یادداشت آرش خوشخو درباره علی پروین
روزنامه هفت صبح، آرش خوشخو | دست چپ و راستم را که شناختم پروین قهرمان زندگیام بود. با اولین دنیای ورزشهایی که خودم خریدم. با آن کاغذهای گلاسهشان. وقتی از مادرم پول میگرفتم و با خجالت یک پسربچه ۶ ساله دنیای ورزش را از روی کیوسک بر میداشتم. سالهای ۵۵ و ۵۶ بود و من به شکل ژنتیکی طرفدار پرسپولیس بودم.
ژن از سمت عمویم آمده بود و البته همراه با حجمی از تبلیغات غیرژنتیکی از سوی او! پرسپولیس آن سالها فقط یک ستاره داشت: علی پروین. درآن سالها همایون بهزادی، حسین کلانی، ابراهیم آشتیانی و مودت یا بازنشسته شده بودند یا از پرسپولیس رفته بودند و حالا سرخها یک ژنرال داشتند و او هم علی پروین بود.
آن جلو صفر ایرانپاک هم بود اما او ادعایی در فرماندهی پرسپولیس نداشت. یک نوک حمله کلاسیک و بدون جاهطلبی هرچند گلزن ممتازی بود. بچه خیابان غیاثی که در کیان چهره شد و آنقدر در کیان ماند تا این تیم از هم پاشید وبعد به پیکان رفت و عاقبت یک پرسپولیسی شد. و در ۲۴ سالگی تازه اولین بازی ملی خود را تجربه کرد.
داشتم میگفتم…در آن پرسپولیس - پرسپولیس سالهای ۵۵ و ۵۶ - پروین بود و جمعی از بازیکنان خوب که هیچ کدامشان ستاره نبودند. خردبین، حاج رحیمی پور، ذوالفقارنسب، دادکان، مسیحنیا، اللهوردی، قره خانلو … ستارهها در تاج و شهباز و پاس بودند. سال ۵۶ علیرضا عزیزی به این تیم پیوست که خب انقلاب شد و او فرصتی برای عرض اندام پیدا نکرد. و البته یک بلوند کم موی انگلیسی هم به پرسپولیس آمده بود که یک تنه فقدان بهزادی و کلانی را جبران میکرد. آلن ویتل را میگویم …
در همان ۶ و ۷ سالگی، مشتری بازیهای پرسپولیس و تیم ملی بودم. این شانس را داشتم که همراه عمویم بازیهای ملی ایران در مقدماتی جام جهانی ۱۹۷۸ مقابل کویت و کره جنوبی و استرالیا را از نزدیک و در ورزشگاه آزادی ببینم و چندین بازی پرسپولیس مقابل هما، شهباز و….و خب در تمام این بازیها پروین شگفتانگیز بود.
هنوز فرارش را دربازی با استرالیا و سانتر مواجش را به یاد دارم. سانتری که با نوک پای غفور جهانی به گل تبدیل شد. همان سانتر در حال حرکت و کات عجیبش نمایشی از کلاس بازی این اعجوبه کوچک اندام بود. در آن بازی او ۳۱ ساله است. در اوج قدرت و پختگی. یا در بازی با کره جنوبی وقتی که در همان دقایق اولیه چشم بادامیها با یک شوت سنگین دروازه حجازی بیش از حدمطمئن به خود را باز کردند و خطر شکست، ۱۰۰ هزار تماشاگر را به وحشت انداخته بود.
یک ضربه خطا پشت هجده قدم و به سمت خط طولی راست نصیب ایران شد. حسن روشن از تیر دوم به سرعت به سمت تیر اول حرکت کرد و پروین را صدا زد. پروین هم انگار به یار گل کوچیکش در بازیهای محلی پس میدهد با دقتی شگفت انگیز توپ را مستقیم برای او فرستاد. روشن در بهترین لحظه به توپ رسید و با یک ضربه سر چرخشی دروازه کره را باز کرد و ایران را به بازی و به جام جهانی بازگرداند.
پروین درآن سالها سه بار به عنوان مرد سال فوتبال ایران شناخته شد. از اوایل دهه ۵۰ و در حضور بزرگانی مثل جباری و بهزادی و قلیچ خانی و در نیمه دوم دهه و در حضور جوانانی مثل روشن وقاسمپور و نظری. اوچشم وچراغ فوتبال ایران بود. مرد بی گفتوگوی دهه ۵۰٫ اما بگذارید برایتان اعتراف کنم که پروین خارج از اتمسفر ورزشگاه آزادی (آریامهر آن دوران ) و امجدیه، دیگرآن پروین فوق ستاره نبود.
بازیهای او در المپیک مونترآل و یا جام جهانی ۷۸ ،آن چیزی نبود که فوتبال دوستان ایرانی انتظار داشتند. او در مقابل حریفان قدرتمند اروپایی ازآن توان روحی حسن روشن و یا بهزادی و کلانی و(در سالهای بعد از انقلاب) علی دایی و مهدویکیا بیبهره بود. هنوز خیلیها با نارضایتی از شوخیهای روحیه خراب کن پروین در رختکن تیم ملی قبل از بازی با هلند در جام جهانی ۷۸ ، قصهها میگویند.
در دهه ۶۰ نبرد تک نفره علی پروین در پرسپولیس ادامه پیدا کرد. یک پرسپولیس بود و یک علی پروین. او حالا هم بازیکن بود وهم مربی و هم مالک. حتی درخشش دیوانه وار ناصر محمدخانی و حمید درخشان، جایگاه او را درآن پرسپولیس متزلزل نکرد. در نهایت قفلها، با هوش این مرد ۳۶ و ۳۷ ساله باز میشد که حالا شکمش هم جلو آمده بود.
او بود که در لحظات سخت با یک پاس ناگهانی، با یک شوت از راه دور، با یک کاشته غافلگیر کننده بازی را بر میگرداند. محمدخانی و درخشان و فتح آبادی همه سایه این فرمانده مقتدر و باهوش را قبول کرده بودند. مگر میشد قبول نکرد ؟او در آن سالها پادشاه فوتبال ایران بود. تیمی که چند دوره پیاپی پرسپولیس را با آن سبک بازی مستقیم وبدون شکلش بالاتر از استقلال پرستاره و موزون ، قهرمان تهران کرده بود.
تیمش را در تپههای داودیه به سبک آلن راجرز میدواند و بعد به میدان میآورد و این پتانسیل را داشت که شاهین و راهآهن را با ۵ و یا ۸ گل بدرقه کند. او آن سالها میتوانست حتی رئیسجمهور ایران شود. البته اگرفقط شاخصه محبوبیت، ملاک بود! این داستان پروین محبوب من بود. آن پروین دیگر، پروین حسابگر چه در زمین فوتبال چه روی نیمکت و چه در بیزینس و چه در سیاست یک داستان دیگر دارد.