عثمان دمبله ؛ توپ طلای ۲۰۲۵ هدیهای برای مادرم و خانوادهام

دمبله موفق شد در میان ۱۰۰ داور به اجماع کامل برسد. او در تمام فهرستهای رأیدهندگان حضور داشت و در ۷۳ رأی مقام نخست را کسب کرد.
به گزارش هفتصبح ورزشی، اوسامنه دمبله، برنده توپ طلای ۲۰۲۵، در مصاحبهای مفصل درباره فصل استثنایی خود، مسیر فوتبالی و سبک بازیاش صحبت کرد. او میگوید این توپ طلا ناشی از یک شتابگیری ناگهانی و عملکرد درخشان نیمفصل بوده و دریبل معروفش، همان حرکت ساده و در عین حال مؤثر، نقطه اوج فوتبالش است. دمبله خاطراتش از گلهای تاریخی، دوران مصدومیتها و تمرکز روی تیم را بازگو کرد و تأکید کرد که هرگز تردید به دل راه نداده و همیشه فوتبال را دوست داشته است. او درباره تغییر نقش خود از وینگر تماشاگرپسند به شماره ۹ گلزن خونسرد توضیح داد و گفت سبک بازیاش با پست و نیاز تیم تغییر میکند. دمبله همچنین از تأثیر اطرافیان، بازیکنان بزرگ و مربیانش سخن گفت و یادآور شد که این جایزه نه تنها متعلق به خودش، بلکه برای خانواده و مادری است که او را به تنهایی بزرگ کرده است.
این توپ طلا، زیباترین گل شماست یا زیباترین دریبلتان؟
(کمی مکث میکند.)
زیباترین دریبل من است. همان حرکت سادهی قلاب؛ حرکتی که مدافع را از صحنه حذف میکند. سادگی، از ابتدا تا انتها.
از آنجا که این توپ طلا ناگهانی و غیرمنتظره رسید ـ اولین نامزدی، و بلافاصله فتح آن ـ و تنها پس از یک نیمفصل درخشان نصیبتان شد، میتوان آن را به یک شتابگیری ناگهانی با توپ تشبیه کرد؛ از میانهی زمین، کنترلی جهتدار، و سپس یک یورش برقآسا.
ـ کمی شبیه همین است... بعد، وقتی تقریباً همه جامها را میبری، یک لیگ قهرمانان که در فصلی بدون جام جهانی یا یورو اهمیت مضاعف پیدا میکند، و وقتی آمار فردی هم داری، فکر میکنم در میان پنج بازیکن برتر جهان قرار میگیری. نمیخواهم بگویم غیرمنتظره بود، چون از همان ابتدای فصل اطرافیانم مدام به من میگفتند که میتوانم در فهرست توپ طلا باشم... اما فصلی مثل این، واقعاً استثنایی است.
اگر بخواهید این توپ طلا را با یک صحنهی فوتبالی مقایسه کنید...
ـ گلم مقابل تاتنهام. (با بارسلونا، ۱–۱، ۱۱ دسامبر ۲۰۱۸، مرحلهی گروهی لیگ قهرمانان اروپا.) پرس کردم، حریف کمی تعادلش را از دست داد، توپ را گرفتم، یک دو به دو بود و با خودم گفتم: «خودم میبرم.» توپ را جلو انداختم، سرعت گرفتم، دیدم مدافع با تمام وجود برای تکل میآید، قلاب زدم، و گل زدم. این تقریباً همان توپ طلاست. پایانبندی. غیرمنتظره. و در نهایت، گل.
اولین پیام تبریک از طرف چه کسی بود؟
ـ (لیونل) مسی. بعد هم ژاوی، لوئیس سوارز، خیلی از قدیمیهای بارسا. خوشحال بودند. همتیمیهایم در پاریسنژرمن تماس تصویری نگرفتند، ولی پیام دادند: اشرف (حکیمی)، مربی (لوئیس انریکه)، لوئیس کامپوس، و بقیه.
