آخرین تیر ترکش فرح؛ ملاقات با خویی در کوفه

روزنامه هفت صبح، آرش خوشخو | در آبان ۵۷، هشت ماه تظاهرات مستمر در ایران باعث شده بود که محمدرضا به شکل کامل اعتمادبهنفس و تفرعن آزارندهاش را از دست بدهد.او باور نمیکرد که آیتالله خمینی بتواند اینگونه بخشهای مختلف مردم ایران را به صف اعتراض بکشاند. محمدرضا که به تدریج در چنگال سرطان بیشتر اسیر میشد و ناتوانی جسمی و ذهنی نیز پیدا کرده بود هرچه بیشتر و بیشتر عنان دربار و تصمیمات را به گروه فرح و مشاورانش سپرده بود.
او به خاطر مخالفت شدید فرح،از نخستوزیر کردن اویسی چشم پوشیده بود و این منصب را به ازهاری که ژنرالی به شدت محافظهکار بود سپرد و با اصرار فرح سخنرانی باورنکردنی روز ۱۵ آبان را ادا کرد.متنی پوزشخواهانه و از موضع ضعف که نشان میداد کار پهلوی تمام است.این متن را رضا قطبی رئیس رادیو و تلویزیون و پسردایی و همدم فرح نوشته بود و سید حسین نصر رئیس دفتر فرح آن را ادیت کرده بود و دقایقی قبل از آغاز پخش زنده سخنرانی،آن را در دسترس محمدرضا قرار دادند.
می گویند این فشردگی زمان به ابتکار فرح شکل گرفت تا محمدرضا و مشاوران نظامیاش نتوانند متن را عوض کنند.حکم سید حسین نصر به عنوان رئیس دفتر فرح در شهریورماه صادر شده بود و او جانشین هوشنگ نهاوندی میشود که در دوره کوتاه شریف امامی به وزارت رسیده بود. فرح امید داشت که ارتباط قوی نصر با طیف مذهبیهای بلند پایه مثل علامه طباطبایی، آیت الله مطهری و آیت الله آشتیانی موجب کاهش تنش در جامعه شود.
یکی دیگر از تئوریسینهای نزدیکی بیشتر به علما و تظاهر به دینداری به جز سید حسین نصر، تیمسار پاکروان رئیس سابق ساواک است که آن ایام در دوران بازنشستگی به عنوان یکی از معدود منابع عقل سلیم در حکومت پهلوی عمل میکرد. فرح در خرداد ۵۷ نیز چادر مشکی گلدار نازک بر سر کرده بود و به همراه محمدرضا به زیارت حرم امام رضا هم رفته بود و با برخی از روحانیون خراسان دیدار کرده بود.از تابستان و با اصرار نصر ایده ملاقات با آیت الله خویی شکل گرفته بود.
تلاش برای اخذ پشتیبانی آیتالله خویی که مرجع تقلید اعظم شیعیان محسوب میشد و در نجف ساکن بود. با دیدگاههای خاص و سنتی مکتب فقاهتی نجف که عموما مخالف مواضع سیاسی و دخالت روحانیون در مشی حکومت بودند. بسیار مشابه دیدگاههای آیت الله بروجردی.در واقع هرچند روابط شخصی آیت الله خمینی و آیت الله خویی همواره محترمانه و دوستانه بوده،اما فرح و مشاورانش امیدوار بودند که از روابط نه چندان گرم بیت و اطرافیان آیت الله خویی و بیت آیت الله خمینی استفاده کنند تا با کسب پشتیبانی او و استفاده از نفوذش در اقشار سنتی مذهبی،مردم را در ایران به آرامش دعوت کنند.
