۱۰۰عکس ۱۰۰روایت| پرطمطراق و تجملی در تهران

روزنامه هفت صبح، آرش خوشخو | کثرت اتفاقات و حوادث، عبور از سالهای 44 تا 46 را بسیار سخت کرده است. و جبر حوادث و تحولات شگفت انگیز مدام شما را به محدوده بسته 44 تا 46 باز میگرداند. به هرحال در 4 آبان 1346 تاجگذاری محمدرضا و فرح پهلوی آن هم در بیست و ششمین سال سلطنت محمدرضا برگزار شد. آن هم دو سال پس از تبعید آیتالله خمینی و هشت ماه پس از درگذشت محمد مصدق در احمدآباد.
روحانیون طرفدار آیتالله خمینی و طلبههای جوان و تازه نفس حوزه علمیه هنوز تهدیدی برای سلطنت محسوب نمیشدند، آیتالله منتظری حبسهای متعدد کوتاه مدت را میگذراند و آیتالله سعیدی هم پس از یک حبس کوتاه مدت زندگی مخفی را انتخاب کرده بود. اکبر هاشمی رفسنجانی روحانی بسیار جوان و متمول هم کم کم به مهرهای شناخته شده برای ساواک بدل شده بود. اما ساواک هنوز این روحانیون را به عنوان تهدید برای سلطنت پهلوی در نظر نمیگرفت و آنها را از شکنجههای مرگبار خود معاف کرده بود.
از دورانی حرف میزنیم که حزب توده متلاشی شده بود و ساواک به کمک نفوذی خود در این حزب یعنی شهریاری، همه تحرکات آنها را زیرنظر گرفته بود. سه رهبر اصلی نهضت آزادی هم چهارمین سال حبسهای بلند مدت خود را در زندان میگذراندند. یعنی آیتالله سیدمحمود طالقانی، مهدی بازرگان و یدالله سحابی.
مجاهدین خلق هم هنوز وارد فاز مسلحانه نشده بود. در آن سوی ماجرا خط تولید پیکان به عنوان یک تولید صنعتی حیثیتی راه افتاده بود، رشد اقتصادی بالا بود، تورم تا مقدار زیادی کنترل شده بود، اصلاحات مورد نظر آمریکا به انجام رسیده بود، دانشگاه صنعتی آریامهر (شریف) شروع به گرفتن دانشجو کرده بود، ساخت پارکها و مراکز فرهنگی و هنری در تهران و البته در شمال تهران شدت گرفته بود (گویی دستی نامرئی شمال توسعه یافته پایتخت را از جنوب شهر رها شده جدا کرده بود) و محلههای متجدد تهران به تدریج توسعه پیدا میکرد و بافت سنتی را به چالش میکشید.
در تهران هم مردم با رقابت پوران و مرضیه و درخشش فردین و جمال فروزان گرفتار شدهاند. تنها عصبانیت و مایه تشویش ذهن محمدرضا، اغتشاشی بود که در سفرش به برلین رخ داد و طی درگیری میان دانشجویان مخالف او با پلیس آلمان یک دانشجوی آلمانی کشته میشود. محمدرضا این حادثه را طراحی شده توسط تیمور بختیار ارزیابی میکند و در تهران دستور قتل اولین رئیس ساواک را صادر میکند. هرچند پروژه قتل بختیار سه سال بعد جواب میدهد.
مراسم پرهزینه تاجگذاری، پیامی از سوی محمدرضا بود. گویی با این تشریفات دیرهنگام میخواست به همه این نکته را مخابره کند که بالاخره من به یک سلطان بدل شدم. یک سلطان کلاسیک و مستبد شرقی. او 48 ساله بود و فرح دیبا هم 28 ساله. این مراسم به نوعی ابراز اطمینان و اعتماد خانواده سلطنتی به فرح دیبا هم بود که در این مراسم به شکل پرطمطراقی تاجی بسیار گران قیمت (ترکیب جواهرات خزانه ملی و هنر دست صنعتگران فرانسوی) را بر سر گذاشت و رسما عنوان نایبالسلطنه را به دست آورد.
تهران چندین روز چراغانی در ابعادی حیرت انگیز بود و بساط آتشبازی هم هر شب به راه بود. این مراسم پرطمطراق در واقع پیش نیاز جشنهای دو هزاروپانصدساله بودند که چهار سال بعد در بقایای تخت جمشید برگزار شد. موتور محرکه برگزاری جشن تاجگذاری اسدالله علم وزیر دربار بود که کیفیت برگزاری این مراسم موجب شد تا اعتماد و اطمینان محمدرضا به علم باز هم بیشتر شود.
پنج روز بعد از تاجگذاری محمدرضا، سه رهبر اصلی نهضت آزادی از زندان آزاد شدند. 9 آبان ماه 1346. محمود طالقانی، مهدی بازرگان و یدالله سحابی. هر سه نفر به خاطر حمایت از نهضت 15 خرداد و صدور یک اعلامیه شدیداللحن از پاییز 1342 به زندان افتاده و به حبسهای بلند مدت محکوم شده بودند که شور و شعف تاجگذاری در خانواده پهلوی منجر به کاهش محکومیت این سه چهره ملی مذهبی و خروج آنها از زندان میشود. (در مورد یدالله سحابی برخی میگویند که دوره محکومیتش تمام شده بود)
دیگر از سال 46 عبور خواهیم کرد. سالهای 47 و 48، قهرمانی فوتبال ملی درآسیا، مرگ جلال آلاحمد و صمد بهرنگی، تاسیس رادیو و تلویزیون ملی، پدیده حسینیه ارشاد و موج نوی سینمای ایران. اینها آیتمهایی هستند که در چند شماره آینده مرور خواهیم کرد.