۱۰۰قصه از لابهلای تاریخ| شبنشینی جنجالی در جهنم
روزنامه هفت صبح، آرش خوشخو | وقتی نام اولین فیلم ایرانی راهیافته به جشنوارههای جهانی را جستوجو میکنید باید خیلی عقب بروید. به میانه دهه سی. فیلمی از ایران به برلین میرود و در جشنواره مشهور این شهر در بخش مسابقه شرکت میکند و با فیلمهایی از اینگمار برگمان و ویتوریو دسیکا و جرج کیوکر و داگلاس سیرک رقابت میکند. باورنکردنی است اما فیلم شبنشینی در جهنم ساخته مشترک موشق سروری و ساموئل خاچیکیان در جشنواره سال 1358 برلین حاضر میشود.
این فیلم اما داستانهایي بس عجیب دارد. به تقلید از رمان سرود کریسمس چارلز دیکنز، داستان یک حاجی بازاری نزولخوار است که در یک شب کابوسی قابل لمس از حضور در جهنم را تجربه میکند و در صبح روز بعد رفتار و خلقیاتش را تغییر میدهد و دست از رفتار زشت گذشته برمیدارد. فیلم محصول دو کارگردان ارمنی است. موشق سروری در واقع موشق ساواریان است که به همراه برادر بزرگترش لئونید، در عرصه سینما و تئاتر و عکاسی فعالیت میکرد.
به هنگام ساخت شبنشینی در جهنم سروری 47 ساله است. از نیمهراه کار را به ساموئل خاچیکیان میسپارد. تکنسین خوشذوق و جوان که به هنگام ساخت این فیلم 33ساله است و ساخت چند فیلم پلیسی نسبتا موفق را در کارنامه خود دارد. مهمترین چهره فیلم اما تهیهکننده آن است.
مهدی میثاقیه از چهرههای مشهور سینمای قبل از انقلاب که خب فرزند میثاقالسلطان از بهاییهای مشهور دوره رضاشاه بود. میثاقیه در هنگام تهیه شبنشینی در جهنم بسیار جوان بود (29 ساله) و این کار اولین پروژه بزرگ او محسوب میشد. نقش جبار نزولخوار را عزتالله وثوق برعهده گرفت و ارحامصدر نیز در نقش شاگرد بانمک او درخشید و نقش زن اول فیلم هم نصیب روفیا شد. همین خانم بازیگری که سه روز قبل در آمریکا درگذشت.
فیلم با ساخت دکورهای عظیم و فضاسازیهای تخیلی از جهنم ساخته شد و از قرار دکورهایش هم قانعکننده از آب درآمدند. در روايت فانتزی و شاید ترسناک فیلم (به نسبت توقعات آن دوران) چهرههای آشنای جامعه آن روز، مثل هیتلر و مهوش و راج کاپور و اصغر قاتل و دیگران را در صحنههای مربوط به آن دنیا میبینیم. البته که بسیاری از این چهرهها در آنموقع در قید حیات بودند. اما در نهایت دستاندازی فیلم به مفهوم دوزخ و نمایش تصویری فانتزی از آن، طبیعی بود که باعث خشم جامعه مذهبی ایران شود.
گروهی از روحانیون بهشدت به آن اعتراض کردند و تظاهراتی نیز برگزار شد. حضور یک تهیهکننده بهایی و دو کارگردان ارمنی در پشت صحنه پروژهای که با مفهوم دوزخ از نگاه مسلمانان شوخی میکرد، حساسیتها را به اوج خود رسانیده بود. بهخصوص که در آن سالها حساسیت به حضور بهاییان در عرصههای قدرت و سرمایه به اوج خود رسیده بود.
فیلم در نهایت در بهمن 1336 از پرده پایین کشیده میشود؛ بخشی از متن نامهای که گروهی از مردم شیراز به آیتالله بهبهانی نوشته و رونوشت آن را برای منوچهر اقبال (نخست وزیر وقت) و سردار فاخر (نماینده فارس در مجلس شاهی) فرستادهاند، به این شرح است:
«…بهواسطه نمایش فیلم شبنشینی در جهنم که مقدسات و اعتقادات دینی مسلمانان را مورد اهانت قرار داده، قلوب قاطبه مردم مسلمان و متدین شیراز جریحهدار شده و از مقامات مربوطه تقاضای جلوگیری و منع مینماییم…»
در پاسخ به این نامه، 5 روز بعد، رئیس شهربانی کل کشور، طی نامهای به نخست وزیر، خبر از منع نمایش فیلم «شبنشینی در جهنم» داد:«…جناب آقای نخست وزیر… محترما معروض میدارد در اجرای امریه تلفنی آن جناب، از نمایش فیلم شبنشینی در جهنم جلوگیری بهعمل آمد…»
بحث دیگر فیلم لقبی بود که میثاقیه برای تبلیغ حضور روفیا در پوسترهای فیلم نوشته بود: زیبای زیبایان! روفیا در آن دوران 21 سال بیشتر نداشت و این فیلم دومین کار او در سینما محسوب میشد. روفیا از درج چنین لقبی در پوستر فیلم بسیار عصبانی بود. روفیا بعد از این فیلم تنها در هفت فیلم دیگر ظاهر میشود. در نهایت سال 1346 و در 32 سالگی سینما را کنار گذاشت.
موسیقی فیلم نیز داستانهایی داشت؛ ترانههایي با صدای دلکش و ویگن خوانده شدند. ویگن آن سالها چهره معروفی نبود و ناصر رستگارنژاد آهنگساز او در تلاش بود تا ترانه مشهور مهتاب را با صدای ویگن آماده کند. بههنگام کار بر روی این فیلم او از دلکش و ویگن همزمان در خوانش چند ترانه استفاده کرد که اینبار موجب آزردگی پوران، دیگر خواننده آن سالها شد که انتظار نداشت رستگارنژاد به مهمترین رقیب او یعنی دلکش سرویس بدهد.
خود رستگارنژاد اینگونه ماجرا را شرح داده: «موقعی که من با ویگن آشنا شدم در کافه باغ شمیران، هنوز ویگن را کسی نمیشناخت و من هم میخواستم «مهتاب» را بسازم. نتیجهاش این بود که من چهار ترانه برای این فیلم ساختم. مثل من گرفتارم و تو گرفتاری که مربوط به صحنهای است که هنرپیشه فیلم، روفیا، با پرنده حرف میزد.
این کار که بیرون آمد، پوران خانم سخت ناراحت شد و به من گفت نامرد تو قول داده بودی به من که با هم کار میکنیم. گفتم هنوز هم من سر قولم هستم. این یک فیلم است. من به تو گفتم توی رادیو برای کسی نمیسازم. بعد هم به پول احتیاج داشتم. تو تا حالا یک تومان بابت این ترانهها به من دادی؟
من دو هزار تومان برای این فیلم گرفتم. خیلی به دردم خورده. ماشین باهاش خریدم. واقعاً خریده بودم.»قسمت آخر این فیلم جنجالی حضورش در بخش مسابقه جشنواره برلین 1958 بود؛ هرچند که خرس طلای بهترین فیلم را به توتفرنگیهای وحشی اثر جهانی اینگمار برگمان باخت!