سینما علیه فراموشی | هشدار یک مستند درباره سدسازی در ایران
محمود رحمانی از دل یک فاجعه محیطزیستی فیلمی ساخت که سالها بعد هم دردش تازه است
هفت صبح| محمود رحمانی کارگردان مستند مادرم بلوط میگوید: «جرقه اولیه آن از سال ۱۳۸۴ زده شد، وقتی که آبگیری سد کارون ۳ در شمال شرقی خوزستان آغاز شد.» آن زمان، تیترهایی در روزنامهها میخواند که خبر از نابودی حدود ۵ هزار هکتار از جنگلهای سرسبز زاگرس میداد. رحمانی، که همواره در آثارش به واکنشهای انسانی و اجتماعی توجه داشته، کنجکاو شد بداند چگونه میتوان چنین مصیبتی را به تصویر کشید. در نتیجه تصاویری اولیه از منطقه ثبت کرد و شاهد مهاجرت حدود ۱۵هزار نفر از ساکنان روستاهای اطراف شهرستان ایذه بود؛ مردمی که نسلها به دامداری و کشاورزی مشغول بودند.
یک سال بعد، پس از آبگیری کامل و مدفون شدن درختها، او رسما فیلمبرداری «مادرم بلوط» را آغاز کرد. در این مستند، دو نگاه اصلی قابل مشاهده است، نگاه مردم و نگاه مهندسان پروژه. رحمانی درباره این تضاد توضیح میدهد: «من به عنوان هنرمند، طبیعتا به سمت نگاه مهندسان متمایل نبودم. جالب این بود که خانواده من نیز دو نگاه متضاد داشتند من نقد پروژه را در پیش گرفتم و برادرم، که در رشته مرتبط تحصیل کرده و در همان پروژه مدیر فنی بود، طرف دیگر ماجرا ایستاده بود.»
او ادامه میدهد: «برادرم معتقد بود این پروژه یک سد برقآبی است و میتواند علاوه بر تولید برق، آبیاری کشاورزی پاییندست و عمران و آبادانی را ایجاد کند، اما در عمل، هیچیک از وعدهها محقق نشد.» زمینهای پاییندست خشک شد، کشاورزان مجبور به ترک زمینهایشان شدند و رودخانه در پاییندست تقریبا خشک شد؛ اکوسیستم منطقه جان باخت و جمعیت آواره به بیش از ۱۵ هزار نفر رسید.
ایذه، از سرزمین خنک تا جهنم ۵۰ درجهای
ایذه، شهری که زمانی با آب و هوای خنک شناخته میشد و حتی در مرداد ماه نیازی به کولر آبی نبود، حالا به سرزمینی سوخته و داغ نزدیک به ۵۰ درجه تبدیل شده است: «۵ هزار هکتار جنگل بلوط از بین رفت؛ درختانی که میوهها و محصولاتشان زندگی مردم و حیوانات منطقه را تامین میکردند. برخی از این درختان تا ۸۰۰ سال عمر داشتند و ارزش واقعی هرکدام حدود ۲۰۰ هزار دلار بود.» رحمانی ادامه میدهد که خسارت سد به نابودی طبیعت محدود نشد و میراث فرهنگی و تاریخی ایذه که مرکز باستانشناسی و موزههای ایران باستان بود، زیر آب رفت و مردم تولیدکننده و خودکفا، به مصرفکنندهای وابسته در حاشیه شهر تبدیل شدند.
این تغییرات باعث بروز مشکلات اجتماعی شد و چهره شهر دگرگون شد. این مستندساز روایت میکند: «در ابتدای پروژه مردم خوشحال بودند، زیرا چند هزار نفر مشغول به کار شدند، اما با اتمام پروژه و رفتن شرکتها، رکود و رخوت دوباره شهر را فرا گرفت. حالا ایذه شهری با دمای حدود ۵۰ درجه و شرجی شدید است، در حالی که پیشتر شهری خنک در دل زاگرس بود و کوههای برفگیر آن، هوای مطبوع منطقه را تضمین میکردند. باران و برف سالهاست که تقریبا در این منطقه دیده نمیشود.»
