۱۰۰ قصه از لابهلای تاریخ| داستان دو تا حبیب

روزنامه هفت صبح، آرش خوشخو | از میان طبقه ثروتمندان بزرگ دهههای چهل و پنجاه که عموما (نه به شکل کامل) پاگرفته از سیاستهای پشتیبانی و حمایتی دولت بعد از سال 43 بودند، سرنوشت چند نفرشان بسیار پرپیچ و خم در آمده است. این واقعیتی است که طبقه سرمایهدارهای بزرگ ایرانی عموما از پشتیبانی تیم اقتصادی دولت برخوردار بودند.
در واقع مردان خوشبختی بودند که در پروژه توسعه اقتصادی دهه چهل همای اقبال روی شانهشان نشست و انتخاب شدند برای کسبوکارهای حمایتی. طبیعتا همت خودشان هم مهم بود اما بدون پشتیبانی تیم وزارت اقتصاد هیچکدامشان چنین رشد غولآسایی پیدا نمیکردند. برادران اخوان، لاجوردیها، خلیل ارجمند، برخورداری، رضایی، خسروشاهی و برادران خیامی و… شکل شکوفایی آنها موجب شده بود تا به شکل نزدیکی همراه با دربارحرکت کنند.
حتی در جلسات ماهانه باغ نیاوران با هویدا در شبهای جمعه حاضر میشدند و کباب میخوردند و دل و جگر و با هم و با دولت رایزنی میکردند و گپ میزدند و البته گروهی هم بودند که به شکلی ویژه رابطه مستقیمی با حاکمیت و دربار پیدا کرده بودند. گروهی که از دهه پنجاه بیشتر توانشان را در بازارهای ساخت و ساز و تلاطمات بانکی و انحصار واردات گذاشته بودند و راه صعودشان از باندبازیهای مستقیم و رشوه و زیرمیزی و اینطور چیزها میگذشت.
مثل علیمحمد خرم و هژبر یزدانی. اگر ملاک را سرشناس بودن و سلبریتی بودن بگذاریم حبیب ثابت و حبیب القانیان را نیز میشود به این دسته اضافه کرد. این گروه جنجالی چهار نفره که مشهورترین سرمایهدارهای قبل از انقلاب ایران بودند، دو نفرشان بهایی بودند و یک نفرشان یهودی.
القانیان که یهودی بود و حبیب ثابت که بهایی بود سن و سالی داشتند. ثابت متولد 1282 بود و القانیان 1291. ثابت تاجر بود و ابتدا روی کامیون و اتوبوس و دوچرخه سرمایهگذاری میکرد. در دورهای که درآمریکا اقامت کرد (در دهه بیست شمسی) نمایندگی هر کارخانه به درد بخور آمریکایی که بود را گرفت و شد بزرگترین واردکننده جنس از آمریکا به ایران و بعد همینطور رشد کرد و رشد کرد و شد عضو بزرگ و اصلی جامعه بهاییهای ایران و حلقه بهاییها سپس کامل شد.
با منصور روحانی و دکتر ایادی و تیمسار نصیری. تلویزیون خصوصی را راهاندازی کرد و پپسی و در یک دورهای شد هدف اصلی خشم روحانیون و طبقه مذهبی ایران. ثروتش افسانهای شد و در نهایت در همان دهه پنجاه دوباره به آمریکا بازگشت و در سال 1368 و در سن 86سالگی در لسآنجلس درگذشت و ثروت عظیمی برای بازماندگان و خانوادهاش برجای گذاشت.
القانیان متولد 1291 بود. یکی از فرزندان خانوادهای پرجمعیت و شلوغ که همان نقشی را برای جامعه یهویدان ایران بازی میکرد که ثابت برای بهاییها ایفا میکرد. در واقع او لیدر سرمایههای یهود در ایران و خاورمیانه بود. او در ابتدا یک تاجر سنتی بود و همه چیز وارد میکرد از چرخ خیاطی تا لوله و دوچرخه.
اما به شکلی اتفاقی لباسهای برجای مانده از نظامیان متفقین بهخصوص آمریکاییها به او و برادرانش رسید و اینجا بود که تجارت بسیار موفق و پررونقی را شکل داد. در دهه سی و در سالهای پس از کودتای 28 مرداد فکر تاسیس یک کارخانه پلاسکو و پلاستیک سازی به سرش زد و به سرعت ثروتش چندین برابر شد و بعد هم که همچون یک عمارت یادبود براي ثروتش ساختمان پلاسکو را ساخت.
او در ساخت پروفیل آلومینیوم هم سرمایهگذاری کرد که ساختمان آلومینیوم را هم همچون نماد این بیزینس در خیابان شاه برافراشت. ساختوسازهای او در اسرائیل هم ادامه داشت. حمایت او از اسرائیل موجب شد تا در همان زمان هم به شدت مورد خشم طبقات مذهبی و روحانیون قرار بگیرد.
او بهمن 57 از آمریکا به ایران برگشت و در 27 بهمن دستگیر شد و بهرغم پادرمیانی چهرههایی مثل آیتالله طالقانی، در 19 اردیبهشت محاکمه و در سحرگاه 20 اردیبهشت و در سن 66 سالگی اعدام شد. اعدام او اولین واکنشهای دیپلماتیک علیه ایران را در کنگره آمریکا بهخصوص نمایندگان یهودی برانگیخت و در واقع این اولین تنش سیاسی جدی بین ایران و آمریکا در اولین ماههای سال 58 بود که به انتشار یک اعلامیه حقوق بشری علیه ایران منجر شد و واکنش دولت ایران و تظاهرات جلوی سفارت آمریکا و آتش زدن عکسهای کارتر و بگین.
جالب اینکه برادرزاده القانیان یعنی هانری القانیان در سالهای پس از انقلاب یک مشاور املاک بسیار موفق در لسآنجلس بوده است.داستان علی محمد خرم و هژبر یزدانی را میگذارم برای فردا. ثابت و القانیان به هرحال جزو تجار استخوان خرد کرده بودند و نماینده طبقه و محفلهای خاص. اما داستان خرم و یزدانی آن روی سیاه و تباه سرمایهداری ایرانی را نشان میدهد. آغشته به انواع و اقسام رذائل. تا فردا.