عثمان دمبله؛ تبعیدی بوندسلیگا که پادشاه فوتبال جهان شد

عثمان دمبله پس از سالها افتوخیز و مصدومیت، در ۲۸سالگی با درخشش در پاریسنژرمن و فتح لیگ قهرمانان اروپا، به اوج رسید و توپ طلای ۲۰۲۵ را تصاحب کرد.
به گزارش هفتصبح ورزشی، این داستان پسری است با استعدادی شگرف؛ جوانی که در ۱۹سالگی به بوندسلیگا تبعید شد تا در سطحی بالاتر صیقل بخورد، سپس رویای کودکیاش را با پیوستن به بارسلونا زندگی کرد، و سرانجام به وطن بازگشت تا در ۲۸سالگی بهترین بازیکن جهان شود. این، سرگذشت یک دگرگونی شگفت است؛ انقلابی درونی که دیر اما در اوج به بار نشست.
عثمان دمبله سالها یار خوشخُلق و خاموش رختکن بود؛ دریبلزنی فریبنده اما گلزنی نامطمئن، به همان اندازه تماشایی که گاه مایه ناامیدی. او با زنجیرهای از مصدومیتها زمینگیر میشد و در چشمها به «امید جاودان» تقلیل مییافت؛ بازیکنی با جرقههایی درخشان اما بیثبات، آسیبپذیر و گاه بدنام به سبب همان تأخیرهای معروف در تمرین.
اما زمستان ۲۰۲۵ موعد گشایش بود. پیله گسسته شد و فضیلتی نو رخ نمود. در چند ماه، «دمبوز» معادلات فوتبال را برهم زد و بر تخت جهان نشست. هرچند این دگردیسی ریشه در گذشته داشت. از اوت تا آغاز دسامبر ۲۰۲۴، او تنها ۵ گل زده بود. اما سپس طوفانی برخاست: از پیروزی برابر لیون در ۱۵ دسامبر (۳-۱، با یک گل) تا دوئل کلاسیک با مارسی در ۱۶ مارس (۳-۱، باز هم با یک گل)، او در همه رقابتها ۲۵ بار دروازهها را گشود. دمبله بدل به ستاره بیچونوچرای پاریسی شد که در راه نخستین قهرمانی اروپا میتاخت.
بذر این برداشت خارقالعاده پیشتر کاشته شده بود. با رفتن کیلیان امباپه به رئال مادرید در تابستان ۲۰۲۴، پرسش بزرگ پاریس خط حملهاش بود. درون باشگاه بسیاری باور نداشتند بازیکنی توان آن را داشته باشد که هم رهبر شخصیتی و هم ضامن گلزنی شود. گزینه جذب مهاجم کلاسیک روی میز بود، اما لوئیز انریکه از «۹» سنتی نمیخواست. او تصمیم داشت به مردانش تکیه کند.
پس در بازگشت به تمرینات، ناصر الخلیفی و لوئیز کامپوس، رئیس و مشاور ورزشی، به دمبله گفتند: زمان آن رسیده است. در ۲۷سالگی، او همه ابزارها را دارد. نوبت اوست.
با این همه، آغاز راه پرنوسان بود. رکورد شخصی او تا آن زمان تنها ۱۴ گل در یک فصل (۲۰۱۹-۲۰۱۸ با بارسا) بود. نخستین شکاف: چند روز پس از جلسه با مدیران، دمبله دید که سرمربی پنالتیها را به ویتینیا سپرده است. پاییز نیز دو ماجرا تنش را افزود: یکبار پس از بگومگویی کوتاه با مربی و تأخیر اندک در تمرین، از سفر به آرسنال کنار گذاشته شد (۲-۰، اول اکتبر). بار دیگر، اخراجش در برابر بایرن مونیخ (۱-۰، ۲۶ نوامبر) خشم انریکه را برانگیخت.
با این حال، هرچند رابطهشان هرگز رنگ عشق آتشین نداشت – دمبوز با ژاوی در بارسا صمیمیت دیگری تجربه کرده بود – اما احترامی متقابل حاکم بود. دمبله کینه به دل نگرفت، که برعکس، با روحیهای جبرانگر دوباره قد برافراشت. انریکه نیز زیر فشار نتایج و مدیرانش، در روش خود نرمش نشان داد.
جرقه سرنوشت در ۱۵ دسامبر زد؛ روزی که انریکه دمبله را در پست مرکزی برابر لیون قرار داد (۳-۱). از همان نقطه، بازیکن ۱۸ گل در ۱۲ مسابقه زد، از موناکو تا اشتوتگارت و از جمله در جدال تاریخی با منچسترسیتی. پاریس فرمول طلاییاش را یافته بود. نه بر اساس نقشهای دقیق، که بر بستر آزمون و خطای مربی.
«من همهچیز را خاموش میکنم؛ این سالِ من است»
– عثمان دمبله به دوستانش در آغاز فصل
دمبله فرصت را قاپید. اعتمادبهنفس، پر و بالش شد. او که همیشه در سایه مسی در بارسا یا امباپه در فرانسه و پاریس زیسته بود – و این با شخصیت فروتنش همخوان بود – حالا در خط مقدم ایستاده بود. با یاران جوانتر در کنار، او مزه مسئولیت را چشید و حقیقت این بود که دوست داشت.
در ابتدای فصل، پیش از آنکه گلزن تمامعیار شود، به دوستانش با شوری کودکانه گفته بود: «امسال سال من است.» پختهتر، جدیتر و متمرکزتر، آماده پاک کردن خاطرات تلخ بود: جدال در رن (۲۰۱۵)، اعتصاب در دورتموند (۲۰۱۷)، مصدومیتهای بیپایان در بارسا – بیش از دو سال در مجموع بر تخت مصدومیت، بیش از صد بازی از دسترفته. پس از آخرین آسیب، مورد تمسخر رسانههای کاتالان قرار گرفت، و دریافت که باید زندگی ورزشیاش را در دست گیرد. با کمک تیمی اختصاصی از متخصصان تغذیه، فیزیوتراپ، بدنساز و تحلیلگر ویدئو، مسیری تازه آغاز کرد.
این تاریخچه پرفرازونشیب سرانجام در نیمفصل دوم به شکوفایی رسید. دمبله هرگز چنین سرخوش و کارآمد نبود. با بازگشتها، ضدپرسهای relentless و تعادلبخشیاش، تیم را پیوند میداد. الگویی شد برای نسل تازه، نگهبان روح جمعی. حتی روزهایی که گل کمتر میزد، همچنان تأثیرگذار بود – بهویژه در بزنگاهها. در لیگ قهرمانان، از مرحله یکهشتم تا فینال برابر اینتر (۵-۰) یا گل زد یا پاس داد؛ در فینال، دو پاس گل او زیر سایه دویدنهای بیامانش مقابل یان زومر قرار گرفت.
توپ طلای «فرانس فوتبال» نهایت تقدیر از این مسیر ناهموار اما مهارشده است. با استعدادی چنان درخشان، دمبله میتوانست قهرمانی پرزرقوبرق باشد؛ ستارهای مغرور در مقام تکنواز.
اما در عوض، نماد پاریسی شد یکدست و وفادار به جمع. و حقیقت این است که این، بسیار صادقتر با چهره و شخصیت واقعی اوست.