یادتان هست یک هفته برای دیدن سریال منتظر میماندیم!

روزنامه هفت صبح، محمد صابری| میگویند عصر سرعت شده است و دیگر مخاطب صبر و حوصله سابق را ندارد. میگویند مخاطبانی که عادت دارند یک فصل کامل از یک سریال روز خارجی را در یک روز دانلود و تماشا کنند، به این راحتیها راضی نمیشوند برای دنبال کردن یک روایت وطنی، یک هفته منتظر بمانند. میگویند با حجم روایتها و قصههایی که روزانه و از فضای مجازی بر سر مخاطب سرریز میشود، خط داستان سریال در طول یک هفته گم میشود و پیگیریاش دشوار؛
اینها همه استدلالهایی است که مدافعان پخش شبانه سریالهای تلویزیونی پیش میکشند تا این سبک از ارائه مجموعههای نمایشی را متناسب با شرایط روز ترسیم کنند اما در همین شرایط و در مختصات بینالمللی هم هنوز هستند شبکههای معتبری مانند «اچبیاو» یا «آمازون» که ترجیح میدهند بهجای آنکه خود را با ضرباهنگ بازار روز هماهنگ کنند، محصولات باارزش و پرمخاطب خود همچون «خانه اژدها» و یا «ارباب حلقهها» را بهصورت هفتگی منتشر کنند و آنقدر هم از کیفیت روایتگری خود مطمئن هستند که میدانند طیف گسترده مخاطبانشان قطعا هر هفته در انتظار دنباله آن میمانند.
در سالهای دور، سنت پخش هفتگی سریال در دستور کار تلویزیون هم قرار داشت و از میانه دهه 80 بود که این سنت به سمت باکسهای پخش هرشبی تغییر جهت داد. کم هم نبودند سریالهایی در این دوره که از همین ضرباهنگ پخش ضربه خوردند و نتوانستند آنگونه که انتظار داشتند مخاطبان پیگیر خود را پیدا کنند. سریال «گیلدخت» از همین هفته، پنجشنبهها و جمعهها روانه آنتن میشود و به همین بهانه مروریبر تجربه پخش هفتگی سریالهای تلویزیونی داشتهایم.
شهریار/ 1386
کارگردانی: کمال تبریزی پیشتر و در آستانه دهه 80 سریال «دوران سرکشی» را با موضوعی ملتهب درباره دختران فراری از خانه، ساخته بود و اتفاقا پاسخ قابل قبولی از سوی مخاطبان دریافت کرده بود. با همین پشتوانه هم وقتی سراغ پروژه سنگین «شهریار» رفت بسیاری به نتیجه آن امیدوار بودند. نویسنده فیلمنامه این مجموعه مهدی سجادهچی بود اما آنچه قرار بود روایت شود، بهنام کمال تبریزی مهر شد و به همین دلیل حساسیتهایی هم که این سریال میتوانست به همراه داشته باشد، بیشتر متوجه این کارگردان بود. تبریزی که در سینما هم علاقهمندی ویژه خود به سوژههای ملتهب و حساس را نشان داده بود، در «شهریار» سراغ روایت زندگینامه یکی از شاعران معاصر رفت که میدانست حساسیتهای قومی و ملی نسبت به او بسیار بالاست.
قصه: داستان سریال «شهریار» همانطور که از نامش برمیآید، روایتی از زندگی و زمانه سیدمحمد حسین بهجت تبریزی معروف به «شهریار» بود. کمال تبریزی یکی از مشروحترین روایتهای زندگینامهای در قالب سریال را به تصویر کشید و زندگی این شاعر معاصر را از زمان تولد تا روز وفاتش روایت کرد. احتمالا یکی از جذابیتهای دنبال کردن داستان این مجموعه از سوی مخاطبان هم به همین ویژگی بازمیگردد. این سریال جزئیات جذابی را از زندگی شهریار به تصویر درآورده بود که بخشهایی از آن ناظر به زندگی شخصی این شاعر بود و بخشهای مهمتر آن مرتبط با حوادث پیرامونی و تحولات تاریخ معاصر در مقاطع زمانی مختلف بود. حضور شخصیتهای تاریخی و ادبی آشنا برای مخاطب در روایت «شهریار» هم از ویژگیهای قابل توجه این مجموعه بهحساب میآمد. ایرج میرزا، میرزاده عشقی و عارف قزوینی از کاراکترهایی هستند که در روایت «شهریار» حضور داشتند و جنس ارتباط آنها با شخصیت اصلی داستان، بهصورت ویژه مورد توجه مورخان و کارشناسان ادبیات قرار گرفته بود.