چه کسی یک سال پیش میتوانست بگوید: عثمان دمبله، توپ طلای ۲۰۲۵؟
ـ موسا سیسوکو (مدیر برنامهاش، حاضر در مصاحبه)، مصطفی دیاتا (بهترین دوستش، هم در کنارش)... (میخندد.) اطرافیانم همیشه این را میگفتند.
و شما؟
ـ نه. فقط میگذاشتم حرف بزنند. (تکرار میکند.) میگذاشتم حرف بزنند. تمرکزم بیشتر روی تیم بود. بردن لیگ قهرمانان با پاریسنژرمن، این هدف بود. بعد میدیدیم چه بر سر جوایز فردی میآید.
در مراسم بیزیتان در رن، ۲۰۱۵، گفتهاند آهنگ Killer از بوبا را خواندید.
ـ نه، درست نیست.
اما خودتان گفته بودید!
ـ ممکن است... اما یادم نمیآید. فکر میکردم آهنگ شروعی اُلیو و تام را خوانده باشم! (کارتونی که نام اصلی ژاپنیاش کاپیتان سوباسا است.)
ده سال بعد، واقعاً به یک «کِیلر»، یک قاتل در زمین تبدیل شدهاید؟
ـ آه، نمیدانم. این را باید شما بگویید. اما امسال... کمی بله.
در آن آهنگ، رپر فرانسوی میگفت: «حتی برای سی ثانیه هم که شده، میخواهم بزرگی در این دنیا باشم.» شما حالا یکی از آنها شدهاید؟
ـ قبلاً هم گفتم، از صحبت دربارهی خودم خوشم نمیآید! نمیدانم، هر کسی نظر خودش را دارد. ما فقط تلاش میکنیم کارهایی انجام دهیم. همینکه در فهرست توپ طلا باشی، خودش یک شگفتی بزرگ است. وقتی اسامی آن فهرست را میبینی، همهشان افسانهاند.
و این دیگر نه برای سی ثانیه، بلکه برای همیشه است...
ـ بله، توپ طلا برای همیشه است. وقتی یک جام جهانی بردهای، لیگ قهرمانان را هم فتح کردهای، و حالا توپ طلا را هم اضافه کنی... چیزی بزرگ است. استثنایی. سراسر افتخار.
حتی شما هم در کودکی رؤیای توپ طلا را داشتید؟
ـ بله، وقتی بچه بودم، بله. ولی کمکم دیگر به ذهنم نمیآمد... خودم را قانع نکرده بودم که روزی توپ طلا را ببرم. وسواس نداشتم.
این توپ طلا به سراغ شما آمد یا شما به سراغ آن رفتید؟
ـ اول او به سراغم آمد. و در پایان، من بودم که بهسویش رفتم. دیدمش خیلی دور نیست، دستهایم را دراز کردم، و گفتم: خب، بیا!
احساسی که روی صحنهی تئاتر دو شاتله داشتید، ریشه در رنجهای گذشته یا تردیدها داشت؟
ـ نه، چندان نه. در بارسلونا مصدومیتهای زیادی داشتم. هرچه فصلها میگذشت، بیشتر آسیب میدیدم. در فصل ۲۰۲۰–۲۰۱۹ فقط پنج بازی در لیگ انجام دادم (و چهار بازی در لیگ قهرمانان)... اما نه، هیچوقت تردیدی به دل راه ندادم. مطمئن بودم برمیگردم، مطمئن بودم همهچیز خوب پیش میرود. این بخشی از زندگیست؛ همیشه همهچیز عالی پیش نمیرود. ما که توی دنیای کارتونی بیسونور (Les Bisounours) زندگی نمیکنیم. آسان نبود، اما درسهای زیادی گرفتم. حالا، در ۲۸ سالگی، بدنم را میشناسم. خودم را از برم. رنجها بیشتر جسمانی بودند، از دل آسیبها میآمدند. اما حتی یک لحظه هم به فوتبالم شک نکردم. همیشه فوتبال را دوست داشتم، همیشه این استعداد را داشتم. فقط لازم بود بدنم اجازه بدهد فوتبالم را نشان بدهم.
