روایت روسیه؛ خوشیهای ظالمانه یا جنگ و صلح؟!

روزنامه هفت صبح، سارا غضنفری | شوروی، روسیه، کمونیست، جنگ و صلح؛ اسم روسیه که میآید آدم سرسام میگیرد که از کدام سمت باید وارد داستان روسیه شد. از سیاست، ادبیات، شعر، موسیقی؟ حالا که این روزها، اسمش بیش از پیش هم سر زبانها افتاده، چطور میشود از سیاست درباره روسیه دنده عقب گرفت و یک یادداشت موثر و مفید دربارهاش نوشت که زیاد هم به این اشاره نکنیم آن شوروی کجا و این روسیه کجا! بگذریم تا ادبیات است، چخوف، داستایوفسکی و تولستوی در جهان روسیه بودهاند ما را چه به سیاست!
جنایت و مکافات
حداقل یک بار تقریبا همهمان جنایت و مکافات، فئودور داستایوفسکی را خواندهایم. اصلا اسم راسکولْنیکُف همان شخصیت اصلی داستان و قاتل پیرزن، دروغ چرا در مغزمان حک شده است. دیگر آنقدر از روی این رمان، شعر، پادکست، فیلم و تئاتر حتی نمونه وطنی آن ساخته شده که اسم داستایوفسکی و روسیه برایمان عادی است. یکجوری با سبک روانشناختی نوشتههایش همذات شدهایم که در ماجرای قتل، با قاتل بیشتر همذاتپنداری میکنیم تا خانواده بیچاره مقتول! مثل همین دانشجوی کتاب که زن رباخوار و خواهرش را با تبر میکشد و دست آخر بعد از زندانی شدن در سیبری یک نتیجه میگیرد: «عشق؛ نیروی رستگاریبخش است!»
جنگ و صلح
تابستان داغِ قبل از ورود به دبیرستان بود. کارم چه بود؟ روی آن مبل دو نفره پایه بلند در پذیرایی لم بدهم، کتاب قطور جنگ و صلح را بخوانم . همه تمرکزم این باشد که بین این همه اسم و قصه، گم نشوم. همان رمان جنگ و صلح کهنه که بابا از کتابخانه دادگستری قرض گرفته بود. همان کتابخانه که نمیدانم سرنوشت خودش و آن رمانها چه شد.
بیاغراق، پرشخصیتترین رمانی که در زندگیام خواندهام همین جنگ و صلح اثر لئو تولستوی است. کارم به جایی رسیده بود که اسمها را روی کاغذ نوشته بودم تا وقتی صد صفحه بعد نوبت داستانشان رسید یادم باشد صد صفحه قبل چه کسی بودند! یکجایی خواندم که ۵۸۰ شخصیت در این کتاب وجود دارد و خب حتما از یک نویسنده روس چه مغز و پشتکاری برمیآید! ماجرای مقاومت روسها در برابر بناپارت و فرانسه!
آنا کارنینا و فیلم پشت فیلم
حتی اگر رمان آنا کارنینا را هم نخوانده باشید، اتفاقی انگار نیفتاده است، از بس که صنعت سینما به این رمان اقبال نشان داده و از روی آن فیلمها ساخته است. آنا کارنینا، رمان دیگری از تولستوی و یک ماجرای عشقی جنجالی که تقریبا همهمان داستانش را از حفظ هستیم. داستان عشق، خانواده و تعصب در خانواده اشرافزاده روس و زنی که قربانی عشق میشود. آنای قشنگ و بیچاره که اسیر ماجراهای آن جامعه میشود.
آنا آخماتووآ، جدایی از تو هدیهای است
بخش جذاب روسیه همین است. همه یک طرف، شاعرانش در سمت دیگر! آنا آخماتووآ، شاعر مورد علاقه من است. اصلا در همین ایران هم به غایت شناخته شده است. صدها بار این شعرش را در صفحات مختلف خواندهایم:
«جدایی از تو هدیهای است
فراموشی تو نعمتی
اما عزیزِ من
آیا زنی دیگر
صلیبی را که من بر زمین نهادم
بر دوش خواهد کشید؟»
آنا آخماتووآ زیر سانسور شدید حکومت استالین مینوشت، همسرش اعدام شد اما مینوشت. او بعد از مرگش بزرگترین شاعر روسیه شناخته شد.