۱۰۰عکس ۱۰۰روایت| سایه مرگ بر دربار

روزنامه هفت صبح، آرش خوشخو | یک: یکی از مهمترین و سرنوشتسازترین اتفاقات سال 56 درز اولین خبرها از بیماری شاه بود. محمدرضا در نوروز سال 53 و در جزیره کیش با اولین نشانههای بیماری خود مواجه شده بود. یک برآمدگی زیر قفسه سینه که نشان از تورم طحال او بود. ایادی متوجه خطرناک بودن این بیماری شد و با مشورت با علم ترتیبی داد که پروفسور رنار فرانسوی که متخصص خون بود به تهران بیاید. محمدرضا در اتریش هم توسط دکتر فلینگر تحت معالجه قرار گرفت.
رنار طبیب مخصوص اسدالله علم هم بود. علم از اواخر دهه چهل به یک بیماری نادر خونی مبتلا شده بود که منجر به لاغری و سستی بدن او شده بود و او مدتی از هر سال را زیر نظر پزشکان مخصوص در اروپا به سر میبرد. به این ترتیب رنار و دستیاران فرانسویاش در فایلهای محرمانه بین خود از علم به عنوان بیمار شماره یک و از محمدرضا به عنوان بیمار شماره دو یاد میکردند. محمدرضا تاکید داشت که جریان بیماریاش مخفی بماند.
حتی علم اطلاعات چندانی از بیماری محمدرضا که نوعی سرطان خون بود نداشت و در یادداشتهایش در سالهای 54 و 55 همه مشکلات سلامتی محمدرضا را پای آلرژی و خستگی مینوشت. این ماجرا از فرح دیبا هم پنهان شده بود. باور نکردنی است اما سه سال بعد از اولین نشانههای بیماری، وقتی فرح در سال 56 هنگام بازگشت از سفرش به کلرادوی آمریکا ، توقف کوتاهی در پاریس داشت آنجا پروفسور رنار به او اطلاعاتی درباره پیشروی بیماری محمدرضا میدهد.
جالب اینکه مشهور است حتی وضعیت بیماری محمدرضا از خود او هم پنهان نگاه داشته شده بود. چرا که ایادی پزشک و همدم محمدرضا از شکنندگی روحی محمدرضا در مورد سلامت جسمیاش با خبر بود و از طرفي محمدرضا باوری خرافی داشت که تحت حمایت نیروهاي آسمانی قرار دارد و زندگی بدون گزندی خواهد داشت! ماجرا ازآنجا پیچیدهتر شد که رنار به ایادی هم اعتمادی نداشت و پروفسور صفریان را واسطه پروژه معالجه محمدرضا در تهران قرار داده بود.
به شکل عجیبی علم در فروردین 57 از همان سرطان خون میمیرد. محمدرضا هم دو سال و سه ماه بعد در یک سیر مشابه بیماری، میمیرد و باز هم عجیبتر آنکه دکتر ایادی هم از اواسط دهه پنجاه به نوعی دیگر از سرطان خون مبتلا میشود و پس از دورههای مختلف درمانی در همان سال 59 میمیرد.
مرگهای زنجیرهای و پیاپی سه همدم و همنشین همیشگی یعنی محمدرضا و علم و دکتر ایادی موجب انتشار این شایعه گزنده از سوی داریوش همایون شد که مرگ این سه نفر را به خاطر مصرف مداوم داروهای تقویت جنسی دانست که از سوی ایادی به هرسه نفرشان تجویز میشد و از قرار تاثیرات مرگباری در سیستم بدنی هر سه نفر داشته است. هرچند این شایعه تایید نشده است اما شکل مرگ هر سه نفر شبهاتی را در تایید فرضیه طعنهآمیز داریوش همایون برقرار میکند.
دو: قبل از اینکه سال 56 را به لحاظ اقتصادی و سیاسی دوباره واکاوی کنیم بیایید به یکی ازمعدود اتفاقات خوشایند این سال بپردازیم. وقتی تیم ملی ایران توانست در مقدماتی جامجهانی 1978 به عنوان تیم برگزیده آسیا به جامجهانی راه پیدا کند. آن هم در حالی که سهمیه آسیا تنها یک تیم بود.
حشمت مهاجرانی بعد از قهرمانی در جام ملتهای آسیا در سال 1355 و حضور خوب در المپیک مونترآل و بازی قابل قبول مقابل آرژانتین در تورنمنت مادرید که به یک تساوی یک بر یک در وقت قانونی و شکست در ضربات پنالتی ختم شد، تیمش را با اعتماد به نفسی دوچندان و به پشتوانه حمایت مالی و لجستیکی حیرتانگیز فدراسیون و سازمان تربیت بدنی راهی مقدماتی جامجهانی کرد.
مسئله حضور در جامجهانی آن قدر مهم بود که مهاجرانی بارها و بارها سیر طبیعی جام تخت جمشید را به خاطر اردوهای آمادگی دچار وقفه کرد و تعطیلیهای دوماهه و سه ماهه را به این مسابقات تحمیل کرد. او ترکیب و ذخیرههای اصلیاش را دیگر شناخته بود. حجازی درون دروازه. نظری دفاع راست و اسکندریان دفاع چپ و کازرانی و عبداللهی مدافعین وسط.
در خط هافبک هم او بر مثلث پروین و صادقی و قاسمپور تکیه داشت. در خط حمله هم مثلث حسن روشن و غفور جهانی و رضا عادلخانی. ذخیرهها هم امثال منصور رشیدی، بیژن ذوالفقارنسب، سهام میرفخرایی، حبیب خبیری، جواد اللهوردی، حسن نایب آقا، علیرضا خورشیدی، غلامحسین مظلومی و حسین فرکی.آنها در دو بازی رفت و برگشت هنگکنگ را دو بر صفر و سه بر صفر مغلوب کردند.
استرالیا را در سیدنی و تهران با نتیجه مشابه یک بر صفر شکست دادند، کویت را در تهران یک بر صفر و در کویت دو بر یک مغلوب کردند و با کرهجنوبی در بوشان بدون گل مساوی شدند و در تهران به نتیجه دو بر دو رسیدند. در میانه این بازیها هر وقت مهاجرانی اراده کرد بازی دوستانه در اختیارش بود.
با رومانی و مجارستان و امیدهای شوروی و گالاتاسرای و….جالب بود که از تیمی که چهار پنج سال پیش قهرمان آسیا در بانکوک شده بود فقط یک بازیکن در اسکاد مهاجرانی حضور داشت و او هم ناصر حجازی بود و دیگر اثری از قلیچخانی و جباری و آشتیانی و عرب و کاشانی و کارگرجم وشرفی و ایرانپاک و کلانی و بهزادی و… نبود. مهاجرانی حالا تیمش را بر سه عنصر اصلی بنا کرده بود.
ناصرحجازی درون دروازه، علی پروین که در 32 سالگی و در غیاب قلیچخانی،کاپیتان و همه کاره تیم ملی بود در خط هافبک و مهمتر از همه حسن روشن در خط حمله و چهرههای مکملی مثل محمد صادقی در خط هافبک و حسن نظری در دفاع راست و ابراهیم قاسمپور در نقش هافبک چپ… در سال 56 انتظارات بسیار گستردهای نسبت به تیم ملی شکل گرفته بود و همه انتظار درخشش این تیم را در جامجهانی داشتند و پروسه طولانی آمادهسازی تیم ملی شکل گرفته بود.