و اینکه شما هم اجازه بدهید بدنتان فوتبالتان را بروز دهد؟
ـ دقیقاً. با گذشت زمان، پختهتر شدم، حرفهایتر هم. به حرف اطرافیانم گوش دادم. حالا همهچیز سر جای خودش است.
پشیمان نیستید که زودتر این را درنیافتید؟
ـ نه، هیچ پشیمانی ندارم. همین است که هست. از شروع کارم تا حالا، هیچ حسرتی ندارم. خیلی چیزها یاد گرفتم و همین چیزها به دردم خورد. وقتی بدنت مشکل دارد، برگشت به سطح بالا کار سادهای نیست. اما وقتی بدنت به حرفت گوش میدهد، و تو هم به حرف بدنت گوش میکنی، آنوقت میتوانی بازی کنی و تواناییات را نشان بدهی. و خب، ماه اوت که برسد، فصل تازهای شروع میشود. توپ طلا بر پایهی یک فصل داده میشود، نه بر اساس ده فصل.
استعداد خودتان را چقدر میدانید؟
ـ آه، نمیدانم... اما بله، بهم میگویند که استعداد زیادی دارم. خودم که هیچوقت به فوتبالم شک نداشتم. البته کار و تلاش هم کم نبود. با استعداد تنها نمیشود به همهچیز رسید. ترکیب این دو مرا به اینجا رساند.
وقتی توپ طلا را در دست داشتید، در چشمهای مادرتان، فاطیماتا، چه دیدید؟
ـ غرور. خیلی زیاد. همهی خانواده خوشحال بودند؛ چه آنهایی که آنجا بودند، چه آنهایی که نبودند. سراسر شادی. این توپ طلا مال او هم هست. برای مادرم، که مرا بهتنهایی بزرگ کرد. این جایزه را به او تقدیم میکنم، به او و تمام خانوادهام. البته چه میبردم و چه نه، او همیشه از راهی که آمدهام خوشحال بود.
بیشتر برای خودتان خوشحال بودید یا برای او؟
ـ برای همهمان. برای خانواده، برای همهی نزدیکانم. همانطور که میگویند، این توپ طلا متعلق به مردم هم هست. (کریم بنزما، هموطنم که در ۲۰۲۲ توپ طلا را برد، همین را گفت.) ما هر دو از محلهها آمدیم — تِرایون در برون برای او، لا مادلن در اِورُ برای من — آنجا بزرگ شدیم، و حالا رسیدن به این سطح، رسیدن به توپ طلا... شگفتانگیز است. او نخستین توپ طلای مردم بود، من دومین.
حالا اینجا هستید، در یکی از سوئیتهای هتل دو کریون، کنار میدان کنکورد پاریس، و این توپ طلا روی میز است. اما ذهنتان شاید رفته به لا مادلن، به خیابان شاتوبریان، شمارهی ۱۶، ساختمان سوِن، طبقهی پنجم.
ـ تمام کودکیام آنجاست. کودکیای که فقط میخواست فوتبال بازی کند، فقط همین. و خوشحال بود که هر روز کنار دوستانش است. و یک رؤیا داشت: فوتبالیست حرفهای بشود و خانوادهاش را، دوستانش را، سربلند کند.
و گذر از...
ـ (میپرد میان حرف.) از لا مادلن به کریون؟ خب، دیگر آنجا نیستیم، دکور عوض شده! (میخندد.)
آیا عثمان دمبلهی لا مادلن همان کسی است که حالا اینجا در کریون نشسته؟
ـ اوه، بله... فقط کمی پختهتر شده. اما نه، تغییر نکردهام. همان ماندهام. و همینطور هم میمانم. از آنجا تا اینجا، همان آدمم.