حضور آیت الله خمینی در نجف،ملاقات با آیت الله خویی را مواجه با ریسک میساخت. به هرحال مهاجرت آیت الله خمینی به پاریس در مهرماه ۱۳۵۷، دفتر فرح را به صرافت انداخت که ملاقات با آیت الله خویی را عملی سازند. به عنوان آخرین تیر ترکش. فرح و گروه کوچکی از اعضای دربار به عراق سفر میکنند. فرح به همراه دو تا از فرزندهایش یعنی علیرضا و فرحناز به همراه مادرش فریده دیبا و تقیزاده مدیردفتر فرح که با آمدن سید حسین نصر، عزل سریع خود را پیشبینی می کرد و خود سید حسین نصر و همسرش با یک بوئینگ اختصاصی ۷۰۷ عازم بغداد شدند.
آنها در یک عمارت زیبا در بغداد که نام قصر جادریه را بر خود داشت مستقر میشوند.روز بعد صدام حسین با شمایلی آرتیستی و کت و شلوار سرتاپا سفید و عبای قهوهای گرانقیمت به ملاقات فرح میآید و آنجا از فرح میخواهد که با معترضین و انقلابیون با شدت بیشتری برخورد شود و تانکها را به خیابانها بیاورند.صدام حسین از به قدرت رسیدن یک دولت مذهبی شیعی در کنار مرزهای خود به شدت میهراسید.
گروه اعزامی با دو تا هلیکوپتر فرانسوی پوما در روز عید غدیر از بغداد به نجف میروند و پس از زیارت عازم ملاقات با آیت الله خویی در کوفه میشوند.در خانه محقر مرجع متنفذ شیعیان.با یک حیاط کوچک که تعدادی مرغ و خروس هم در آن وجود داشت.در همان بدو ورود مشاور آیت الله به فرح تذکر میدهد که موقع مکالمه با آیت الله،از نگاه کردن به چشمان ایشان پرهیز کنند و سرشان را پایین بیاندازند.
بقیه ملاقات هم به تحقیر بیشتر فرح انجامید.تذکرات آیت الله خویی در مورد پوشش و رفتار فرح و اینکه فرح نباید دستش را برای دست دادن با آیت الله دراز میکرد و نباید به عنوان زن مسلمان اجازه دهد این تعداد عکس از او در روزنامهها و مجلات چاپ شوند،ادامه یافت و این فرح را بیش از پیش عصبانی کرد.(آیت الله ابتدا به زبان ترکی شروع به صحبت میکنند اما متوجه میشوند فرح به زعم تبار آذریاش بر این زبان مسلط نیست)
آیت الله خویی در مورد گرسنگی و فقر مردم ایران حرف میزند که فرح برافروخته میشود و به میان کلام آیت الله میپرد که:«از کدام گرسنگی حرف میزنید؟»این عصبانیت کار را باز هم سختتر میکند. آیت الله خویی از هرگونه اعلام پشتیبانی و انتشار بیانیه خودداری میکند اما در حرکتی دلجویانه انگشتر طلای خود را به عنوان هدیه برای محمدرضا میفرستد.
این ملاقات موجب دلخوری شدید انقلابیون در ایران میشود.بهخصوص ماجرای انگشتر طلا.اینکه این ملاقات توسط چه کسانی در بیت آیتالله خویی تدارک دیده شده و اینکه آیا آیت الله خویی در جریان ماجرا بوده یا نه و نقش دختر آیت الله در ترتیب دادن این ملاقات چه بوده است،محل شایعات فراوانی است.
چند روز بعد آیت الله خویی در مورد این ملاقات بیانیهای صادر کرد و هدف از این دیدار را انتقال رنج مردم ایران به حکومت پهلوی دانست. هرچه هست در سالهای پس از انقلاب آیت الله خویی موضعی کاملا بیتفاوت نسبت به جمهوری اسلامی اتخاذ کرد و از هرگونه پشتیبانی خودداری کرد.دلیل چه بود راستش کسی دقیقا نمیداند.آیت الله خویی در سال ۱۳۷۱ و در سن ۹۳ سالگی درگذشت.