۱۰۰قصه از لابهلای تاریخ| منجی بزرگ کارخانه ولوو
روزنامه هفت صبح، آرش خوشخو | وقتی علینقی عالیخانی در سال 1391 در واشنگتن فوت کرد، ناگهان موجی از تحسین و تمجید از او در ایران بلند شد که خب ناظرین فضای رسانهای ایران را شگفتزده کرد. آیا او واقعا معمار رشد اقتصادی شگفتانگیز ایران در دهه چهل بود و کسی که اقتصاد نیمه سوسیالیستی مبتنی بر بورژوازی ملی و یا بهتر بگوییم بورژوازی رانتی معتمدین را پایه گذاشت و با الگویی که حتی شباهت به سیاستهای استالین در دهه 30 شوروی داشت اقتصاد ایران را در مسیر سنگلاخ رشد قرار داد و یا نه او فقط یک مهره مورد علاقه اسدالله علم بود که با توجه به روابط گستردهاش با علم فارغ از نفوذ دربار راه خود را میرفته است؟
یا حتی یک قدم آن سوتر: او فقط مجری سیاستهای دیکته شده اقتصادی توسط مشاورین جان اف کندی بود که برای مقابله با شبح جذاب کمونیسم در دهه شصت میلادی، سعی میکردند به جوامع توسعه نیافته نوعی واکسن رفاه موقت را تزریق کنند آن هم با روشهایی شبیه سیاستهای خود کمونیستها.
بگذارید اعتراف کنم در واکاوی دوران گذشته نمیتوانم نسبت به این دو نفر احساس همدلی نکنم: عالیخانی و معاون وفادارش رضا نیازمند که دوره طلایی اقتصاد ایران در دهه 40 را رقم زدند. وقتی مصاحبه حسین دهباشی با عالیخانی را ميخوانید هنوز از تسلط این تکنوکرات زحمتکش بر اجزای اقتصاد ایران حیرت ميکنید.
اینکه در ذهنش چگونه مسائل دقیق و منظم کنار هم قرار داده شدهاند؛ از ذوبآهن تا صنایع خودروسازی و یخچالسازی، از صنایع مس تا رادیاتورسازی و سیمان. از ریزبینیهایش در تنظیم قراردادهای خارجی و از پرکاریاش. برادران خیامی نقل ميکنند دفتر عالیخانی برای آنها وقت ملاقات را ساعت 12 و 30 دقیقه معین کرده بود.
دو برادر خوشحال ميشوند از اینکه چنین زمان مناسبی را برای ملاقات با وزیر به دست آوردهاند اما بعد مشخص ميشود این ملاقات ساعت دوازده و نیم پس از نیمه شب است چرا که عالیخانی هر روز از ساعت 8 شب تا دو صبح با صنعتگرها و سرمایهدارها ملاقات داشته است! و یا تاکید مشهورش بر این موضوع که در هر قرارداد اقتصادی و بازرگانی با طرف خارجی متن اصلی را ما مينویسیم و برای تصحیح به طرف مقابل واگذار ميکنیم و هیچوقت نباید بگذاریم متن اصلی و اولیه را طرف خارجی بنویسد.
عالیخانی حتما اشتباهاتی داشته و حتما جاهایی پایش لغزیده است.راهی که او و معاونش برای خودروسازی انتخاب کرد و همکاری با یک شرکت ناموفق انگلیسی اشتباه بزرگی بود اما در مجموع برنامه نیمهسوسیالیستی که او بر مبنای «بورژوازی معتمد» برای اقتصاد ایران تنظیم کرد، از معدود لحظات خوش تاریخ اقتصاد ایران بوده است.رضا نیازمند، معاون عالیخانی هم نقش بزرگی در این رنسانس اقتصادی داشته است.
آنها وقتی به کار گماشته شدند که اصلاحات ارضی دستپخت مشترک علی امینی و ارسنجانی، کشاورزی ایران را به چالهای عمیق از ندانمکاری پرت کرده بود و تولیدات کشاورزی ایران را به نصف کاهش داده بود.در چنین گپ بزرگ تاریخی این دو نفر تصمیم گرفتند ایران را به سوی صنعتی شدن سوق دهند. روایت نیازمند را ببینید:«من معاون صنعتی وزارت اقتصاد بودم.
مجبور بودم یکییکی بازاریها را صدا کنم و به آنها بگویم که چرا پولهایتان را قایم کردهاید؟پولها را در حجره و زیرزمینها چال کرده بودند که مبادا مثل زمین مالکان، دولت پول اینها را بگیرد.ما گفتیم پولهایتان را در صنعت بگذارید و با کمک مدیریتی ما و تخفیف عوارض گمرکی کالای صنعتی خود را بفروشید.
