خاطرهنگاری یک دوران فراموش شده

روزنامه هفت صبح، آرش خوشخو| براي خوانندگان هفت صبح که یک سال و بیشتر است که خاطرات من از دوران کار مطبوعات را میخوانند شاید چنین خاطره نویسی طولانی جالب نباشد. این مطلبی است که به سفارش هوشنگ گلمکانی برای شماره ویژه مجله فیلم امروز در انتهای مردادماه نوشتم که در واقع و به نوعی ادامه مسیر مجله فیلم در دوره قبل بوده است. وقت کردید یک نگاهی به آن بیاندازید. بعضی قسمتهایش براي شما تکراری است اما بعضی قسمتهایش هم نه!
میخواستم منتقد مجله فیلم بشوم اما خب نویسنده «گزارش فیلم » شدم. تازه از دانشگاه خلاص شده بودم و یکی دوتا یادداشت برای گزارش فیلم فرستادم. مسئول بخش نامهها سپیده زرین پناه بود. پیگیر و باوسواس. نامهای برایم نوشت و مرا دعوت کرد دفتر مجله. روی سربرگ و تایپ شده. دوتا اتفاق همزمان در حال رخ دادن بود. تیم فریدون جیرانی و غلامرضا موسوی و دیگر دوستانشان در حال ترک گزارش فیلم بودند و به زودی سینا مطلبی هم میرفت تا در مجله سینما مشغول شود و از آن سو فدریکو فلینی به بستر بیماری افتاده بود. پس وقتی رفتم دفتر گزارش فیلم به سرعت برق و پس از گپ و گفتی با مسعود بهاری نازنین ، اولین پروژهام را دریافت کردم تا برای پرونده احتمالی در مرگ فلینی، نقد زندگی شیرین را بنویسم و…
حالا این حرفها چه ربطی به مجله فیلم و شماره ششصد آن دارد ؟ شاید چون طی هفت سال همکاریام با گزارش فیلم همیشه در حال رقابت با مجله فیلم بودیم. یک نبرد ناپیدا و پنهان که ما همیشه در خط مقدم آن بودیم شاید بیآنکه حریفمان، روحش از آن باخبر باشد.
وقتی به گزارش فیلم رفتم، ده سال بود که به شکل جدی خواننده مجله فیلم بودم. پیگیر. ازآنها که بخش خوانندگان را هم با دقت میخواندند. راستش آن سالها بیشتر فیلم میخواندیم تا فیلم ببینیم. از سینما به روایت هیچکاک تا کتاب سینماگران نوشته جمشید ارجمند تا «فیلم به عنوان فیلم» ویکتور پرکینز.
ذهنمان پر از نامهای دل انگیز آشنا بود و فیلمهایی که در حسرت دیدن آنها روزگار را سپری میکردیم و خب مجله فیلم با گروه منتقدانش این فرایند را تکمیل میکردند. سالهایی بود که سینما همیشه در خط اول اخبار بود. سینمای ایران به یک جریان جهانی بدل میشد و مجله فیلم ارگان این خیزش بود. به نظرم آن دوران، مجله فیلم نوعی از نگاه روشنفکرانه سنگدلانه کلاسیک را در شالوده خود داشت. چرا میگویم کلاسیک، چون حتی تلاشهای روشنفکرانه سینماگران را نیز تحقیر میکرد! نوعی نگاه روشنفکرانه روشنفکر ستیز! دونده نادری، حاجی واشنگتن حاتمی، اجاره نشینهای مهرجویی، کلوزآپ کیارستمی و سرب کیمیایی مورد انتقاد قرار میگرفتند.
هیچ وصلتی میان منتقدان و سینماگران نبود. به جز ارادتی مبالغه آمیز به بهرام بیضایی و از میانه دهه شصت به محسن مخملباف. سایه سبک و قلم سرد شمیم بهار، بر فراز مجله فیلم در حرکت بود و گرمای قلم مریدان دوایی را پس میزد. جریان هنر روشنفکرانه و نقد روشنفکرانه که از تمام سطوح زیستی ایرانی دهه شصت، زدوده شده بود؛ انگار همه و همه در سینما و بالاخص در یک نشریه صد صفحهای ماهانه مجتمع شده بودند.
مجله فیلم آن سالها خود را بر فراز سینمای ایران میدید و ما به عنوان خواننده با این نگاه خو گرفته و آن را پذیرفته بودیم. خسرو دهقان، رحیم قاسمیان، شهرام جعفری نژاد، ایرج کریمی، بهزاد رحیمیان، هوشنگ گلمکانی و کامبیز کاهه برای امثال من، من دانشجو، اسمهایی مهمتر از فیلمسازان شده بودند. شاید به خاطر کیفیت متونی که تولید میکردند. حتی فارغ از مفهوم نقد سینمایی. شماره صد مجله فیلم نمونه درحشانی از این فرآیند است. متنهایی که جدا از پیکره سینما و بخصوص سینمای ایران، «خوب »نوشته شده بودند.