بازیگران: از نظر ترکیب بازیگران، سریال «شهریار» ویژگی ممیزه خاصی نداشت که بخواهد در بازه پخش هفتگی سریال، تبدیل به ارزش افزودهای برای پیگیری این مجموعه از سوی مخاطبان شود. البته نمیتوان از گریم جذاب و نقشآفرینی قابل قبول اردشیر رستمی و زندهیاد سیروس گرجستانی در نقش «شهریار» در این مجموعه بهسادگی عبور کرد. حضور پیام دهکردی در نقش «ابوالقاسم شیوا» و احمد آقالو در نقش «عارف قزوینی» بهعنوان دوستان نزدیک شهریار هم در خاطرهها مانده است. نکته مهم درباره ترکیب بازیگران مجموعه «شهریار» یکدست بودن نقشآفرینیها در این سریال است و هرچند اتفاق ویژهای را از منظر بازیگری در این مجموعه شاهد نبودیم اما کمال تبریزی در مقام کارگردان بهخوبی توانسته بود میان توانمندی بازیگران انتخابشده، توازن و یکدستی ایجاد کند.
یوسف پیامبر(ع)/ 1387
کارگردانی: هرچند کارگران پرکاری در تلویزیون نبود اما امروز بیشتر از نام خودش، نام آثارش در خاطر مخاطبان تلویزیون ماندگار شده است؛ از «مردان آنجلس» گرفته تا همین «یوسف پیامبر(ع)». فرجالله سلحشور ازجمله فیلمسازانی در سینما و تلویزیون بود که دلبستگی خاصی به قصههای قرآنی و روایتهای مرتبط با تاریخ دینی داشت و به همین دلیل پس از چند تجربه بازیگری در فیلمهای سینمایی، زمانی که پشت دوربین قرار گرفت تا کارگردانی را تجربه کند، سراغ «ایوب پیامبر(ع)» رفت. بعدها «مردان آنجلس» را با محوریت داستان اصحاب کهف به تصویر درآورد و در اوج و قله کاریاش در حوزه سریالسازی، «یوسف پیامبر(ع)» را به سرانجام رساند. سریالی که هم نگارش فیلمنامه و هم کارگردانیاش را خود سلحشور برعهده داشت.
قصه: داستانی که در قرآن بهعنوان «احسن القصص» و یا بهترین داستانها معرفی شده است، طبیعتا جذابیت بسیار بالایی در هر دوره زمانی میتواند داشته باشد و این درست همان نکتهای است که فرجالله سلحشور بهخوبی متوجه آن شد و داستان حضرت یوسف(ع) را تبدیل به فیلمنامه یک سریال کرد. داستان سریال هم از دوران کودکی حضرت یوسف(ع) و پیامبری حضرت یعقوب(ع) آغاز میشود و در این فراز جذابیت اصلی سریال به تصویر درآوردن رابطه 11 برادر یوسف با اوست که منجر به ماجرای به چاه انداختن این پیامبر الهی در دوران نوجوانیاش میشود. در ادامه بخشهای اصلی سریال به دوران بزرگسالی یوسف و زمانیکه بهعنوان «عزیز مصر» عهدهدار مدیریت مسائل اقتصادی روز در آستانه ورود به دوران قحطی میشود، اختصاص پیدا میکند. باید اذعان کرد فرازوفرود داستان حضرت یوسف بهخصوص در مرحله مواجههاش با زلیخا، آنقدر جذاب بوده است که مخاطبان بسیاری را بهصورت هفتگی پیگیر ادامه ماجراها در قسمتهای آینده نگه دارد.
