کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۵۸۶۲۷۸
تاریخ خبر:

قاب تاریخ| داستان خواندنی اتومبیل ادسل که ماشین عروس شد

قاب تاریخ| داستان خواندنی اتومبیل ادسل که ماشین عروس شد

عکس‌هایی از مشاهیر تاریخ معاصر ایران، شهرهای ایران، خودروهای نوستالژیک، عکس‌های فوتبالی و...

هفت صبح‌| با قاب تاریخ به ایران قدیم سفر‌ و یادی ‌‌از ‌گذشته می‌کنیم. در تهیه این مجموعه، از تصاویر کمتر دیده ‌شده‌ای استفاده شده که تماشای آنها خالی از لطف نیست.

 

عکس‌هایی که اخیرا توسط خانم سمیعی به دست‌مان رسیده(کلاسیکوپدیا)، شناخته‌ترین ادسل ایران را در قامت لباس عروس در سال ۱۳۷۷ نشان می‌دهد. خودرو از محلات مختلف پل رومی، فرشته و تجریش و ... می‌گذرد. یکی از این عکس‌ها را ببینید و داستان شنیدنی آن را ‌‌از قلم ایشان بخوانید:

 

تا یادمه از قدیم عاشق «قدیم» بودم! این رخش قدیمی زیبا که روزگاری متعلق به دربار و اهدایی به فرح دیبا بوده، در سال‌های بعد از انقلاب کلکسیونری به‌نام حمید مهرگان (دوست پسر عمه‌ام) آن را خریداری و برای دلش، کنار بقیه ماشین‌های کلاسیک در باغ و عمارت قدیمی که توش زندگی می‌کرده نگه می‌داره. یکی دو سال قبل از اینکه مقدر بشه لباس عروس بپوشم، در یک مهمانی با آقای مهرگان آشنا شده بودم و به مرور این دوستی اونقدر قوی شد که با توجه به علاقه‌ای که در من به «قدیم» سراغ داشت، گفت در موعد مقرر پیشنهاد بده «هر کدوم از ماشین‌های منو که دوست داشتی، می‌تونی گل بزنی، به‌جز فورد!»

ادسل

و البته که من دقیقاً عاشق همون بودم! ادامه داد: «فورد خرابه و به کسی اعتماد ندارم برای تعمیر خودم باید روش کار کنم (یه تعمیرگاه مفصل هم یه گوشه باغش درست کرده بود) نمی‌دونم راه بیفته یا نه. باشه تلاشم‌رو می‌کنم.»  فرآیند تعمیر و راه افتادن این رخش با زحمت فراوان آقای مهرگان برای درست کردن قطعات و خوردن استارت سه روز کامل طول کشید و بعد از تست و شادمانی بسیار من تازه رسیدیم به مشکلات دیگری... اول اینکه گفتند ماشین گل‌فروشی نره و داخل باغ و با نظارت خودشون و بدون زدن مستقیم چسب روی بدنه گلکاری انجام بشه‌ که این مشکل نه‌چندان آسون ولی به لطف خانم اعتمادی برطرف و انجام شد.

 

آرایشگاه تو پاسداران در یک کوچه تنگی بود. با آقای مهرگان رفتیم کارشناسی کردیم ماشین به جهت طول دراز! نمی‌تونست تو این کوچه دور بزنه؛ لذا قرار شد من با ماشین دیگه‌ای از آرایشگاه تا باغ برم (چون قرار عکاسی هم در باغ ایشون بود) و از اونجا تا خونه‌‌ پدرم این رخش عروس باشه! مشکل آخری درب پارکینگ خونه خودمون بود که به‌لحلظ عرض اپسیلونی جا می‌داد ماشین بیاد داخل و الان که فکر می‌کنم با چه استرسی در حضور نگاه مستقبلین و دود اسپند و دوربین مویی و ریسکی وارد شد...

 

القصه همه این دردسرها‌رو کشیدیم، بعلاوه‌ شنیدن تک مضراب‌هایی از مخالفت داماد که برعکس من «قدیم» دوست نداشت، تا این رخش کروک سفید-مشکی بخشی از آرزوهامو در فرآیند عروسی تیک بزنه!  البته ارزشش‌رو داشت. ‌

 

 

کدخبر: ۵۸۶۲۷۸
تاریخ خبر:
ارسال نظر