آخرین خاطره در تابستان ۹۸

روزنامه هفت صبح، آرش خوشخو | اینجا برایتان از ۹۰ خاطره مینویسم. از آدمها، بازیها، فیلمها و… یادها. تا آخر تابستان…
موثرترین روزنامهنگار برای من پدرم بود. دقیق بود وسختگیر و کارش را بسیار دوست داشت. حتی خواندن و نوشتن را با تمرین تیترهای روزنامه کیهان به من یاد داد.
بعدها هم با دقت کارهایم را میخواند و گاه -به ندرت- اظهارنظری میکرد. از اینکه از سال ۵۹ دیگر اجازه ندادند به کار روزنامه نگاری بپردازد دلخور هستم. هرچند ملاحظات و موانع را درک میکنم. اویک چپگرای به تمام معنا بود که حتی تا چند ماه پس از فروپاشی شوروی نمیتوانست ماجرا را باور کند.
اما تا آخرین روزهای زندگیاش علاقه آتشینش به تحلیل و گزارش را حفظ کرد و بیش از هر ژورنالیست فعالی مطالعات اجتماعی و اقتصادی درباره ایران انجام میداد. همسایگان بلوک روبهروییاش خاطرات زیادی داشتند از او که در حالی که تمام خانه تاریک بود در زیر نور یک چراغ مطالعه میخواند و مینوشت.
اردشیر لارودی متر و محک اولین مطالبی بود که به چاپ رساندم. وقتی سه چهارتا مطلب ورزشیام را در سالهای ۷۰ و ۷۱ خواند و ادیت کرد و در بشیر و امید جوان چاپ کرد. از هوشنگ اسدی باید بگویم که تکنیکهای روزنامه نگاری و تیتر زدن و یادداشت نویسی را از او آموختم. روزنامه نگار ممتازی بود و البته استعداد بزرگش در تبدیل یک ماهنامه به یک بنگاه اقتصادی.
در همان گزارش فیلم،مسعود بهاری به من در معاشرت ذیقیمتش شیوه ورود به دنیای فیلم و نقد نوشتن را آموزش داد. خدا بیامرزدش یا همنشینی با روبرت صافاریان که نگاه منطقی و همه جانبه را برایم معنا کرد و آن وسواس کم نظیری که به ادای کلمات بیهوده و خوشمزه از سوی مخاطبش نشان میداد. چه در کلام و چه در نثر .
همان خوشمزه بازیها و دوپهلونویسیهای مطول و کم ارزش و مثلا نمکین نویسندگان جویای نام مطبوعات. روزنامه زن؟ مهمترین و بهترین چهره روزنامه زن خود فائزه هاشمی بود. با آن انرژی خاص و بیتکلفی که در مدیریت از خود نشان میداد. او صادقترین روزنامهنگاری بود که در عمرم ملاقات کردهام.
الیاس حضرتی تحلیلگر سیاسی درجه یکی بود(و هست ). او در هر اتفاقی پنجرههای بسته و غبار گرفته ماجرا را میگشود و نشان میداد که در تحلیل اتفاقات، چه پارامترهای نادیده گرفته شدهای در اتمسفر سیاسی ایران وجود دارد. از دکتر بهزادی،شالوده سردبیری را فرا گرفتم بهخصوص در مدیریت بدون جنجال نیروی انسانی.
در همان اعتماد هم از کار با فردنیا بسیار آموختم. از دقتش و از اینکه روزنامه نگاری شوخی بردار نیست. از حضورم در هفته نامه مهر بسیار خوشحالم. به خاطر همنشینی و آموزههایی که از میرفتاح و افخمی و میرشکاک و زرشناس و ارجمند به یادگار برداشتم. هنوز هم دانستههایم از آن همنشینیها و معاشرتها کمکم میکنند. چلچراغ سالهای دلنشینی بود. در اوج تواناییهای مطبوعاتیام و خب در انتهایش خوب تمام نشد.
به هردلیلی . شاید مشکل خود من بودم. به هرحال عموزاده خلیلی روزنامه نگار بسیار محترم و باهوشی است. در تهران امروز از معاشرت با دکتربابایی فراوان آموختم. بهخصوص در جامعه شناسی سیاسی. در تحلیل رفتارهای مردم و نیروهای سیاسی و بالاخره در هفت صبح که قریب به ۱۰ سال این روزنامه را در کنار علی مزینانی پیش میبرم که همیشه پشت پرده هفت صبح است اما هوش ژورنالیستیاش و بهخصوص در شکار سوژهها بارها به کمک ما آمده است.
اما بازهم هستند. ژورنالیستهای خوبی که با آنها همکار بودهام یا کارشان را با دقت دنبال کردهام. امید روحانی بزرگ و استثنایی ، حمیدرضا صدر، هوشنگ گلمکانی، منصور ضابطیان، بزرگمهر حسین پور، پژمان راهبر، سیامک رحمانی،ابراهیم افشار، محمد قوچانی، حسین شریعتمداری، آزاده عصاران، مهگامه پروانه، رضا خجسته رحیمی، احمدرضا دالوند، ایرج کریمی،حسین معززی نیا ،امیرقادری،امیرپوریا و…..
درباره همکاران هفت صبح اما ننوشتهام. بسیاری از نیروهایی که از بدو تولد روزنامه تا به امروز در هفت صبح بودهاند. چه به عنوان معاون و چه دبیر و چه گزارشگر. در دورههای مختلف و چندتاییشان در حوزههای خود بهترین هستند. داستان اینها بماند برای سالهای بعد. شاید تابستان سال ۹۹٫ این فقط بهانهای بود برای مرور چند اسم و خاطره عزیز. تمام.