بالاخره اینها یکییکی به ما اعتماد کردند و پولها را از زیرزمین درآوردند؛کارخانه ساخته شد،دستگاهها را خریدیم و تولید آغاز شد… نساجی پشمی ما کتوشلوار درست میکردند که بهتر از پارچه انگلیسی درآمده بود…مثلا آقای مقدم در کرج فاستونی تولید میکرد که از فاستونی انگلیس بهتر بود… اقتصاد شکوفا شد تا جایی که در چهار سال بالای 14درصد رشد اقتصادی داشتیم؛هم اندازه رشد اقتصادی ژاپن.»
نیازمند اما یادش نمیرود که اضافه کند تیم عالیخانی در انتهای دهه40 مورد غضب واقع شدند و صحنه اقتصاد را ترک کردند و با نگرانی شاهد رشد توخالی اقتصادی در دهه 50 بر مبنای افزایش قیمت شدید نفت، افزایش حیرتانگیز واردات و سپس سقوط اقتصادی سال 56 بودند.
رقابت صنعتی جای خود را به بریزوبپاشهای پر از فساد در واردات کالا داد و سرمایهداران به سمت کسب پولهای راحت در بورس و بانک بازی رفتند.نیازمند ميگوید:«متاسفانه حسادتها باعث شد که آقای عالیخانی از وزارت اقتصادی کنار گذاشته شد و من هم بهجای دیگری فرستاده شدم…. با رفتن ما آن رونق اقتصادی مدتی ادامه یافت ولی نرخ آن روزبهروز پایین آمد. از 14/5درصد به 12 تا پایین آمد و به 5 درصد رسید و در اواخر حکومت هم این نرخ منفی شد.
کمکم صنایع از رونق افتاد تا اینکه مثلا سرنوشت دو صنعت کفش ملی و ارج در همان سالها سقوط بود.» نیازمند در سال 1395 و در سن 95 سالگی به خبرنگار نشریه اتاق بازرگانی از پنجره اتاق خود در کامرانیه حیاط پشتی را نشان میدهد؛کولر سفیدرنگ گردوخاک گرفتهای گوشه حیاط است.میگوید: «من این را از مهندس ارجمند خریداری کردهام؛60 سال است که در منزل من این کولر کار میکند و در زیر باد و باران است و اصلا خراب نشده است…»
این روایت از نیازمند هم بسیار مشهور است: در یکی از سفرهای نیازمند برای تهیه تجهیزات کارخانه یوریران به سوئد، او از نزدیک در جریان وضعیت بد برخی از کارخانههای این کشور از جمله ولوو قرار گرفت. کارخانه ولوو آن روزها در آستانه ورشکستگی بود و دکتر نیازمند از طریق رئیس اتاق صنایع سوئد بازدیدی از کارخانه داشت. در آن موقع او پیشنهادهایی ارائه کرد و آن توصیهها از سوی مدیریت وقت پذیرفته شد.
در نهایت راهنماییهای نیازمند به ثمر رسید و کارخانه ولوو نجات یافت:«نشان به آن نشان كه من شش ماه هر روز چهارشنبه شب میرفتم سوئد و جمعه شب برميگشتم. آنها روش جديد را برقرار کردند و امتحان كردند بسيار خوب از آب درآمد. سپس روش جديد را در تمام كارخانه مستقر كردند. بهرهوری بسيار بالا رفت و كارخانه از ورشكستگی نجات يافت.
شاه سوئد هم طی فرمانی من را شوالیه سوئد كرد و در ۲۲ مارس ۱۹۷۶ فرمان يك عدد نشان شوالیه برايم صادر كرد و دعوت شدم بروم استکهلم و در آنجا این نشان رسما به من داده شود ولي اوضاع و احوال ايران مناسب برای رفتن من نبود و نشان و فرمان شوالیه سوئد را به تهران فرستادند و سفير سوئد در يك مهمانی به من داد.
سفير سوئد پيغام داد كه شما میتوانيد دو پسر خود را به سوئد بفرستيد. تمام هزينه دانشگاه آنها را دولت خواهد داد و خودتان هم میتوانيد در سوئد مقيم شويد كه با تشكر فراوان هردو پيشنهاد را رد كردم.» علینقی عالیخانی در سال 1398 در 91 سالگی در واشنگتن و رضا نیازمند در سال 1396 و در سن 96 سالگی در تهران درگذشتند.