بازیگران: هرچند حالا یکی از چهرههای شاخص سینما و شبکه نمایش خانگی است که حضورش در جذب مخاطب هم تا حدودی میتواند تعیینکننده باشد اما نقشآفرینیاش در سریال «یوسف» در اوج گمنامیاش بود. مصطفی زمانی با همین ساخته فرجالله سلحشور پا به عرصه کارگردانی گذاشت و اتفاقا میتوان گفت حضور قابلقبول و در مواری تحسینبرانگیزش در همین نقش دشوار، او را تبدیل به یکی از چهرههای مورد توجه فیلمسازان دیگر کرد. در کنار زمانی اما نمیتوان از نقشآفرینی محمود پاکنیت در نقش حضرت یعقوب(ع) و کتایون ریاحی در نقش زلیخا، در این سریال چشمپوشی کرد. فارغ از کیفیت روایتگری سلحشور در این سریال که منتقدانی هم دارد، باید اذعان کرد او به خوبی از ظرفیت بازیگرانش بهره گرفته است.
در چشم باد/ 1388
کارگردانی: در اوج روزهای پخش سریال، به صراحت اعلام کرد «در چشم باد» را وصیتنامه خود میداند. مسعود جعفریجوزانی، اساسا فیلمسازی سینمایی است و اتفاقا جزو کارگردانانی محسوب میشود که در دهه 60 و با فیلمهایی از جنس «جادههای سرد» و «شیر سنگی» تبدیل به چهرهای صاحب سبک و نگاه در سینمای ایران شد. جوزانی اما در پی دو دهه فعالیت در سینما، از اوایل دهه 80 تمام تمرکز خود را معطوف به مهمترین پروژه زندگی حرفهایاش یعنی همین سریال «در چشم باد» کرد و توانست داستانی پرکشش را از لابهلای صفحات تاریخ معاصر از زمانهای دور تا تحولات پس از انقلاب اسلامی و دوران دفاع مقدس، به تصویر درآورد. پختگی جوزانی در روایتگری و خلق لحظات نفسگیر در برخی فرازهای سریال «در چشم باد» هنوز فراموشنشدنی است.
قصه: داستان سریال «در چشم باد» از منظر تحولات تاریخی از دوران قیام میرزاکوچکخان جنگلی آغاز و تا روزهاي آزادسازی خرمشهر ادامه پیدا میکند. محور این روایت هم بیژن ایرانی است. جعفری جوزانی در این سریال با تمرکز بر سرگذشت قهرمان اصلی خود و خانواده و اطرافیانش توانست تصویری متفاوت از تاریخ معاصر ایران در سه مقطع قاجار، پهلوی و جمهوری اسلامی را به تصویر درآورد. از این منظر میتوان داستان محوری «در چشم باد» را داستانی چند لایه دانست که در برخی لایههای روییتر آن، مخاطب بهراحتی میتوانست بدون درگیر شدن با ملاحظات و پیچیدگیهای روایت تاریخ، سرگذشت یک خانواده ایرانی را دنبال کند و در لایههای زیرین، این امکان برای علاقهمندان به تحولات تاریخ معاصر وجود داشت که با تکیه بر برخی دیالوگها و نشانههای مرتبط با تحولات تاریخی در پسزمینه داستان، در جریان روایت جوزانی از تاریخ معاصر ایران هم قرار بگیرد. «در چشم باد» جزو معدود تجربههای تلویزیون در این حوزه بود که در هر بخش موفق عمل کرد.
بازیگران: نقشآفرینی پارسا پیروزفر در نقش بیژن ایرانی، بیتردید یکی از برگبرندههای اصلی «در چشم باد» بهویژه در دو فراز مرتبط با دوران پهلوی و سالهای پس از پیروزی انقلاب بود. پیروزفر که بهواسطه حضور در مجموعههای خاطرهسازی همچون «در پناه تو» همواره جزو بازیگران محبوب مخاطبان تلویزیون محسوب میشد، اینبار هم حضورش متضمن همراهی طیف گستردهتری از مخاطبان با سریال «در چشم باد» بود. حضور بازیگران دیگری همچون سعید نیکپور، کامبیز دیرباز، محمدرضا هدایتی، ماهچهره خلیلی، هومن سیدی و مصطفی زمانی را هم نمیتوان در این مجموعه از قلم انداخت اما یکی از ویژهترین بازیهای سریال را اکبر عبدی بهنام خود ثبت کرد که در نقش کوتاه اما تأثیرگذار خود بهعنوان یکی از دوستان دوران کودکی بیژن ایرانی، حسابی در این سریال خوش درخشید.
