کلهقندیهای لعنتی، جناب سرگرد صبور و جولان موتورسواران بیگواهینامه

اگر میخواهید گواهینامه یک روزه موتورسیکلت بگیرید این مطلب را بخوانید
هفت صبح| میخواهم از خاطره گواهینامه یک روزه موتورسیکلت برایتان بنویسم. روزی که برای ثبتنام به یکی از مراکز آموزش و آزمون موتورسیکلت در غرب تهران رفتم و آقای مهرآبادی کاردرست و کاربلد باحوصله توضیح داد برای کسانی که مثل من فرصت شرکت در کلاسهای آموزش چند روزه را ندارند، این طرح خیلی خوب است. مهرآبادی از آن مسئولانی است که در کمتر ادارهای میتوان نمونه آنها را یافت؛ پیگیر و دقیق و بااخلاق.
اما گواهینامه یک روزه به چند ساعت و همین سادگی ختم نمیشود؛ واقعا باید یک روز قید کار را بزنید و مرخصی بگیرید و البته به شرطی که همان روز هم لطف کائنات شامل حالتان هم بشود و کمی تسلط به موتورسیکلت داشته باشید و درنهایت اسیر یک افسر سختگیر نشوید. خب انصافا من در این روز با یک جناب سرگرد حرفهای و خوشذوق و صبور مواجه شدم. جناب سرگردی که با آن عینک ریبن خفنش و فیس سینماییطورش استرس شرکتکنندگان را چند برابر میکرد.
چرا گفتم صبور، به این دلیل که هر چند دقیقه یک بار میگفت سیستم قطع است و به خاطر نبودن آنتن یا اینترنت در محلی که آزمون گرفته میشد، بنده خدا از زیر سایهبان محل استقرارش بلند میشد و زیر تیغ آفتاب با بلند کردن گوشی در هوا، دنبال امواج آنتن میگشت و از این قضیه هم هیچ شکایتی به لب نمیآورد.
خب برای من و کسانی که با اسکوترهای اتوماتیک موتورسواری یاد گرفتهاند، عبور از بین کلهقندیها با موتورهای نهچندان سرحال دندهای به شدت سخت است. تسلط همزمان بر گاز و کلاچ و ترمز پایی، کاری بس سخت است (خدا ازت نگذرد سیجی 125). خب همین هم باعث شد در اولین آزمون رد شوم و یک مرخصی دیگر برای هفته بعد بگیرم و احتمالا آقای مدیرمسئول روزنامه هم شاکی شود! ببخشید دیگر قول میدهم اینبار قبول شوم .
اما نکته قابل تامل اینجا بود که در روز آزمون، همه شرکتکنندگان با موتورسیکلتهای خودشان آمده بودند. خیل عظیم موتورسواران بیگواهینامه که خیلی از آنها چندین سال بود به شکل حرفهای موتورسواری میکردند و اما روز آزمون اسیر آن کلهقندیهای شوم میشدند و مردود... از هرچی قند و کلهقندی متنفرم... ببخشید یاد سعید عبدولی در المپیک افتادم...