خاطرات و نوستالژی هایی که دارای ارزش بودند. قلمهایی که روایتهایی دروادی ادبیات سینمایی تولید میکردند. مثل متن زیبای بهزاد رحیمیان که بین جانی گیتار و شانگهای اکسپرس و پاریس تگزاس، پل زده بود و یا خاطره نگاریهای هوشنگ گلمکانی و آیدین آغداشلو. اتفاقی که در دهه شصت و اوایل دهه هفتاد در مجله فیلم تکرار میشدند. متن سینمایی هرگز در چنین جایگاه فاخری قرار نداشت و بعدها هم نتوانست به این دوره شکوه و جلال دست پیدا کند.
و خب منتقدان اصلی مجله فیلم عموما این ایده را القا میکردند که دوران طلایی سینما تمام شده و دره سبز سینما را خزان فرا گرفته است. مجموعهای از اسمهای قدیمی که یک به یک از دنیا میرفتند. آنها از نسخه اصل سینما حرف میزدند و بقیه را معمولا رونوشتهای کم ارزش قلمداد میکردند. و در این معرکه، سینماگران مشهور قبل از انقلاب ایران که با اقبالی بلند و در اتمسفر حمایت دولتی از سینما، در بهترین دوره خلاقیت ذهنیشان، بهترین فیلمهای عمرشان را میساختند، از آن استقبال شایسته و بایسته در مجله فیلم بی بهره بودند. اتهام همیشگی آنان، جا زدن، تقلید کردن، فیک بودن و «خودشان نبودن » عنوان میشد.
اکران فیلمهای تارکوفسکی و پاراجانف، ترز، فرانچسکو و….داستان را پیچیدهتر هم کرد. جهانبخش نورایی، ملک منصور اقصی، صفی یزدانیان و بابک احمدی، حلقه فعال نویسندگان فیلم در این دوران بودند. نوشتههای اینان، گونهای بود که میخواستند ثابت کنند که اصلا نقد نویسی امری محال است! …. و خب طبیعتا آنتی تزها از راه رسیدند. در حوزه هنری و مجلات سوره و با مدیریت مرتضی آوینی، نبرد طول و درازی با نمادهای سینمای روشنفکرانه و ادبیات سینمایی منتسب به آن آغاز شد.
بدنه سینما هم در تلاش برای خروج از این نگاهِ «ازموضع بالا»ی خرد کننده، هفته نامه سینما را ارگان خود کرد و در گزارش فیلم هم ژورنالیسم سینمایی درآمیزش با نگاه چپ آرمانگرایانه، سعی کرد مخاطبانی متفاوت پیدا کند. کمی با تاخیر دنیای تصویر هم از راه رسید که بر موج فراگیری وی اچ اس و دسترسی به فیلمهای روز هالیوودی (آن هم در دوره خیزش بزرگ دهه نود میلادی ) در جست و جوی مخاطبان خود بود.
وقتی در سال 72 به گزارش فیلم آمدم، قهرمانهای ما نوع دیگری بودند. سینمای آرمانگرایانه با گرایش به سمت نقد اجتماعی و قهرمانهای کوچه و بازار. مسعود کیمیایی، رسول ملاقلی پور، کیومرث پوراحمد، رخشان بنیاعتماد ، سیروس الوند، علیرضا داوود نژاد. همان سینمای خیابانی معروف که در دهه پنجاه در چهره بهروز وثوقی قوام گرفته و معنا شده بود. با همان نشانههای خاص فرهنگ چپ درایران پس ازکودتا.
با تاکید بر شکاف طبقاتی ، مبارزه کردن، پا پس نکشیدن و آرمانگرایی. سینمایی که در کلیات و کلمات، با پسزمینه سیاسی راهبران گزارش فیلم همخوانی داشت. یادمان باشد سردبیر گزارش فیلم سالها قبل در مرگ هیچکاک نوشته بود: بت بزرگ سینمای بورژوازی درگذشت.
تقلای ما در گزارش فیلم برای جان سالم بردن از رقابت با مجله فیلم ومنتقدان پرشمارخوش قلم روشنفکرش، حرکت به سمت ژورنالیسم بود و کشاندن سینما به میدان ارزشگذاری خوانندگان.
ایدهمان نجات سینما از نگاه سنگین روشنفکرانه فاخر مجله فیلم بود. تقلایی که در هفته نامه سینما به شکل عامه پسندانهتری در جریان بود. اعتراف میکنم طی هفت سالی که در گزارش فیلم بودم تقریبا هیچ نقد سینمایی منتشر شده در گزارش فیلم بازتاب خاصی برنیانگیخت. منتقدان خوبی داشتیم مثل مسعود بهاری، یعقوب رشتچیان، روبرت صافاریان و یا محسن سیف. برخی از یادداشتهای رشتچیان و مسعود بهاری و روبرت، عالی بودند اما مفهوم نقد در گزارش فیلم عنصری درجه دو محسوب میشد. متنهای تولید شده ما در گزارش فیلم با روایتهای نویسندگان مجله فیلم قابل رقابت نبودند.