مختارنامه/ 1389
کارگردانی: اگر بخواهیم در یک کلمه تعریفش کنیم، باید بگوییم «دغدغهمند». داوود میرباقری بهشدت بر ابزار روایتگری در سینما و تلویزیون تسلط دارد اما آنچه بیش از تخصص و تکنیک فیلمسازی در ماندگار شدن آثارش موثر بوده و رنگ و جلایی ویژه به آنها بخشیده است، همین «دغدغهمندی» است. او که از دههها قبل وسوسه ساخت مجموعهای تلویزیونی درباره سلمان فارسی را در دل داشت، برای رسیدن به همین آرزو، تن به شرط دشوار مدیران وقت تلویزیون داد و بیش از 10 سال از عمر خود را صرف ساخت «مختارنامه» کرد تا بتواند مجوز ساخت «سلمان» را بگیرد. میرباقری با تسلط بالای خود بر واژهها و تصاویر، بهصورت توأمان هم در حوزه دیالوگنویسی و هم در زمینه فضاسازی، از کارگردانان صاحبسبک در تلویزیون است.
قصه: هرقدر هم که با بازپخش چندباره «مختارنامه» شوخی کنند و در آستانه هر نوبت پخش، آن را سوژه جوکهای فضای مجازی قرار دهند، بازهم نمیتوان کتمان کرد که قصه و روایتی که داوود میرباقری در این مجموعه به تصویر درآورده است، از آن قصههای جذابی است که هر فراز از آن را میتوان بارها و بارها، دید و شنید. داستان محوری «مختارنامه» هرچند درباره واقعه عاشورا و قیام مختار ثقفی برای انتقام خون شهیدان کربلا از عاملان و آمران این واقعه است اما میرباقری با هوشمندی همیشگی خود که پیشتر در آثاری همچون «امام علی(ع)» و «معصومیت از دست رفته» شمهای از آن را نشان داده بود، از خردهداستانها و شخصیتهای فرعی چنان بهرهای گرفت که بهجای یک روایت، توانست مجموعهای از داستانها و سرنوشتها را پیش روی مخاطبان قرار دهد. همین ویژگی هم باعث شده است که کلیت روایت «مختارنامه» معطوف به یک خط داستانی نباشد که اطلاع از آن، طعم و مزه بارها دیدنش را خدشهدار کند.
بازیگران: هنوز هم بسیاری معتقدند که نتوانسته است از سایه سنگین این نقش خارج شود. فریبرز عربنیا بازیگری خوشسابقه در سینما و تلویزیون ایران بود اما بیتردید باید «مختار» را شاهنقش کارنامه حرفهای او دانست. شاهنقشی که فراتر از عرصه بازیگری، بر کاراکتر شخصی این بازیگر هم تأثیر گذاشته و میتوان رگههایی از این تأثیرپذیری را در نقشهای بعدی این بازیگر حتی در فیلم شاخص «چ» و در نقش حساس شهید چمران هم رصد کرد. با اینهمه اما «مختارنامه» همچون دیگر آثار داوود میرباقری کلکسیونی از نقشآفرینیهای ماندگار داشت که در این نوشته کوچک نمیتوان همه آنها را مرور کرد. در این میان بیشک نقشآفرینی فرهاد اصلانی در نقش «عبیدالله بنزیاد» و رضا کیانیان «عبدالله بنزبیر» از بهیادماندنیترین نقشآفرینیها در این مجموعه بودهاند.
ستایش/ 1389
کارگردانی: از همان ابتدای دهه 70 که کار سریالسازی را آغاز کرد، تبدیل به یکی از کارگردانان شناختهشده در تلویزیون شد. بهخصوص که در اواخر همین دهه توانست «پس از باران» را بهعنوان یکی از موفقترین مجموعههای نمایشی آن سالهای تلویزیون به سرانجام برساند. سعید سلطانی علاقه ویژهای به قصهگویی برای مخاطب عام دارد و ابایی هم ندارد که این تمایل خود برای جذب حداکثری مخاطبان را به نمایش بگذارد. به همین دلیل میتوان در تحلیل کارنامه سریالسازی او، همراهیاش با سعید مطلبی در خلق مجموعه «ستایش» را یک قله بهحساب آورد. سلطانی در این مجموعه سنگ بنای روایتی را پیریزی کرد که بعدها تا سه فصل توانست آن را ادامه دهد و اتفاقا مخاطب هم در این مسیر با او همراهی کرد.
