فصل تماشا؛ بالگرد مریخ، گرانی مرغ و واکسن ایرانی

روزنامه هفت صبح، محمدجواد ترابی | حوالی ساعت ۳ بعدازظهر دیروز به وقت ایران، یک بالگرد بیسرنشین در جو مریخ به پرواز درآمد و این پرواز کوتاه ۳ متری، آغازی شد برای هوانوردی در سیارههای دیگر. اما به ما چه؟ ما که هنوز درگیر و دار گرانی مرغ و گوشت ماندهایم، آیا ضرورتی دارد که چنین خبرهایی را اصلا دنبال کنیم.
ما که هنوز نمیدانیم چه کسی قرار است نامزد ریاست جمهوری شود و از یک ماه بعدمان هم بیخبریم، چرا باید اصلا به چنین خبرهایی توجه کنیم؟ به نظر حرف درستی است. مظفرالدین شاه قاجار و هم عصرانش هم چنین تصوری داشتند وقتی برادران رایت، در سال ۱۲۸۲ شمسی (۱۹۰۳ میلادی) نخستین هواپیماها را به پرواز درآوردند.
شش سال بعد نخستین شرکت هواپیمایی غیرنظامی جهان شروع به فعالیت کرد؛ اما در ایران ۴ دهه بین این اختراع برادران رایت تا پرواز نخستین هواپیمای مسافربری ایرانی فاصله افتاد. تاریخ را نمیشود در چند سطر خلاصه کرد، اما ما در بسیاری از صحنههای علم و فناوری، قرنهاست که خود را عقبمانده نشان دادیم و این را به باور عمومی بدل کردیم.
آن قدر که حتی به رغم تایید توانمندی ارسال ماهواره ایران به مدارهای ارتفاع پایین در مراکز معتبر فضایی خارج از کشور، باز هم بسیاری با دیده تردید به این توانمندی نگاه میکنند… اگر سه دهه بعد برنامههای ساخت تمدن بر سیاره سرخ اجرایی شود و کشورها و شرکتهای مختلف متعهد برای اجرا و انجام آن شوند، ما به دنیا میگوییم، صبر کن تا ما برسیم؟
ما فعلا کارها و دغدغههای مهمتری داریم یا ما را با دردهایمان تنها بگذارید، مریخ برای شما!؟ در تمام دوران کشورگشاییهای ماجراجویانه اروپاییها به شرق و غرب، همین ایده شرقی بود که ما را محدود به اقلیممان کرد؛ امروز بگذرد، برای فردا فکر چاره میکنیم. یکی از دوستان نجومی و فضایی ما، چند سالی است مهاجرت کرده و عضوی از این پروژه بالگرد مریخی است.
مثل او چند فرد تاثیرگذار دیگر در پروژههای مشابه داریم؟ شاید بیش از چند صد ایرانی (بماند که این جمله همه ناسا ایرانیاند، افسانه است) که بخش عمدهای از تحصیلشان را در ایران انجام دادند. پس چرا خودمان به فکر برنامههای اجرایی این چنینی نمیافتیم؟ شاید چون جاهطلبی در ما کشته شده و هر کسی که در این خاک جاهطلب باشد را خودمان به باد سخره میگیریم.
ما هنوز به واکسن ایرانی باور نداریم! یعنی اعتماد نداریم که میتوانیم واکسن تولید کنیم. کار روابط عمومی دولتیها هم که در آفساید. نبودنشان در توئیتر، به نفع مملکت بود تا بودنشان با این همه گافهای گزاف. ما هنوز به انرژی هستهایمان، به ماهوارهبرهایمان، به توانمندیهایمان در نانو و سلولهای بنیادی شک داریم.
حق هم داریم، اثرات ملموسش را در زندگیمان ندیدیم یا دست کم متوجه نشدیم، یا آنقدر پیچیده و غیرشفاف دربارهاش گفتند که جذبش نشدیم. ما یاد گرفتیم برای امروز زندگی کنیم. به قول نظامی: «چنان به که امشب تماشا کنیم/ چو فردا رسد کار فردا کنیم» حداقل خوب تماشا کنیم…