هیچ وقت درآن سالها متنی در اندازه سلسله مطالب ایرج کریمی و یا یادداشتهای کامبیز کاهه تولید نشد(در سالهای بعد هم تولید نشد حتی در خود مجله فیلم ). حتی در عرصه نوستالژی سینمایی که میتوانست پلی با بخش عامه فهمتر سینما باشد؛ ما نتوانستیم چیزی مشابه متنهای چند پهلو و عمیق حمیدرضا صدر منتشر کنیم. در عرصه نقد، مجله فیلم در یک لیگ دیگر توپ میزد. پس ما تلاشمان را در عرصه دیگری به کار گرفتیم و عجیب آنکه در دورهای موفق هم شدیم!
ژورنالیسم سینمایی آن چیزی بود که در گزارش فیلم تولید میشد. انبوهی از خبر و چهره و گزارش پشت صحنه و مصاحبه که با مراسم خاص گزارش فیلم مثل اکرانهای ماه تکمیل میشد. در گزارش فیلم اتفاق مهم برای راهبران مجله، یک گزارش پشت صحنه خوب، یک پرونده جنجالی و یا یک خبر بکر درباره همکاری فلان فیلمساز با فلان نویسنده بود. در گزارش فیلم فرآیندی عادی محسوب میشد که خبرنگار با تاکسی و اتوبوس خودش را در سرمای کبود کننده دی ماه به بیابانهای جاده قم برساند و از پشت صحنه فلان فیلم ملاقلی پور گزارش تهیه کند.
خب طبیعتا بخشی از این تقلای دیوانه وار، برای ثبات اقتصادی گزارش فیلم بود. برای ایجاد ارتباط میان نشریه و تهیه کنندگان. نبرد دوم در جذب مشترکان ثابت شروع شد. بیش از دو هزار و پانصد مشترک ثابت که با آپشنهای خاصی میتوانستند از اکرانهای ماه گزارش فیلم برخوردار بشوند… طبیعی است که از آن جمع و درآن فشار کاری حیرت انگیز، چندین روزنامه نگار خوب بیرون آمدند که بخت خودشان را در فضای روزنامه و رسانه خارج از عرصه سینما پیگیری کردند. تا به امروز. و همه به نوعی مدیون تجربه کاری در گزارش فیلم هستیم.
راستش در آن سالها من به عنوان یک خوره غیرعادی سینما، همیشه چشمم به مجله فیلم بود. جایی که دلم میخواست درآن قلم بزنم و نقد بنویسم. جایی که میشد درباره فیلمها بحث کرد و رجز خواند و معرکه گرفت. هیچکاک بهتر است یا برسون؟ فورد یا تارکوفسکی ؟ ویویان لی یا جودی فاستر؟ یادم است روزی که گلمکانی با دفتر گزارش فیلم تماس گرفت و از من خواست که معرف یکی از فیلمهای برگزیده سال در مراسم عمومی مجله فیلم باشم چقدر خوشحال بودم.
هرچند بنا به دلایلی جواب رد دادم. به هرحال سرنوشت طور دیگری شد و خب حالا که به آن فکر میکنم به نظرم خیلی هم بد نشد. در فیلم «دو پاپ» پاپ قدیم (آنتونی هاپکینز) به پاپ جدید میگوید موقع زندگی احساس میکنیم دردست سرنوشت کور، به هرسویی پرتاب میشویم اما در انتهای زندگی، همه رشتههای زندگیمان، معنادار میشوند. در ذهن و حافظهام، سالها زیستن در جوار سینما با بسیاری از متون و کلمات سینمایی ترکیب شدهاند که همهشان از مجله فیلم بودهاند.
خاطره کشف اسمهای زیبایی مثل ریوبراوو و سلین و ژولی قایق سواری میکنند و مرد آرام در شماره 67 مجله فیلم، پرونده شهرام جعفری نژاد برای داگلاس سیرک، سایه خیال حمیدرضا صدر برای کازابلانکا، پرونده استثنایی و نبوغآمیز امید روحانی برای پست مدرنیسم، آن اُورکت روی جلد با تصویر برنامه لوله شده جشنواره در جیبش که شاهکار آیدین آغداشلو بود ، همه مطالب ایرج کریمی که بزرگترین چهره عرصه نقد ایرانی است از قدیم تا به امروز، یادداشتهای کامبیز کاهه، نکته سنجیهای خسرو دهقان و نوشتههای هوشنگ گلمکانی که آنقدر پرشور مینویسد که حتی برای فیلم بدی مثل تنگنا هم دل خواننده تنگ میشود.