسبیده به سرآب است، بسیار ده کثیفی است که درحقیقت طاق‌بسطام را ضایع کرده است. این آبادی را باید از این‌جا برداشته پایین‌تر بزنند – لازم است. عمادالدوله حوض‌های بزرگی ساخته است، دریاچه دارد، آبشارها دارد که آب در وقت طغیان – که می‌گفتند در بهار سیصد سنگ آب دارد – از این آبشارها و ممرها می‌رود، می‌ریزد به صحرا؛ اما حالا بسیار کم بود. واقعا بهار این‌جا صفا دارد.

 

خلاصه دو طاق حجاری‌شده است: اولی بزرگ است. سنگ را به طور هلال طولانی کنده عقب برده‌اند، ایوانی شده است، ارتفاع پنج شش ذرع می‌شود – عرض و طول هم به همین قدرها. خیلی آثار خوبی بوده است. از بناهای خسروپرویز است. در روبه‌روی ایوان در قطعه پایین، شکل خسرو را سواره از سنگ تراشیده‌اند، بسیار بزرگ. هیکل خسرو و اسب، خیلی از اسب و آدم متعارف بزرگ‌تر است. نیزه در دست خسرو است، با لباس حرب. از کلاه‌خود، زره، ترکش تیری دارد. اسب شبدیز است. پای راست اسب که برجسته از سنگ بیرون آورده، خارج کرده و ساخته بوده است، از ران نمی‌دانم کدام پدرسوخته ولدالزنا شکسته است؛ اما در قدیم در استیلای خلفای عمر و عثمان این کار شده است. دست راست خسرو هم که نیزه گرفته بود شکسته‌اند. نصف سر اسب را هم شکسته‌اند. یک سپری هم از خسرو آویزان است، اما به این شکستگی، ارزد به صدهزار درست. واقعا عجب حجاری شده است! چه به تناسب اعضا مردکه ساخته است. به قاعده نقاشی درست، بی‌عیب که حالا امکان ندارد احدی بتواند قلمش را بزند. دم اسب را به طوری درآورده – قلم زده است – که مثل مو شده است. اسب هم زره‌پوش بوده است. اسباب زین و برگ اسب، مثل اسباب اسب فرنگی‌های حالا است. ساغری اسب باز است، پوشیده نیست. منگوله‌های زیادی مثل یراق اسب کُردی در سر اسب و گردن و غیره دارد. دو منگوله بلند – یعنی مثل جاروهای نرم – از بغل پشت اسب آویزان است.

 

خاطرات ناصرالدین‌شاه: ران اسب حجاری‌شده در طاق‌بستان را نمی‌دانم کدام پدرسوخته شکسته است

صفحه بالای این مجلس، باز تصویر خسرو است؛ ایستاده است، شمشیر راستی به طور قداره‌های قدیم از وسط پایش آویخته. یک دستش در قبضه شمشیر، دست دیگرش را به دست موبد موبدان – که در طرف یسار او حجاری شده – داده، حلقه را با هم گرفته‌اند که علامت صلح و داد و اتحاد است. لباس خسرو تاجی دارد و کلجه کوتاهی که آویزهای جواهر گران‌بها دارد و شلوار تنگ دارد، با کفش‌های مثل این زمان – به طور کفش فرنگی. موبد موبدان به همین‌جور لباس‌ها، بدون جواهر و تاج طرف دست چپ.

 

خاطرات ناصرالدین‌شاه: ران اسب حجاری‌شده در طاق‌بستان را نمی‌دانم کدام پدرسوخته شکسته است

 

و شکل شیرین زن خسرو در طرف دست راست: در یک دستش ابریقی است، دست دیگر را بلند کرده حلقه را گرفته است. لباس شیرین به طور ملکه انگلیس یا فرانسه حالیه که در لباس سلام هستند، به همان نحو است. شنیلی [شنل] در دوش شیرین است، زیرش پوست است، اما معلوم نشد چه پوستی است. لباسش به طور لباس هندی، افغانی، ارمنی، فرنگی شباهت دارد و همچنین لباس خسرو و دیگران، مرکب از لباس این چهار طایفه است.

خاطرات ناصرالدین‌شاه: ران اسب حجاری‌شده در طاق‌بستان را نمی‌دانم کدام پدرسوخته شکسته است

در صفحه دیگر، طرف دست راست خسرو که به زمین نزدیک است، صفحه بزرگی است. صورت شکارگاه جَرگه خوک حجاری شده است. خسرو و بزرگان و مغنی‌ها [نوازندگان] و اهل طرب در کرجی‌ها نشسته‌اند. نی‌زارها درآورده‌اند – شکل ماهی و مرغ آبی هم درآورده‌اند – خوک زیادی می‌دوانند. خسرو به تیر می‌زند. مغنی‌ها همه چنگ می‌زنند و زن هستند. فیل و فیل‌بانان زیادی هم حجاری شده است. چه فیل‌ها جرگه می‌رانند و چه فیل‌ها را بار کرده‌اند که از کشته‌های خوک و قبان‌ها و می‌برند منزل. فیل‌ها را بسیار بسیار خوب حجاری کرده‌اند – با خوک‌ها و همه اشکال.

