۱۰۰عکس ۱۰۰روایت| عملیات ترور تیمور بختیار

روزنامه هفت صبح، آرش خوشخو | قبلا نوشتیم که تیمور بختیار چگونه به خار چشم محمدرضا بدل شده بود. عموزاده ثریا که خوشچهره و خوش قد و قامت و شجاع بود و در غائله پیشهوری شجاعت نشان داده بود و در کودتای 28 مرداد آماده بود که با تیپ زرهی کرمانشاه در صورت عدم موفقیت کودتاگران در تهران، به حمایت از محمدرضا و ثریا به تهران یورش ببرد.
او بعد فرماندار نظامی تهران و رئیس حراست اطلاعات ارتش شد و در سه سال خونین اعضای فدائیان اسلام، افسران حزب توده و دکتر فاطمی را از دم تیغ گذراند و در یک مورد عبدالحسین واحدی نفر دوم فدائیان اسلام را در اتاق بازجویی با شلیک 5 گلوله به قتل رساند. مرد زیادهخواه حکومت اولین رئیس ساواک شد و پست معاونت نخستوزیری را بهدست آورد و کمکم ثروت انبوهی را هم برای خود جمعآوری کرد. رفتن ثریا از دربار به عنوان پشتوانه مهم تیمور و همینطور مذاکرات مخفی بختیار در سفر رسمی به واشنگتن با جانافکندی و تلاش برای نشان دادن خود به عنوان مرد قدرتمند و سرنوشتساز دولت ایران در چشم کاخسفید، موجب برکناریاش از ریاست ساواک شد.
با این حال او امید داشت که این برکناری مقدمه صعودش به پست نخستوزیری باشد اما وقتی علی امینی به جای شریف امامی نخستوزیر شد او دیگر طاقتش را از دست داد و علنا زبان به شماتت دولت و حکومت گشود. این فرایند موجب تبعیدش به اروپا شد و بعد از آن باطل کردن پاسپورت دیپلماتیکش او را به شدت عصبانی کرد. با این حال اعتبارش به اندازهای بود که بهراحتی در اروپا سفر کند و با سیاستمداران ملاقات کند. او تلاش کرد با مخالفان حکومت ارتباط برقرار کند.
از سران سابق حزب دموکرات تا رهبران فراری حزب توده در آلمان شرقی. ساواک او را متهم کرد که در جریان سفر سال 46 محمدرضا به برلین تلاش کرده بود با بمبگذاری یک اتومبیل پارک شده در مسیر حرکت محمدرضا، شاه را به قتل برساند. این ادعا ثابت نشد. با این حال در اردیبهشت 47 او در سفر به بیروت به علت حمل اسلحه غیرمجاز دستگیر شد. دولت ایران فشار بیش از حدی را وارد کرد تا دولت لبنان تیمور را به تهران بفرستد اما رئیسجمهور فرانسه به عنوان متنفذترین کشور درحاکمیت لبنان از این کار جلوگیری کرد.
تیمور 9 ماه در لبنان حبس شد و پس از آزادی با پیشنهاد وسوسه برانگیز دولت بعثی حاصل از کودتا در عراق مواجه شد. حسنالبکر تیمور را به بغداد فراخواند تا از او به عنوان آلترناتیوی در مراودات خصمانه علیه تهران استفاده کند. تیمور که چهرهاش و شخصیتش بسیار شبیه صدام حسین بود، راهی عراق شد.
در شهریور 1348 مورد استقبال نیمهرسمی قرار گرفت و او را همچون یک مهمان عالیقدر در کاخ سابق نوری سعید سکنی دادند. در این میان تکاپوی ساواک شروع شد تا پدرخوانده اصلی خود را بکشند.این تلاش در نهایت به اینجا ختم شد که یک نفوذی ساواک که بهجمع یاران تیمور بختیار راه یافته بود او را در حین یک سفر شکار در دیاله عراق به گلوله ببندد. قاتل چه کسی بود؟ روایتها مختلف است. طبق اسناد رسمی ساواک «اگلن ماطاوسیان» با نام مستعار «فرهنگ» یکی از افراد تیپ نیروهای مخصوص بود که به خاطر مهارت در تیراندازی برای ترور بختیار انتخاب شد.
او توسط ساواک به مجموعه بختیار نفوذ داده شد.روایت دیگری وجود دارد که طبق آن ماطاوسیان از افسران فراری حزب توده بود که توسط شهریاری جاسوس ساواک در حزب توده انتخاب شده بود و به بهای ترور بختیار به او پیشنهاد داده شده بود که مقدمات مهاجرتش به آمریکای جنوبی داده شود. طبق این روایت ماطاوسیان آنقدر از نگاه بختیار معتمد بود که در روز ترور بدون محافظان و همراه با ماطاوسیان به شکار رفته بود.
(یادمان باشد در مورد یهوداهای ساواک در احزاب سیاسی بعدها به شکل مفصل حرف بزنیم از جمله درباره همین آقای شهریاری) روایت دیگری هم هست که قاتل بختیار یک افسر بختیاری به نام منصور فرهنگ بوده است و با توصیه نامه آقاخان بختیاری از بزرگان ایل بختیاری خطاب به تیمور بختیار، عازم بغداد شد تا نقشه ترور را عملی کند.
حتی شایعه مردمپسندی هم وجود داشت که سه هواپیماربای ضد رژیم که در اواخر تیرماه 49 هواپیمای مسافربری را در بغداد به زمین نشانده بودند در واقع نیروهای نفوذی ساواک برای ترور تیمور بودهاند که خب شایعهای بیش نبود. هرچه بود در 16 مرداد تیمور ترور شد و بعد از چند روز زندگی در کما در 25مرداد 1349 از این دنیا رفت. در مورد سرنوشت قاتل او هم شایعات به همین اندازه متنوع است. از فرار به آمریکای جنوبی تا بازگشت مخفیانه به ایران تا دستگیری توسط پلیس عراق و بعد شکنجه و اعدام.
به این ترتیب محمدرضا پهلوی آخرین ماههای دهه چهل را گذراند. با کشتن تیمور بختیار و اعدام چریکهای آماتور سیاهکل. با رشد اقتصادی یکنواخت رو به بالا، با سیطره ساواک، بدون هیچ رقیب سیاسی در کشور و مهمتر از آن حضور نیکسون جمهوریخواه و دوست قدیمی خاندان پهلوی در مسند ریاستجمهوری. محمدرضا جاهطلبانه آماده ورود به دهه پنجاه بود آن هم با پروژه جشنهای دو هزار و پانصد ساله و هرگز تصورش را نمیکرد که سرنوشت چه سالهای سختی را برای او در نظر گرفته است…