و اگر عثمان دمبلهی کوچک حالا وارد این اتاق شود، چه احساسی خواهد داشت؟
ـ اول میپرسد چیزی برای خوردن هست یا نه! (میخندد.) اگر توپ طلا را ببیند، میخواهد عکس بگیرد... بعد هم میدود که به همه نشان بدهد. و خواهد گفت: «این را میخواهم.»
ستاره شدن، معروف شدن با فوتبال، شما را جذب میکرد؟
ـ بله، معروف شدن... اما آن موقع نمیدانستم که اینهمه سر و صدا هم دارد. فقط میخواستم بازیکن بزرگی بشوم، در لیگ قهرمانان بازی کنم. اگر در آن رقابتها بازی میکنی، یعنی در یک باشگاه بزرگ هستی، یعنی ستارهای. پس من هم هستم.
و این واژهی «ستاره»... شما چه نظری دربارهاش دارید؟
ـ پوف... اهمیتی نمیدهم. فقط میخواهم همان کسی بمانم که هستم. اصلاً برایم مهم نیست. حتی اگر بعضی وقتها نتوانی در خیابان راحت قدم بزنی، بیآنکه کسی بخواهد باهات عکس بگیرد. خب، عکس را میگیری. گاهی هم کمی خودم را پنهان میکنم، برای اینکه در آرامش باشم، حریمم حفظ شود.
در سال ۲۰۱۷ به «اکیپ» گفته بودید: «نمیروم بگویم که بهترین بازیکن جهان هستم!» حالا، امروز، میتوانید این را بگویید؟
ـ «بهترین بازیکن جهان»... واژهی بزرگیست. برای من معنای زیادی ندارد. هر هفته میتواند همهچیز عوض شود. یک بازی اگر خوب نباشی، میگویند افتضاحی؛ بازی بعد، میگویند بهترین جهان هستی. (اشارهای به توپ طلا میشود.) بله، بله... این یک عنوان است. اما هر دو هفته یکبار، ممکن است همهچیز زیر و رو شود. وقتی فصلی درخشان داری، فصلی بینقص، پاداشش را میگیری. یعنی بهترین بازیکن فصل بودهای.
بهترین بازیکن جهان... در یک فصل.
ـ بله، همین است.
آیا با گفتن اینکه ناگهان گلزن شدید، تاریخ را بازنویسی نمیکنیم؟
ـ چرا، میتوانستم زودتر هم زیاد گل بزنم. اما خب، آن زمان دیگر در همان پست همیشگی بازی نمیکردم. در رن، دو سه بازی اول را در کنارهها شروع کردم، ولی بعد پشت مهاجم قرار گرفتم. فرق میکند؛ وقتی به دروازه نزدیکتری، موقعیتها بیشترند. وینگر باید سه چهار نفر را دریبل بزند، به دروازهبان برسد، خسته میشود، توپ را میزند آسمان! (میخندد.) حتی در دورتموند هم بیشتر نزدیک مرکز زمین بودم، خیلی راحتتر بود. در بارسلونا، در هفت فصل، بیشتر کنار خط بازی میکردم.
وقتی در یک پست مرکزیتر بازی میکنید، نگاهتان به فوتبال تغییر میکند؟
ـ قطعاً. این پست دیگر آن وینگر کلاسیک نیست که خط کناری را میچسبد. این نقش آزادتر است. بهش میگویند «فالس ۹»، ولی در واقع یک «الکترون آزاد» است. (در پاریسنژرمن) لوئیس انریکه آزادی زیادی بهم داده، و من به این آزادی نیاز دارم. در رن هم همین بود. رولان کوربیس به من آزادی کامل داده بود، میگفت هرجا خواستی برو. من این نقش را دوست دارم. میتوانم وینگر هم باشم، اما در این جایگاه، بیشتر میتوانم مدافعها را گیج کنم، پاسهای کلیدی بدهم... حتی اگر انتظار گلزنی هم باشد. ولی خب، این دو نقش با هم فرق دارند.