قصه: جذابیت اصلی داستانهایی از جنس «ستایش»، میزان پایبندی آنها به قواعد کلیشهای داستانگویی و پاسخ مثبت آنها به خواست و انتظار مخاطبان است. به این معنا که سریال «ستایش» از آنجایی محبوب طیف گستردهای از مخاطبان شد تا برای تماشای هر قسمت از آن یک هفته به انتظار بنشینند که هر آنچه مخاطب از تحولات داستان انتظار داشت را پیش رویش قرار میداد و هیچ کاراکتر منفیای در داستان بدون عقوبت نمیماند و هیچ مظلومی هم نبود که دادش ستانده نشود و در گردش روزگار، از قعرنشینی عبور نکرده و بر صدر ننشسته باشد. «ستایش» در همان فصل ابتدایی روایت داستان زندگی دختری به همین نام را کلید زد که در اتفاقی همسر جوان خود را از دست میدهد و برای نجات آینده و حفظ استقلال دو فرزندش در برابر زیادهخواهیهای «حشمت فردوس» بهعنوان پدرشوهرش، ناگزیر از مبارزهای دشوار و پیچیده با سرنوشت میشود. در همین مسیر هم مخاطب با این کاراکتر مظلوم همراه شده و برای آیندهاش نگران میشد.
بازیگران: سریالهایی از جنس «ستايش» بیش از آنکه بر دوش بازیگران خود سوار باشند، بهواسطه سبک و سیاقی که در داستانگویی و شخصیتپردازی دارند، آثاری چهرهساز هستند و بازیگران بعضا حتی گمنام خود را تبدیل به چهرههایی شناختهشده برای مخاطبان میکنند. جالب اینکه این فرآیند بهگونهای طی میشود که مخاطب تا سالها این بازیگران را نه با نام اصلی خود که با نام همان کاراکتر میشناسند و به یاد میآورند! نرگس محمدی هنوز هم برای گروه قابلتوجهی از مخاطبان پیگیر تلویزیون همان «ستایش» است و داریوش ارجمند بهرغم کارنامه پرباری که بهواسطه نقشآفرینیهای درخشانش در آثاری همچون «ناخدا خورشید» و «امام علی(ع)» داشته، این روزها بیشتر همان «حشمت فردوس» است. از این منظر تیم بازیگران در خدمت روایت کارگردان عمل کردهاند.
شوق پرواز/ 1390
کارگردانی: فیلمسازی خاص در میان همنسلانش بود؛ هم گزیدهکار بود و هم خوشسلیقه. یدالله صمدی هرچند در سالهای پیش از انقلاب وارد سینما و عرصه فیلمسازی شد اما با کارگردانی آثار شاخصی همچون «مردی که زیاد میدانست» و «اتوبوس» در همان گامهای اول کارگردانی، ثابت کرد که نگاهی متفاوت به مقوله کمدی دارد و اوج این نگاه را در «آپارتمان شمار 13» به نمایش گذاشت که تا به امروز تنها فیلم کمدی سینمای ایران است که موفق به شکار سیمرغ بلورین بهترین فیلم از جشنواره فجر شده است. او اما در فیلمسازی همواره فضاهای متنوع دیگری را هم تجربه کرد و در همین مسیر وقتی سراغ تلویزیون آمد دست روی پروژه دشوار زندگی شهید عباس بابایی گذشت.
قصه: مجموعه تلویزیونی «شوق پرواز» با تمرکز بر روایت زندگی و زمانه شهید عباس بابایی به تصویر درآمد. سریالی که به قواعد قهرمانپردازی پایبند بود و توانست با تمرکز بر رویای شخصیت محوری خود در دوران کودکی، داستان خود را پایهریزی کند و تحقق بخشهایی از این رویای کودکانه را در بزرگسالی او به تصویر درآورد. عباس بابایی از شخصیتهای تأثیرگذار در تاریخ دفاع مقدس و مشخصا تاریخ تحولات نیروی هوایی ایران بود که قهرمانیاش در روایت «شوق پرواز» بهدور از کلیشههای رایج روایت شده بود. صمدی البته داستان خود را در ساختاری جستوجویی و متکی بر فلاشبک به تصویر درآورد و رفت و برگشتهای داستانی سریال از زمان گذشته به حال، بخشی از جذابیت روایی آن را کاسته بود. از نکات قابل توجه در روایت یدالله صمدی از زندگی شهید بابایی، تمرکز او بر زندگی خانوادگی و روابط عاشقانه میان او و همسرش بود که رنگ و لعابی متفاوت به این مجموعه بخشیده بود و در همراهی مخاطب با آن بیتأثیر نبود.
