۵۰روایت از دهه۶۰؛ سرد و گرم در سینمای ایران

روزنامه هفت صبح، آرش خوشخو | زنانگی آرام آرام راهش را به سمت سینمای پس از انقلاب پیدا کرد. پس از موج سوسن تسلیمی و افسانه بایگان و گلاب آدینه، نوبت به گلچهره سجادیه و فریماه فرجامی و فاطمه معتمدآریا و رویا نونهالی رسید که در قالب ستاره زن متجلی شوند. در ارشاد اما سختگیریها در مورد ستارههای زن ادامه دارد.
بهخصوص در مورد افسانه بایگان که بسیار جوان بود و فیلم بگذار زندگی کنم با حضور او بسیار پرفروش ازآب درآمده بود. هر چند مدت یک بار محرومیتها و ممنوعیتهای موقت را به او تحمیل میکردند. معتمد آریا در دو فیلم ریحانه و جهیزیه برای رباب، فریماه فرجامی سرب، گلچهره سجادیه در ایستگاه و رویا نونهالی عروسی خوبان (با آن چادر مشکی و روسری آبیاش) تلاش سینمای ایران براي ورود سریعتر به مقوله فراموش شده داستانهای زنانه و احیای ستارههای زن بود.
جنگ تمام شده بود و دوره سازندگی بود و تشویق ضمنی مردم به مصرف بیشتر و حتی کمی لذت بیشتر. در سال 1368 فرجامی در مادر و گلچهره سجادیه در دندان مار درخشیدند اما نقشهایشان نگرانی خاصی برای دستگاه نظارتی ارشاد ایجاد نمیکرد. ضربه را داریوش مهرجویی وارد کرد که از کشف خودش در فیلم هامون رونمایی کرد. بیتا فرهی. که به تازگی از آمریکا برگشته بود و حرکات و ظاهر و حرف زدن و حتی راه رفتنش با بقیه بازیگران زن سینمای ایران متفاوت بود.
نقش پرجلوه او در هامون بدون گزند سانسور به پرده عمومی رسید. علتش هم بیانیه عجیب هیات داوران آن جشنواره (که عطاءلله مهاجرانی و سیفالله داد هم عضوش بودند) در ستایش از فرهنگ علی خواهی در این فیلم بود. هامون مرثیهای بود بر وضعیت مبهم جامعه روشنفکری ایران و عقیم بودن و دست و پا زدنش برای بقا و ترویج فرهنگ علی خواهی دورترین مضمونی بود که در این فیلم پرتحرک و جذاب و بسیار دیدنی میشد پیدا کرد.
کلا جشنواره سال 1368 یکی از بهترین دورههای تاریخ جشنواره بود. نمایش کلوزآپ، دندان مار، مادر، مهاجر و هامون جلوهای تماشایی به این جشنواره بخشیده بود. به هرحال حضور بیتا فرهی 30 ساله در هامون و گذرش از فیلترینگ ارشاد، معیارهای حضور بانوان سینمایی را متفاوت کرد. سال 1369 در جشنواره فجر، مخملباف در فیلم نوبت عاشقی نمايشي مبالغهآمیز از کشش عشق جسمانی به تصویر كشید و با چنان نماد پردازی پرآب و تابی داستانش را گسترش داد که بیشتر مناسب فیلمهای برتولوچی و پولانسکی بود.
در همین سال فریماه فرجامی در نقش زنی اشرافزاده از دوران قاجار با آسودگی بیشتری در لباسهایی مثل کت و دامن و کلاههای لبه گرد زنانه ظاهر شد و دختر ارمنی بسیار جوانی به نام ماهایا پطروسیان تواناییهای حیرت انگیز بازیگری خود را در همین فیلم و در نقشی حاشیهای به نمایش گذاشت.
اما شوک اصلی را بهروز افخمی وارد آورد. فیلمساز معتمد حاکمیت که با ساخت سریال کوچک جنگلی طبع و قریحه قدرتمند خود در عرصه سینما را به همگان نشان داده بود در اولین تجربه سینماییاش جسورانه از یک دختر جوان 19 ساله گمنام در نقش اصلی استفاده کرد. نیکی کریمی که فقط چند صحنه در فیلم وسوسه سیروس الوند ظاهر شده بود و حالا در نقش اول یک درام پرتب و تاب باید هنرنمایی میکرد.
چهره خاص خانم کریمی که میشد آن را بینقص توصیف کرد در عکسهایی از فیلم که لباس و سربند جشن عروسی را بر تن و سر دارد با کلوزآپهایی غول آسا بر تابلوهای تبلیغاتی فیلم نقش بست. افخمی در واقع قفلی را که مهرجویی در هامون ضربه اساسی برآن وارد کرده بود را با گازانبر شکست.
برگ برنده افخمی این بود که با تکیه بر تمرینات طولانیاش با نیکی کریمی توانست بازی مناسبی را هم از این چهره جوان اخذ کند و نشان دهد که حضور چنین بازیگری از الزامات درام بوده وفقط نقش تزئینی برای جذب تماشاگر را ندارد. فروش شگفتانگیز عروس موجب شد تا جنجالهای اطراف فیلم بیشتر شود چرا که پخش فیلم هم توسط حوزه هنری انجام شده بود و مخالفان، افخمی را به سوءاستفاده از رانت و نفوذش متهم کردند و این که خط قرمزها را برای افخمی برداشتهاند و فروش فیلم هم به خاطر پرترههای نیکی کریمی است.
اما خب واقعا این گونه نبود. شیوه پرهیجان و پرتحرک افخمی در روایت فیلم؛ استفاده از پرده عریض و فیلمنامه پرکشش نقش بسیار مهمتری از چهره نیکی کریمی ایفا کردند. اما هرچه بود فشار حملات به اوج خود رسید تا آنجا که مرتضی آوینی در یادداشتی در مجله سوره از چهره سرد نیکی کریمی در مقابل چهره گرم بیتا فرهی یاد کرد…خب ناخواسته وارد سال 1370 شدیم. زیاد جلو آمدیم. کلی مطلب درباره دهه شصت باقی مانده است. مثل هیاهوی ازدواج موقت، مثل ماجرای مترو، مثل …