چه چیزی را در حرکات و پیشبینیهای بازیتان تغییر دادید؟
ـ در این نقش آزاد، فالس ۹، بیشتر در محوطه هستی و دویدنهایت کمتر است نسبت به وقتی که در کنارهها بازی میکنی. وینگرها، مدافعان کناری، هافبکها، تو را در محوطه پیدا میکنند. تو شماره ۹ هستی، باید گل بزنی. این فصل، همتیمیهایم خیلی دنبال من بودند. بیشتر در کمین بودم، وقتی توپ دستشان بود. این نقش، پر از جایگیری است؛ بین خطوط، داخل محوطه. وقتی شماره ۹ هستی و خوب جایگیری میکنی، زدن ۱۵ گل کار سختی نیست.
برای تطبیق با این پست چه تمرینهایی کردید؟
ـ این کار را با کمک مربی (لوئیس انریکه) و همتیمیهایم انجام دادم. او همیشه نکاتی را بهم یادآوری میکرد. یاد گرفتم در فضای خالی حرکت کنم، پشت مدافع قرار بگیرم، جدا شوم. این پستیست که میشناسم و دوستش دارم. تاکتیکی هم هست. ترجیح میدهم آزاد باشم تا محدود در یک خط. البته، مشکلی ندارم بروم کنارهها هم. ما زیاد جابهجا میشویم. تقریباً همهی مهاجمان ما، وینگرهای سابقاند.
آیا نقش غریزه در بازیتان مثل قبل باقی مانده؟
ـ بله، اصلاً عوض نشده. هنوز غریزه هست، خیلی هم زیاد. فقط حالا بیشتر فکر میکنم به حرکاتم. وقتی خوب جایگیری کنم، بردلی (بارکولا) یا «کوارا» (کواراتسخلیا) مرا میبینند و پاس میدهند.
برای جابهجایی، اول به همتیمی نگاه میکنید یا مدافع؟
ـ به همتیمیهایم. میدانم قرار است چه کنند. بردلی، وقتی میبینم به عمق میزند یا مدافعش را دریبل میکند، دقیقاً میدانم بعدش چه کار میخواهد بکند. اول آنها را نگاه میکنم. بین خودمان زیاد صحبت میکنیم: توپ را کجا بدهیم، کجا باید بگیرم. ده-پانزده دقیقهی اول بازی را هم زیر نظر داریم تا سریع خودمان را وفق بدهیم.
مهاجمان دیگری هستند که از آنها الگو گرفته باشید؟
ـ نه خیلی. اما در بارسا با لیونل مسی بازی کردم، که یک «فالس ۹» واقعی بود. باید میدیدی چطور حرکت میکرد، چطور ناپدید میشد. آرام قدم میزد، ولی مطمئن بود توپ به پایش میرسد، چون بوسکتس او را دیده بود. گاهی شماره ۹ میشد، گاهی به کنارهها میرفت، هرجا فضا بود. در آفساید میماند، و ناگهان ظاهر میشد. من هفت سال این چیزها را دیدم. حالا سعی میکنم همانها را انجام بدهم. بعد، اگر بخواهم از یک شماره ۹ اسم ببرم، هری کین فوقالعاده است. در رئال مادرید، کیلیان (امباپه) شماره ۹ بازی میکند، ولی واقعاً یک ۹ کلاسیک نیست. اینها بازیکنانی هستند که نگاهشان میکنم.