بازیگران: ترکیب بازیگران مجموعه «شوق پرواز» را میتوان از برگبرندههای اصلی آن در برقراری ارتباط با مخاطب دانست. نقشآفرینی شهاب حسینی در نقش شهید بابایی یکی از ویژهترین تصاویر از شهدای دفاع مقدس را در قاب تلویزیون ماندگار کرد که تا امروز هم مخاطبان سیما آن را در حافظه خود ثبت کردهاند. الهام حمیدی هم در یک چالش جدی در کارنامه بازیگریاش، ایفای نقش همسر شهید بابایی را برعهده گرفت که در زمان پخش سریال همچنان در قید حیات بود و رسیدن به این کاراکتر واقعی در عرصه بازیگری، قطعا کار آسانی نبوده است. کوروش تهامی، افسانه بایگان و شهرام حقیقتدوست هم از دیگر بازیگرانی بودند که در نقشهای فرعی این مجموعه تلویزیونی حضور قابلتوجهی داشتند.
کلاه پهلوی/ 1391
کارگردانی: اگر قرار بر اهمیت تأثیرگذاری و جریانسازی بود، حتما باید در این بازخوانی سراغ «کیف انگلیسی» میرفتیم اما از منظر بازه پخش هفتگی آنهم در سالهای پس از مرسوم شدن پخش شبانه سریالها، ناگزیر باید از «کلاه پهلوی» بگوییم که نه در روایتگری و نه در تصویرسازی، هیچگاه نتوانست خاطره خوش «کیف انگلیسی» را برای علاقهمندان این ساخته زندهیاد ضیاءالدین دری، زنده کند. دری اساسا دلبسته تاریخ بود و در بازخوانی تاریخ، تخصص ویژهای برای داستانسرایی هم داشت اما آنچه در «کیف انگلیسی» به یادگار گذاشت، استانداردهای کاریاش را چنان بالا برد که «کلاه پهلوی» در مقیاس همان، نمره قابلقبولی کسب نکرد. او در تمام سالهای فعالیتش همین دو سریال شاخص را به سرانجام رساند.
قصه: روایت اصلی «کلاه پهلوی» مرتبط با سالهای صدور فرمان کشف حجاب و تغییر دستوری پوشش مردمان در حکومت پهلوی اول بود. داستانی که ارجاعات تاریخی آن میتوانست بهشدت بر جذابیتش بیافزاید اما ضیاءالدین دری ترجیح داد سراغ قصهگویی برود و با خلق برخی کاراکترهای فرضی داستان محوری خود را مبتنیبر گزارههایی که از پیش در ذهن داشت، خلق کرد. فرخ باستانی کاراکتر اصلی سریال «کلاه پهلوی» بود که برای تحصیل به خارج از کشور میرود و در مقطعی منشی حسن تقیزاده منشی وقت ایران در پاریس میشود. او در بازگشت به کشور، فرمانداری شهر کوچکی را عهدهدار میشود و حضورش با همراهی همسر خارجیاش، آنهم در مقطع حساس صدور فرمان کشف حجاب چالشهایی را برای تعامل میان او و ساکنان آن شهر کوچک ایجاد میکند. واقعیت این است که دری هرچند مانند «کیف انگلیسی» تلاش چندانی به پایبندی به جزئیات تاریخی نداشته است اما آنچه این تجربه اخیر را به نسبت کار قبلی ناکام گذاشت، تمرکز او بر محتوا بهجای منطق روایی بود.