 

خاطرات ناصرالدین‌شاه: ران اسب حجاری‌شده در طاق‌بستان را نمی‌دانم کدام پدرسوخته شکسته است

بالای این شکارگاه خوک، آغا غنی، خواجه‌باشیِ محمدعلی‌میرزای مرحوم که از اهل طوالش گیلان بوده است – با اجداد معیرالممالک هم خویشی داشته – زحمت کشیده، حجاری در مقابل این حجاری کرده است؛ شکل محمدعلی‌میرزا با ریش بلند روی تخت، حشمت‌الدوله پسرش در مقابل ایستاده. یک پسر کوچک دیگر در عقب ایستاده. خود آغا غنی هم با هیئت کریهی در جلو ایستاده و این اشکال را از بس بد ساخته‌اند – بخصوص در مقابل این نوع حجاری‌ها – آدم قِی‌اش [استفراغ] می‌آید و از بس بد است و نمود ندارد، روی حجاری را رنگ‌آمیزی کرده‌اند – رنگ‌های بد. الحق طاق را ضایع کرده است.

 

خاطرات ناصرالدین‌شاه: ران اسب حجاری‌شده در طاق‌بستان را نمی‌دانم کدام پدرسوخته شکسته است

مقابل شاین شکارگاه خوک، حجاری دیگری کرده‌اند، جَرگه شکارگاه مرال [آهو] است. در این‌جا پادشاه سوار ایستاده است، چتر بزرگی بالای سرش نگاه داشته‌اند. سایر مردم شکار می‌کنند و مرال می‌دوانند. جرگه‌چی‌ها این‌جا سوار اسب و شتر هستند و کشته‌های مرال را به شتر بار کرده‌اند. بعضی از این اشکال ناتمام است که از قدیم تمام نکرده‌اند. اطراف این اشکال، گل‌بوته‌های بسیار خوب درآورده‌اند از هرجور. بخصوص جلوی ایوان را منبت‌کاری بسیار خوبی کرده‌اند. بخصوص گل باز و غنچه گل کوکب درآورده‌اند، بسیار بسیار بسیار اعلا. بالای ایوان، این طرف آن طرف، هر طرفی ملائکه‌ای است، درآورده‌اند. یک ملائکه شکسته، خیلی خراب شده است. ملائکه‌ای طرف دیگر هست، عیبی ندارد. بسیار بسیار بسیار خوب حجاری شده است. بالای ایوان هلالی از سنگ درآورده‌اند، علامت و نشانی است که آن زمان بوده است. پله‌ای از سنگ ساخته‌اند که بالا می‌رود، اما بالای پله رفتن اشکالی دارد. حالا چند نفر کوه‌کمررو – که در بیستون شب رفتند بالا آتش روشن کردند – این‌جا آمدند، از این پله‌ها و کمرها و جاهای صاف، مثل بز کوهی بلکه بهتر – رفتند آمدند – بسیار بسیار عجیب بود.

 

خاطرات ناصرالدین‌شاه: ران اسب حجاری‌شده در طاق‌بستان را نمی‌دانم کدام پدرسوخته شکسته است

بعد از این ایوان، ایوان دیگری است کوچک‌تر از این. شکل دو نفر دیگر ان‌جا حجاری شده است، اما نه به خوبی حجاری طاق اول. می‌گویند شاپور و نرسی است، الله اعلم! و خطوط پهلوی هم کنده شده است، ترجمه کرده بودند، پیش عمادالدوله بود. بعینها نقل می‌شود این‌جا:

این‌ که صورتش این‌جا است، بهترین پرستاران هرمز است. شاه شاهان شاپور. اصل پادشاه ایران و عراق عرب است. خدای خدایان. پسر پرستاران مذهب هرمز. بهترین پادشاهان هرمزیان، و از این شاخ آسمانی منتشر شدند خدایان و بهترین پادشاهان پارسی.

عکاس‌باشی عکس همه را برداشت، در کمال خوبی. یادگار زیادی که در این حجاری‌ها نوشته‌اند، بیشتر آن‌ها را ضایع کرده است.

ترجمه لوح دیگر:

این‌که صورتش در این‌جا است، بهترین پرستاران مذهب هرمز است و او نرسی‌شاه، پادشاه ایران و عراق عرب، اصل آسمانی و بهترین جد او طایفه هرمزیه، شاه شاهان بوده.

