یادداشت ابراهیم افشار درباره مادام عرنه عوط

روزنامه هفت صبح، ابراهیم افشار | یک: مادام «عر نه عوط» را میشناسید؟ این احتمالا لقبی ست که مردم طهران قدیم به مادام دادهاند. یا لابد اسم مادام «برنادت» آنقدر در زبانشان نچرخیده که به مرور تبدیل به عرنه عوط شد.(برنادت- عرنه عوط). من چه میدانم. شاید همین هم تقصیر فراتس باشد. وگرنه من گاگول نیستم که در این روزهای کرونایی پا بشوم بروم سمت خیابان فردوسی -روبهروی بانک ملی- که خانه عرنه عوط را پیدا کنم. یا از آن مغازه کتابفروشی که بالاخانهاش را هم سینمای خانگی کرده بود اثری مانده است یا همهاش را فراستی ویران کرده است؟
وقتی که سیخ وامیایستم در مکان عرنه عوط میبینم که همه تشکیلاتش تبدیل به کاغذیواری فروشی شده است. خب این عرنه عوط، این زن متشخص فرانسوی که یک زمانی مشتریان مغازه کتابفروشیاش را اروپاییها و ایرانیان تحصیلکرده در خارج یا فرانسهزبانان تهرانی تشکیل میدادند کجا پریده است و فراستی او را در کجای تاریخ جا گذاشته است؟ سرم را بالاتر میبرم که طبقه بالای مغازههای کاغذدیواری فروشی را ببینم و توی ذهنم بالای کتابفروشی عرنه عوت را مجسم کنم که آنجا در بالاخانهاش فیلم سینمایی نشان میداد و این اولین سینمای خانگی راه افتاده در ایران است آن هم در زمانهای که هنوز سینما وارد ایران نشده است. مادام عرنه عوط را میبینم که توی بالاخانهاش فیلمهای صامت نشان متشخصین تهرانی میدهد….
* دو: حالا که مادام برنادت مفقود شده است باید از فردوسی بپیچم سمت لاله زار و گراند هتلاش بلکه تصویری از علی آقا وکیلی را بو بکشم که شم اقتصادیاش در کشف و ساختن سینما مثل آقازادههای حریص امروز است البته تومنی هفت صنار باهم فرق میکنند. توی لالهزار در محاصره الکترونیکی فروشها علی آقا وکیلی را پیدا میکنم که در میان روندگان میلولد و دویست سیصدتا کارت دعوت سینمایش گراندهتل را در دست دارد و بین مردم عادی پخش میکند که آقا بفرمایید از فیلمهای ما دیدن کنید اما سینمایش هر شب خالیتر از شب قبل است.
* سه: باید لاله زار را برای پیداکردن علی آقا وکیلی زیر و رو کنم. از کلکهایش بپرسم که برای رونق گرفتن سینمایش زده است. آقای وکیلی که هیچکس امروز شباهتی به او ندارد لابد بارها و بارها مسیر این لاله زار تا خیام را طی کرده که داستان فیلمهای صامت روی پردهاش را بدهد در روزنامه اطلاعات چاپ کنند:«پاورقی امروز ما را بخوانید و فیلم آن را در گراندسینما ملاحظه فرمایید.»
باید اطلاعات ۴ دی ۱۳۰۶ را هم پیدا کنم که برای کشاندن مردم به سینما این آگهی گراندسینما را مرقوم فرموده است:« لیله جمعه شنبه و یکشنبه، سریال معروف و بینظیر پنجه ببر در شش سری و هر سری شش پرده با منظره و دورنما و کمیک نمایش داده میشود. از دیدن این سریال که میلیونها تومان خرج آن شده و چندین هزار نفر در آن بازی کردهاند و حاوی استقامت و قوت قلب یک دختر جوان برای به دست آوردن حق خود میباشد یک روح تازه و احساسات شجاعانه به شما دست خواهد داد. این رمان حیرت انگیز را از امروز مرتبا در پاورقی قرائت فرموده و از لیله جمعه قسمت اول ان را در گراند سینما ملاحظه فرمایید.»
در پیاده روی لالهزار ایستادهام و اطلاعات پنجم بهمن ۱۳۰۶ را مطالعه میکنم:«با تماشای درام جدیدالولاده «طالع» که حاوی نکات تاریک زندگانی نوع بشر است بدکاری و هوسرانی یک شوهر و نتایج وخیم معاشرت او با ناکسان و نیز شجاعت و استقامت زن جوانی را در مقابل پیشامدها و ناملایمات روزگار ملاحظه فرموده و در زندگی مجرب خواهید شد.»
* چهار: در این لاله زار کرونازده باید آن مرد شق و رق را پیدا کنم که در همه سئانسها وسط سالن سینما گراند راه میرفت و برای اینکه فیلم صامت، حوصله مردم را سر نبرد داستان فیلم را برای مردم نقالی میکرد. باید دهان کف زدهاش را ببوسم و دنبال مطربها هم بگردم. در این لاله زار بیمطرب که تبدیل به نمایشگاه لامپ و لوستر و لولیتا شده است باید دنبال نوازندگانی بگردم که وقتی مردم بین تکههای فیلم بیحوصله میشدند آنها روی سن میآمدند و زنده مینواختند تا اینکه صفحه گرامافون پیدا شد و دسته جمعی سر از زبالهدان فراستی درآوردند.