قبلاً دوست داشتید شما را دریبلزن و تماشاگرپسند بدانند. هنوز هم همینطور است؟
ـ قطعاً. هنوز هم دوست دارم اینطور شناخته شوم. این همان چیزیست که دوست دارم: دریبل زدن، بهوجد آوردن تماشاگران، همهی این چیزها. همیشه بهم گفتهاند بازیکن هیجانآفرینیام و میخواهم همینطور هم بماند. البته امسال نقش متفاوتی داشتم و باید بیشتر گل میزدم. مربی هم بهم گفت. من هم گفتم: «تلاش میکنم.»
چطور از یک دریبلزن هیجانبرانگیز، به یک گلزن خونسرد تبدیل شدید؟
ـ سبک بازیام بسته به پستم تغییر میکند. اگر وینگر باشم، دریبل میزنم، غوغا میکنم. اگر شماره ۹ باشم، جمعیتر بازی میکنم. به تیم کمک میکنم توپ را بیرون بیاورد، پاسها را مؤثر کنم... اما در بازیهایی که دفاع پنج-ششنفره است و فضای کمی وسط هست، میروم کناره، بازی تکبهتک میکنم، تا تیم نفسی بکشد.
کریم بنزما سال ۲۰۲۲ گفت: «من بازیکنی شدم که همیشه رؤیایش را داشتم.» آیا این دربارهی شما هم صدق میکند؟
ـ بله، کاملاً. بازیکنی که در این فصل (۲۰۲۴–۲۰۲۵) بودم، دقیقاً همان کسیست که همیشه میخواستم باشم. حالا حس میکنم میتوانم همهچیز انجام دهم. حس میکنم خیلی کاملتر شدهام. میتوانم در میانه، چپ، راست بازی کنم؛ سبک عوض کنم، پاس بدهم، گل بزنم، دریبل بزنم.
این بازیکنی که امروز هستید، حاصل یک «تغییر» است یا یک «جهش»؟
ـ یک جهش.
پس میتوان گفت شما یک «جهشیافته»اید؟
ـ (میخندد.) همینطور است.
یکی از تعاریف «جهشیافته» در واژهنامهی لاروس چنین است: «در داستانهای علمی–تخیلی، موجودی برخاسته از تبار انسان، اما دارای تواناییهای خارقالعاده.» این با شما مطابقت دارد، نه؟
ـ تا حدی، بله. میشود اینطور گفت. فقط فرقش این است که در من خبری از داستان علمی–تخیلی نیست؛ اینجا همهچیز واقعیست. (میخندد.)
اکنون، وقتی پا به زمین میگذارید، هدفتان گل زدن است؟
ـ هدفم کمک به تیم است. چه گل زدن، چه پاس دادن، چه دویدنی که فضا باز کند. همین را لوئیس انریکه به ما یاد داد. هدف، اول از همه، کمک به تیم است. گل؟ خودش بعد میآید... همین پیام را مربی به همهمان منتقل کرد. و حالا که فصل را نگاه میکنیم، میبینیم که درست میگفت.
پس از فینال برابر اینتر (۵–۰)، هیچ حسرتی نداشتید که گل نزدهاید؟
ـ (بیدرنگ.) نه. هیچوقت. مثلاً بازی رفت برابر آرسنال در امارات (نیمهنهایی، ۱–۰، گل دمبله) شاید بهترین بازی فصل من بود؛ نه به خاطر هتتریک یا دبل، بلکه چون کامل بود.
پیش خودتان تصور کرده بودید که گل بزنید؟
ـ بله. راستش در هر بازی، همین که وارد زمین میشوم، توی دلم میگویم: «امروز سه تا میزنم!» (میخندد.) جدی میگویم. بعد، خب... گاهی میشود صفر، گاهی یکی، گاهی دو تا...
آیا هنوز همان دنبلهی دریبلزن، همان ستارهی کلیپهای یوتیوبی، وجود دارد؟
ـ جایگیری در زمین میتواند سبک بازیام را عوض کند. ولی من آن بازیکن بودن را دوست داشتم. هنوز هم هستم. و همیشه هم خواهم بود.