هشدار محیط زیستی میان سدهای ایران
محمود رحمانی درباره موفقیت بینالمللی فیلمش میگوید: «فیلم «مادرم بلوط» هنگام تولید، در فستیوال مونیخ مورد توجه قرار گرفت و به دلیل رویکرد نوآورانهاش در سینمای مستند، اهمیت ویژهای یافت. یادم هست آن سال، رئیس هنری فستیوال مونیخ گفت: فیلمهای محمود رحمانی فیلمهایی نیستند که برای جایزه ساخته شوند، آنها فیلمهایی هستند که به جشنواره اعتبار میدهند.
این جمله برای من مهمترین جایزه محسوب میشود.» او پروژه سد کارون ۳ را نمونهای از سدسازی گسترده در ایران میداند و آمار جالبی ارائه میدهد: «برای درک مقیاس سدسازی در کشور کافی است بدانید که در سال ۱۳۵۷، ایران ۲۷ سد داشت؛ در سالهای ۱۳۸۶–۱۳۸۷ که تحقیقات خود را انجام میدادم، این تعداد به ۵۷۶ سد رسیده بود و امروزه نزدیک به هزار سد داریم. کشور ما پس از ترکیه و چین، سومین کشور بزرگ سدساز دنیاست.»
این مستندساز ادامه میدهد که در کشورهای توسعهیافته، سازمانهای محیط زیستی قادرند سدهای غیراصولی را محدود یا تخریب کنند و پروژههای جدید با مطالعات محیط زیستی ساخته میشوند تا رودخانهها و اکوسیستم پاییندست آسیب نبیند. اما در ایران، سدهایی مانند کارون ۳ و صدها سد دیگر بدون مطالعات محیط زیستی ساخته شدهاند.
او درباره رویکرد فیلمهایش میگوید: «فیلمهای من صرفا گزارشی نیستند. «مادرم بلوط» با ساختار دراماتیک و مبتنی بر حقیقت، عمق فاجعه را نشان میدهد. همین رویکرد باعث شد چند سال پس از ساخت فیلم، اجازه نمایش عمومی آن سلب شود، زیرا نقد اثرگذار آن علیه مافیای سدسازی، که بودجههای عظیم و فاینانسهای کلان جذب میکردند، برای برخی خوشایند نبود. جالب است بدانید که کمتر از ۱۰درصد از سدهای کشور در تولید برق نقش دارند.»
مستند کالا نیست
رحمانی وقتی از موج جدید مستندهای محیطزیستی حرف میزند، لحنش شبیه کسی است که سالها میان فرمهای تحمیلی و دغدغههای شخصی جنگیده است:«در دنیا، مخصوصا این دهه، مستندسازها دنبال روایتهاییاند که از قاب تلویزیون بیرون بزند. ما مستقلها هیچوقت برای سیاست یا خوشامد کسی فیلم نساختیم؛ فیلمهایمان جواب سوالهای درونی خودمان است.»
این مستندساز یادآوری میکند که تا چند سال پیش، سینمای مستند زیر سایه رسانههای بزرگ بود، اما حالا ورق برگشته و اکتیویستها و مستندسازان مستقل دوباره میدان را گرفتهاند: «آنها دارند فرمول خودشان را پیدا میکنند؛ میخواهند هم زندگی در جهان توسعهیافته را نشان بدهند و هم دردهای واقعی مردم را.» در میانه روایت، گلایهای هم دارد: «خیلیها را به سمت جشنوارهها سوق دادهاند. انگار اولویت جایزه است نه دغدغه انسانی.» با این حال، برای نسل تازهای که به محیطزیست انسانی و جانوری حساساند احترام ویژهای قائل است؛ نسلی که بهقول او فرمهای تحمیلی جشنواره و تلویزیون را قبول نمیکند و کارش شخصیتر، خلاقانهتر و هنریتر است.
رحمانی در وضعیت امروز مستند را هم بدون پرده توصیف میکند: «در خیلی کشورها مستند شده کالا؛ چیزی که باید مطابق خواست تلویزیونها تولید شود. حتی فستیوالهای مهم جهان هم بخش هنریشان کمجان شده و فیلمهای مستقل را به حاشیه راندهاند. اما این جریان هنوز زنده است؛ چون ما هنوز هستیم بیحمایت و بودجه خاصی، ولی با امید اینکه فیلمهایمان دستکم کسی را تکان بدهد و فردیت انسان گم نشود.»