بازیگران: مانند هر سریال تاریخی دیگری، مجموعه «کلاه پهلوی» هم از ترکیب قابلتوجهی از بازیگران بهره میگرفت. حضور بازیگران شناختهشدهای همچون محمدرضا شریفینیا، داریوش فرهنگ، مریلا زارعی، شقایق فراهانی، قطبالدین صادقی، سیروس گرجستانی، امیرعلی دانایی و گوهر خیراندیش در این مجموعه قابلتوجه بود اما بیشک ستاره اصلی این مجموعه که در همراه کردن مخاطب با آن بیتأثیر هم نبود، امین حیایی بود که نقشی متفاوت از خود را در این سریال بهیادگار گذاشت. ایفای نقش رضا کیانیان بهعنوان کاراکتر یک روحانی تأثیرگذار و معتمد هم در نوع خود قابل توجه بود. در مجموع میتوان گفت «کلاه پهلوی» از منظر ترکیب بازیگران از تولیدات موفق تلویزیونی بوده که همین ویژگی هم در همراهی هفتگی مخاطبان با آن بیتأثیر نبوده است.
گیلدخت/ 1401
کارگردانی: هرچند این اولین تجربه سریالسازیاش محسوب میشود اما به استناد کارنامه حرفهایاش اصلا نمیتوان او را یک فیلمساز تازهکار قلمداد کرد. مجید اسماعیلی با مجموعه «گیلدخت» برای اولینبار بر کرسی کارگردانی یک سریال تلویزیونی تکیه زده است اما تا پیش از این تجربه در حوزه مستندسازی و ساخت فیلم کوتاه، تجربههای متعددی داشته است. اسماعیلی در عرصه ساخت فیلمهای بلند داستانی و تلهفیلم هم آثار پرشماری را در کارنامه خود دارد. «خدا جیرجیرکها را دوست دارد» و یا «گیمیجی» را از منظر کسب جوایز جشنوارهای میتوان از موفقترین آثار او در سینمای داستانی دانست. از نکات جالب درباره کارنامه کارگردانی اسماعیلی، همکاری نزدیک او با روحالله حجازی دیگر کارگردان موفق سینما در دهه 90 است که بهعنوان تهیهکننده در آثار او حضور داشته است.
قصه: هنوز زمان بسیاری باید بگذرد تا بتوانیم درباره قصه «گیلدخت» نظر قطعی بدهیم. بهخصوص که در مواجهه با داستانهای تاریخی، سریالسازان هیچگاه عملکردی یکسان نداشتهاند. برخی کارگردانان بهخوبی میتوانند تاریخ را تبدیل به بستری برای روایت داستانهای امروزی خود کنند اما برخی دیگر در مواجهه با تاریخ، اصل داستانگویی را فراموش میکنند و به همین دلیل داستانشان، هرقدر هم که سوژهای جذاب داشته باشد، رنگ تاریخ و به تعبیر صریحتر رنگ کهنگی بهخود میگیرد. به همین دلیل هم بخشی از تجربههای تلویزیون در حوزه سریالسازی بهسختی توانستهاند مخاطبان را برای همراهی اقناع کنند. با اینهمه و با توجه به بازه پخش هفتگی این مجموعه، امید بسیاری به توفیق آن داریم. در خلاصه داستان سریال «گیلدخت» آمده است: «حکایت گلنار و اسماعیل که در میان هیاهو و مهلکه قجری تاروپود دلهايشان با مهر و محبت هم بافته میشود قصه و غصه عاشق و معشوقی است که اگر هزار دلیل برای رفتن داشته باشند یك بهانه برای ماندن پیدا میکنند.»
بازیگران: درباره ترکیب بازیگران هم نمیتوان نظر قطعی داشت اما آنچه تا به اینجا و به استناد پیشخبرهای منتشرشده درباره «گیلدخت» میتوان به آن اذعان داشت این است که دستان مجید اسماعیلی برای ارائه اولین تجربه سریالی خود، چندان هم خالی از بازیگر نبوده است. سعید راد، شقایق فراهانی، محمود پاکنیت، سعید چنگیزیان، ثریا قاسمی، پریوش نظریه و محمد فیلی از شاخصترین بازیگرانی هستند که در این مجموعه مقابل دوربین رفتهاند. از پنجشنبه و جمعه همین هفته قرار است بهصورت هفتگی شاهد روایت «گیلدخت» از قاب تلویزیون باشیم. باید منتظر بمانیم و ببينیم آیا این سریال هم میتواند آنقدر برای مخاطب ایجاد جذابیت و کنجکاوی کند که بهصورت هفتگی بخواهند آن را دنبال کنند. این اصلیترین چالش برای کارگردان جوان این سریال است.