معرفی فیلم «Caught Stealing» اثر جدید دارن آرونوفسکی

وقتی نام دارن آرونوفسکی را میشنویم، ناخودآگاه انتظار داریم با اثری خاص و متفاوت روبهرو شویم. اما جدیدترین ساخته او خلاف این انتظار عمل میکند
به گزارش هفت صبح، وقتی نام دارن آرونوفسکی را میشنویم، ناخودآگاه انتظار داریم با اثری خاص و متفاوت روبهرو شویم. اما جدیدترین ساختهی او، «کات استیلینگ» (Caught Stealing)، خلاف این انتظار عمل میکند. فیلم نهتنها ویژگی منحصربهفردی ندارد، بلکه تفاوت چندانی با کمدیهای جنایی معمولی بازار هم نشان نمیدهد.
داستان در سال ۱۹۹۸ میگذرد؛ انتخاب این بازه زمانی فراتر از وفاداری به رمان اصلی نوشتهی چارلی هیوستون شاید تلاشی برای پنهان کردن ضعفهای روایی باشد، چراکه در عصر مدرن چنین وقایعی چندان باورپذیر به نظر نمیرسیدند. با این حال، آرونوفسکی قصد ندارد از دههی نود تصویری نوستالژیک ارائه دهد؛ بلکه فضایی واقعگرایانه خلق کرده که از جهاتی یادآور اولین فیلمش، «پی»، است که اتفاقاً در همان سال ساخته شد.
شخصیت اصلی داستان، «هنک» (با بازی آستین باتلر)، مرد جوان افسردهای است که از تروما و عذاب وجدان تصادفی در دوران نوجوانی رنج میبرد. او زمانی میتوانست ستارهای در بیسبال باشد، اما سرنوشت مسیر دیگری برایش رقم زد. حالا تنها دلخوشیاش گوش دادن به مسابقات تیم محبوبش از رادیو است. زندگی هنک آرام و یکنواخت پیش میرود تا زمانی که مسئولیت نگهداری از گربهی همسایهاش، «راس» (مت اسمیت) را میپذیرد؛ تصمیمی که او را بیآنکه بداند، در مرکز ماجرایی جنایی و پرهرجومرج قرار میدهد.
وقایع فیلم زنجیرهای از اتفاقات بدشانسی، سوءتفاهم و حماقتهای انسانی است که اغلب منطق علی و معلولی درستی ندارند. هنک ناخواسته وارد بحرانی میشود که هیچ ارتباطی با او ندارد، اما به مرور درمییابیم که ادامه حضورش در این آشوب نه ناشی از فشار بیرونی، بلکه نتیجهی اشتباهات خودش است؛ خطاهایی ساده اما پرهزینه که در نهایت فجایعی رقم میزنند. او در عین قربانی بودن، عامل مستقیم بسیاری از اتفاقات است و همین دوگانگی باعث میشود که تماشاگر نتواند همدلانه با او ارتباط بگیرد.
با وجود تمرکز داستان بر هنک، او کمرمقترین شخصیت فیلم است. شخصیتهای مکمل – از جمله خلافکاران و گانگسترهایی که گهگاه در قاب ظاهر میشوند – جذابتر و ماندگارترند. دو برادر یهودی ارتدوکس، «لیپا» (لیو شرایبر) و «شمولی» (وینسنت دنآفریو)، با تضاد میان ایمان و خشونتشان موقعیتهایی درخشان خلق میکنند. «پاول» (نیکیتا کوکوشکین) نیز یکی از دیوانهترین و در عین حال سرگرمکنندهترین گانگسترهای سینماست که یادآور شخصیتهای مافیایی اسکورسیزی است.
آرونوفسکی، طبق معمول، از بازیگرانش بازیهای درخشانی میگیرد. هیچکس ضعیف ظاهر نشده و نقشها بهخوبی پرداخت شدهاند. هرچند «کات استیلینگ» در قیاس با آثار پیشین کارگردان اثری کماهمیتتر است، اما در زمینهی بازیگری و هدایت صحنهها همچنان امضای او را دارد. طراحی صحنه، فضاسازی و موسیقی نیز بسیار دقیق و وفادار به روح دههی نود هستند. کارگردان در خلق جزئیات، از دکور تا لباس، وسواس خاصی به خرج داده و حتی ریتم موسیقی، مخاطب را به حالوهوای پرتنش آن سالها میبرد.
اما همهی این دقتها نمیتواند ضعف اصلی فیلم را پنهان کند: نبود خلاقیت. آرونوفسکی این بار وارد قلمرویی شده که برایش غریب است اما در آن دست به خطر نمیزند. او قواعد ژانر را میپذیرد و در چهارچوبی امن فیلمی میسازد که استاندارد اما بیروح است. اگر نام کارگردان بر آن نبود، شاید کسی «کات استیلینگ» را اثری از خالق «قوی سیاه» یا «مرثیهای برای یک رویا» نمیدانست.
آرونوفسکی پیشتر نشان داده بود که استاد ساختارشکنی است؛ فیلمهای او نه برای سرگرمی، بلکه برای برانگیختن فکر ساخته میشوند. اما در اینجا، او بر خلاف همیشه، مسیر امن و تجاری را انتخاب کرده است. فیلم هیچ چالش فکری ایجاد نمیکند، هیچ مرز تازهای نمیشکند و فقط سعی دارد رضایت عمومی تماشاگران را جلب کند. نتیجه، اثری است که کاملاً «قابل قبول» است، اما نه ماندگار و نه جسور.
در نهایت، «کات استیلینگ» را باید فیلمی دانست که هر کارگردان دیگری هم میتوانست بسازد. اثری خوشساخت اما محافظهکار که از فیلمسازی مولف چون آرونوفسکی بعید است. شاید تماشای آن لذتبخش باشد، اما برخلاف آثار پیشین او، چیزی در ذهن مخاطب باقی نمیگذارد و بهزودی از یاد میرود. اثری متوسط از فیلمسازی بزرگ که این بار ترجیح داده در قلمروی معمولیها قدم بزند.