* پنج: در این لاله زار آبله رو، زن چقدر کم است. از قدیم و ندیم هم کم بوده است. لابد به خاطر همین کم بودگیهاست که آقای وکیلی برای کشاندن پای آنها به گراندسینما فکرهایی به سرش زده است. مثلا مخ اش تریت شده تا به این شگرد برسد که به زنان اعلام کند آگهیهای چاپ شده گراندسینما در روزنامههای اطلاعات و ایران را به عنوان بلیت سینما میپذیرد. هر بانویی میتواند با تحویل روزنامه اطلاعات از آن به عنوان بلیت سینما استفاده کند و دیگر پول بلیت یک قرانی و سه قرانی بماند توی جیبش. اطلاعات ۷ اردیبشهت ۱۳۰۷ نوشته:« به هر خانمی که به سینما بیاید و یک بلیت بخرد یک بلیت هم مجانا تقدیم میشود.»
* شش: در لاله زار مدل ۹۹ ایستادهام و اطلاعات ۱۳ شهریور ۱۳۰۷ را میخوانم که نوشته است جوانهای فاسدالعقیده را به سینما گراند راه نمیدهد:«چون موسسین گراند سینما برای خدمت به نوع، قسمتی از سالن را مخصوص خانمهای محترمه نموده از امشب عموم اهالی را دعوت به تماشای فیلمهای جدیدالوروده و بینظیر خود مینماید. درب ورود خواتین محترمه از گراند سینما و آقایان محترم از گراند هتل است. همچنین اداره جلیله نظمیه به وسیله ماموران خود از ورود زنهای بیعفت و جوانهای هرزه و فاسدالعقیده به محل سینما ممانعت و از فروش به آنها خودداری خواهد شد.»
* هفت: لاله زار را باید بالا و پایین رفت و ظهور اولین نسل سینمایی نویسها و فراستیها را مرور کرد. مردانی که فیلمها را با عنوان« نوارهای عکس جنبده بی سر و ته و لوس و خنک» میکوبیدند اما بیتوجه به خرده فرمایشات آنها حالا دیگر سینما پشت سینما ساخته میشد و فراستیها پشت فراستیها به دنیا میآمدند و مینوشتند:«سناریست و تهیهکننده و کارگردان کوچکترین اطلاعی از میراث ادبی، هنری و تاریخ ندارند و به نقاشی ایران آشنا نیستند.» «در آدمی نیرویی بهنام پندار هست که بیش از همه مایه گمراهی میشود.»«سینما با نشان دادن فیلمهای عشقی زنان را دچار رویاپروری میکند.»
* هشت: در پیادهروهای لاله زار به بهمن سال ۱۳۴۱ تهران برگشتهام که پایتخت ۷۲ عمارت سینما داشت و با میانگین روزانه ۹۵هزارنفر سینما رو، در سال بیش از ۳۳ میلیون نفر در ایران به سینما میرفتند: «امسال مردم تهران با حد وسط بلیت ۱۵ریالی بیش از ۵۰ میلیون تومان برای خرید بلیت سینما پرداختهاند.» چنین تجارتی طبیعتا دهنمکیها و فراستیهای خود را باید بازتولید میکرد. آن روزها سینمایینویسی به اسم حسین یزدانیان از این آمارهای شگفت انگیز از رونق سینما چنان خشمگین شد که نوشت:
«ترقی سینما حاکی از شادکامی و بهبود وضع مالی مردم نیست بلکه شیوع سیما در شرایط فعلی تهران مانند شیوع عمومی مسکرات و موادمخدر، حاکی از ازدیاد ناراحتیها و افزایش نگرانیهای مردم است. سینما به کامجویی بدلی مردم تبدیل شده است. عده زیادی از مردم به سینما میروند تنها برای اینکه نمیدانند در غیر این صورت چه کنند؟ سینما اینک پناهگاهی برای فراریان از مدرسه، فراریان از خانه و خانواده و فراریان از محرومیت جنسی و دهها نوع دیگر از فراریان شده است.» «سینما با سان کنونیاش از بیماریهای واگیری از رده وبا، سل، حصبه، طاعون و ماند اینهاست و در هر جا که لانه کرد به زودی همه گیر خواهد شد.»
* ۹: فراستیهای نسل اول حتی وقتی که سینمای ملی و روشنفکری ایران پدید آمد آن را با عنوان «باطنی گری» کوبیدند. آنها بعد از نمایش فیلم مرد بازوطلایی (با بازی فرانک سیناترا) در ایران که پشتبندش نمایشنامهای با گرتهبرداری از آن با عنوان مرفین روی صحنه آمد، معتاد شدن جوانهای ایرانی را گردن سیناترا انداختند:«این فیلم و نمایشنامه ظاهراضدهروئین، خود یکی از علل شیوع هروئین در بسیاری از جوانان ما شده است.» رفرنس آنها زندگی خصوصی یک از کارگردانهای ایرانی بود که در محفلی خصوصی گفته بود بعد از دیدن این فیلم هروئینی شده است:« این فیلم هراسام از اعتیاد به هروئین را زایل کرد.»
* ۱۰: پرسه در لاله زار امروز یادم میآورد که در سال ۴۵ وقتی اشکها و لبخندها یک میلیون تومان، سنگام هندی یک و نیم میلیون و گنج قارون دومیلیون و دویست هزار تومان سود کردند فراستیهای زمانه نوشتند «کوردلان فریب سینما را میخورند.»
منتقدین متبختری که از مردم میخواهند برای رهایی از یوغ سینما، «فیلم سوزان» راه بیندازند یا برای سرگرمی به جای سینما به باغ و دشت و دمن بروند و تاریخ بخوانند با فامیل نشست و برخاست کنند و از شیرین زبانی کودکان خود لذت ببرند و یا به گلکاری و پرورش پرندگان دست بزنند.
* ۱۱: تاریخ همیشه ده نمکیها، فراستیها و نیز شهیدثالثها و فنیزادههای خود را داشته است. از اجنه و شیاطینِ مادام عرنه عوط هیچ نمانده است. لاله زار آبله رو شده است. آقاجان از شیرین زبانی کودکان خود لذت ببرید دیگر؟