از این ایوان که می‌گذرد، در روی سنگی در کمر کوه، سه صورت دیگر نقش است: یکی زردشت است، دیگر شاپور و نرسی است، یک نفر دیگر هم در زیر پای شاپور و نرسی افتاده است که او را لگد کرده‌اند؛ معلوم است که دشمن بوده است، و دور سر زردشت تیرهای نور از سنگ درآورده‌اند – مثل اشکال ائمه که حالا می‌کشند.

بعد می‌رود، حوض‌خانه عمادالدوله ساخته است. روی حوض‌خانه سردری عالی ساخته شده است که در بهار، اغلب این حوض‌ها و غیره آب دارد – حالا خشک بود. این کوه تکه‌بز زیادی دارد. یک تکه‌چر زده آورده بودند. دو سرستون هم از زیر خاک، عمادالدوله درآورده، پهلوی دریاچه گذاشته‌اند؛ شکل و گل‌بوته دارد. یک صورت مجسمه مثل بت‌های قدیم هم از زیر خاک درآورده، اما صورت و کله و غیره درست معلوم نیست. هیکل آدمی است بزرگ لب دریاچه واداشته‌اند. می‌گفتند لُرها اعتقادی به این شکل دارند. تب و لرز و ناخوشی و غیره که می‌شوند، نخود کشمش آورده روی این بت می‌ریزند، و بعضی نذرشان هم درست می‌شود. بسیار خر مردمانی هستند.

خلاصه امروز هم کسل بودم، اشتهایی نداشتم. رنگ و رو پریده. خفه بود. قدری در بالاخانه سردر دراز کشیدم. علی‌رضاخان، معیر، طولوزون، میرزاعلی‌خان، سیاچی میاچی، محمدعلی‌خان و غیره و غیره و غیره بودند.

عصری سوار شده برگشتیم غروبی منزل. شب خوابیدیم. باقری...

قریه بستام که حالا در میان عوام معروف به طاق‌بستان است و طاق حجاری معروف در این‌جا است، سرآبی دارد که در بهار و اوایل تابستان زیاده بر یکصد سنگ آب دارد؛ لیکن از اوایل بهار آب او کم می‌شود، زیاده از هفت هشت سنگ باقی نمی‌ماند و این آب تقسیم در مزارع مشخصه می‌شود: عمادیه، مرادحاصل و چغاکبود، سرخلیجه و گاوبند، و این بلوک را که از این آب مشروب می‌شود، در دفاتر، بلوک بساطم می‌نویسند، و قصبه بسطام که آثار و قلعه و خاک‌ریز او معلوم است، قدری دورتر از محلی که حالا دهکده طاق‌بسطام است واقع است.

روز دوشنبه ۶ شعبان ۱۲۸۷ (۹ آبان ۱۲۴۹)

در منزل ماندیم. نوکرها و غیره، آمد و رفت زیادی شد. وزیر خارجه، ناظم‌افندی و فهمی‌افندی شه‌بندر رومی را که در کرمانشاهان است حضور آورد؛ با میرزا هادی‌خان مباشر مهام خارجه این‌جا و میرزا موسی رشتی سرحددار و آقا حسن پسر حاجی خلیل تاجر عرب – این تاجر عرب بسیار قوی‌هیکل، چشم و ابرو سیاه صاحب رباچه! کلفت، اما می‌گفتند مرد خوبی است.

بعد عصری تیراندازی توپ کردند، با توپ‌های کرمانشاهان. هر تیر را به نشانه زدند. بسیار بسیار خوب تیراندازی شد. تماشاچی از هر قبیل زیاد بود. واقعا عجیب تیراندازی کردند، آفرین! قزوین هم با کمال شکوه مشق کرده، گلوله با تفنگ سوزنی به نشانه انداختند. تماشاچی هم زیاد بود. بسیار بسیار عصر خوبی گذشت، باشکوه و جلوه. شب هم آتش‌بازی خوبی شد. دیشب بخاری خانه بدرالسلطنه [یکی از همسران ناصرالدین‌شاه] را آتش کرده بودند، اطاق‌های اندرون را آتش زده بودند، مردم ریخته خانه‌ها را خراب کردند؛ نصف اندرونیِ عمادالدوله را خراب کردند. بسیار کج‌خلق شدم – آقا مردک غلام‌بچه، صبح دم جایی [مستراح] این حرف را عرض کرد.

شب را خوابیدم. شمس‌الدوله، اصفهانی بزرگ [و] کوچک، شیرازی کوچک، زهرا سلطان پیش ما بودند، اما هیچ کاری نشد، همین‌طوری خوابیدم. باشی غلام‌بچه تکسر مزاجی داشت نبود.

آخرین تحولاتگوناگونرا اینجا بخوانید.
کدخبر: ۶۴۰۲۸۶
تاریخ خبر:
ارسال نظر