واکنشتان به انتقادها یا حتی طعنههایی که دربارهی بیدقتیتان در ضربهی نهایی زده میشد چه بود؟
ـ ببخشید بابت واژهای که به کار میبرم، ولی هیچ اهمیتی برایم نداشت؛ حتی به اندازهی یک پشیز! من بازی خودم را میکردم. اگر خوشت میآید، خب میآید؛ اگر نه، خب نه. میپذیری یا نمیپذیری. البته که خودم میخواستم گل بزنم، ولی اگر توپ میرفت آسمان، عمدی نبود...
فکر میکنید هنوز هم کسانی هستند که به شما بدبین باشند و بگویند «این فقط یک فصل استثنایی بوده»؟
ـ همیشه خواهند بود. حتی اگر دو، سه، چهار، پنج فصل خوب داشته باشی، فقط یک فصل بد کافیست تا همهچیز از یاد برود. اینکه همه یکصدا تحسینت کنند؟ نه، این اتفاق نمیافتد. هر فصل، یک شروع تازه است. همهچیز از نو آغاز میشود.
بعد از قهرمانی در لیگ قهرمانان و بردن توپ طلا، ترسی از افت یا بیانگیزگی نیست؟
ـ نه. ما آدمهای رقابتجوییم، همیشه میخواهیم ببریم. مخصوصاً وقتی طعم پیروزی را بچشی، فقط میخواهی ادامه بدهی. این موفقیت، عطش من را کم نکرد. هنوز کارهای زیادی برای پاریسنژرمن مانده، هدفهای بزرگی داریم. من آدم رقابتام؛ میخواهم همیشه در اوج بازی کنم، همهی جامها را ببرم.
پس حالا بیشتر از همیشه تشنهی موفقیت هستید؟
ـ قطعاً. چون اگر نبری، اگر عطش نداشته باشی، با لوئیس انریکه میروی روی نیمکت! یا باشگاه میرود سراغ بازیکن جدید.
دربارهی مشارکت جمعیتان در پرس، برداشتتان چیست؟
ـ مربی از ما خواست این کار را بکنیم، بهویژه از ما مهاجمان. چون قبلاً میرفتیم، اما نه با هماهنگی. حریف راحت توپ را بیرون میبرد... انریکه ویدیوها را نشانمان داد. و کمکم، در طول فصل، شروع کردیم همهمان با هم پرس کردن. شاید فقط پرس من دیده شود، ولی پشت سر من بقیه هستند. چون اگر فقط من بروم، کل نقشهمان خراب میشود. این کاریست که باید بکنیم، و همیشه هم خواهیم کرد. در سبک ما، اگر خوب پرس کنیم، خیلی زود توپ را پس میگیریم.
میدانید که به خاطر شما، حالا خیلی از مربیها همین پرس را از مهاجمهایشان میخواهند؟
ـ بله. (هوگو) اکیتیکه در لیورپول همین را بهم گفت. ولی این چیز خوبیست. باید انجام شود. ما با هم حمله میکنیم، با هم دفاع میکنیم. اگر توپ را در ۲۰ متری دروازهی حریف بگیری، شانس گل خیلی بیشتر است تا اینکه از جلوی دروازهبان خودت شروع کنی به دویدن.
ناصر الخلیفی روی سکو، موقع اهدای جام لیگ قهرمانان، در گوشتان چه گفت؟
ـ گفت خوشحال است و باید ادامه بدهیم. همان لحظه به آینده فکر میکرد.
پروژهی پاریسنژرمن پیش از شما با زلاتان، نیمار، مسی، امباپه پیش رفته بود، اما سرانجام با شما به ثمر نشست...
ـ نه، نه، نه... نه با من. لطفاً این را نگویید. این موفقیت مال همه بود. تیم بود. وقتی حکیمی را میبینی، نونو مندس را، همهی بچهها را... میفهمی یک گروه کامل بود. این توپ طلا، توپ طلای تیم است.