تد لاسوی ایرانی

حسن حبیبزاده، کارگردان سریال جدید شبکه سه، از چالشهای اقتباس، قصه کارگری و انتخاب مربی بازندهاش میگوید
هفت صبح، فاطمه برزویی| در هیاهوی مستطیل سبز، همیشه قصهها فراتر از 90 دقیقه نفسگیرِ بازی جریان دارند. داستانهایی از رختکنها، از سکوهای سیمانی و از زندگیهایی که با هر سوت داور، زیر و رو میشوند. حالا تلویزیون با سریال «بوقچی»، به کارگردانی حسن حبیبزاده، به همین حواشی جذاب و دنیای پرالتهاب فوتبال نقبی زده است.
سریالی که با حضور بازیگران شناخته شدهای چون بیژن امکانیان و حسن پورشیرازی، پس از یک وقفه ناخواسته، به آنتن شبکه سه برگشته است تا راوی داستانی تازه در بستر این ورزش پرطرفدار باشد. به همین بهانه، با حسن حبیبزاده به گفتوگو نشستیم تا از پیچوخمهای شکلگیری این ایده تا رسیدن به قاب تلویزیون برایمان بگوید؛ از قصهای که رگههایی آشنا دارد اما ریشههایش در خاکی دیگر دوانده شده است.
از یک فیلمنامه قدیمی تا بازطراحی یک قصه جدید
هر داستانی نقطه آغازی دارد. برای «بوقچی» این نقطه، یک فیلمنامه قدیمی بود که در باشگاه فیلم سوره خاک میخورد. حبیبزاده سرآغاز ماجرا را اینگونه روایت میکند: «یک فیلمنامه قدیمیتر نوشته آقای محسن ملکی در باشگاه سوره موجود بود. تعاملاتی با تلویزیون داشتند اما کار جلو نرفته بود. حدود خردادماه 1402بود که این متن به من پیشنهاد شد. وقتی آن را خواندم، شباهتهایی با ایدههایی که در تد لاسو بود داشت که توجهم را جلب کرد اما همانجا گفتم که این فیلمنامه باید از نو نوشته شود.»
او معتقد بود که خط اصلی داستان و ایده اولیه، جذاب و قابل دفاع است اما برای جان گرفتن، نیاز به یک طراحی دوباره و بنیادی داشت. «گفتم با ایده اولیهاش موافقم و دوستش دارم، ولی اساساً باید از اول بازنویسی شود. همین شد که به همراه آقای محسن ملکی، نویسنده اولیه و یک دوست دیگر، نشستیم و کار را بازطراحی کردیم. پس از آن، خودم بازنویسی نهایی را انجام دادم و در پاییز و زمستان همان سال، به پیشتولید رسیدیم.» اینگونه بود که یک ایده خام، در یک کارگاه سهنفره تراش خورد تا برای ورود به زمین آماده شود.
ریسکپذیری در سایه «تد لاسو»
اما شاید بزرگترین چالش «بوقچی»، سایه بلند سریالی جهانی به نام «تد لاسو» باشد؛ اثری که با ایده مربی بیربط در یک تیم فوتبال، دل مخاطبان جهانی را ربود. آیا این شباهت، پاشنه آشیل سریال ایرانی نیست؟ حبیبزاده با صداقت و نگاهی تحلیلی به این ریسک دوطرفه اشاره میکند: «ببینید، این ماجرا دو وجه دارد. از یک سو، ریسک مقایسه شدن وجود دارد و طبیعتاً ممکن است اثری که ما در ایران میسازیم، به پای آن نمونه موفق جهانی نرسد و کسانی که نمونه خارجی را دیدهاند، مقایسه میکنند و در این مقایسه، ممکن است که ما بازنده شویم.»
اما او بلافاصله روی دیگر سکه را نشان میدهد: «از سوی دیگر، وقتی یک ایده موفق است، ریسک سرمایهگذاری روی آن پایین میآید. شما باید بین این دو وجه محاسبه کنید و ببینید وزن کدامیک سنگینتر است.» کارگردان «بوقچی» تأکید میکند که مهمتر از شباهت اولیه، میزان و نسبت اقتباس است. «ما تصمیم گرفتیم این شباهت ایده اولیه را پنهان نکنیم و بگوییم که نگاهی به آن داشتهایم. من حتی در بازنویسی، در شخصیتپردازی برخی بازیکنان تیم، نگاهی به آن سریال داشتم. ولی قصه ما اساساً یک چیز دیگر است.»
او تفاوت کلیدی را در ادامه داستان میداند: «در «بوقچی»، دو خط قصه اصلی و خطوط فرعی خانوادگی و عاشقانه داریم که هیچ ربطی به آن سریال ندارند. شباهت اولیه تقریباً در همان قسمت اول و دوم تمام میشود. در تد لاسو، ماجرای مربی که برای باختن آمده، سریعاً بسته میشود و قصه به سمت روابط شخصیتها میرود. اما در سریال ما، این خط داستانی که بهرام (شخصیت اصلی) را آوردهاند تا تیم ببازد، تا آخر داستان ادامه پیدا میکند. علاوه براین، خط داستانی کارگران کارخانه و روابط خانوادگی شخصیتهای فرعی، قصههای کاملاً جدیدی هستند که بدنه اصلی سریال ما را میسازند.»
انتخاب مربی؛ از 50سالگی تا مرز 70سالگی
در قلب هر تیم، یک مربی ایستاده است و در «بوقچی»، این نقش حساس به حسن پورشیرازی سپرده شده؛ بازیگری که این روزها با فیلم «پیر پسر» بر پرده سینماها میدرخشد. آیا او از ابتدا گزینه اصلی بود؟ حبیبزاده از روند انتخاب نقش اولش میگوید: «آقای پورشیرازی پیش از این هم بازیگر بزرگ و شناختهشدهای بودند و با بزرگان سینما کار کرده بودند.
طبیعتاً انتخاب بازیگر جزئیات زیادی دارد، اما یک نکته جالب وجود داشت. در ذهن من، ابتدا سن مربی حدود ۵۵ سال بود، اما بعد به این نتیجه رسیدیم که بهتر است سن او را بالاتر ببریم، بین 60 تا 70 سال. میخواستیم آن حالت بازندگی و استیصال در چهره و هویتش بیشتر حس شود.» با این تغییر استراتژی، گزینهها محدودتر شدند و همه نگاهها به سمت یک نام چرخید. «وقتی به این سن رسیدیم، آقای پورشیرازی گزینه اول ما بود و خوشبختانه همه اعضای تیم برسر انتخاب ایشان اتفاق نظر داشتند و این همکاری شکل گرفت.»
روایت یک داستان سرراست
هدف کارگردان از ساخت «بوقچی» چه بوده است؟ حسن حبیبزاده پاسخ را در یک کلمه خلاصه میکند: «داستانگویی». او میگوید: «برای من، چه در بازنویسی و چه در کارگردانی، اصل مسئله این بود که بتوانم یک داستان سرراست تعریف کنم. تمام تلاشم این بود که برای مدیوم تلویزیون، عناصر داستان درست سر جایشان باشند؛ از شخصیتپردازی و منطق روایی گرفته تا جهانی که خلق میکنیم.
میخواستیم در عین حال که به فوتبال به عنوان یک ورزش محبوب میپردازیم، یک فضای مفرح و خوشقصه داشته باشیم و در کنارش روابط انسانی و احساسات آدمها را نیز به تصویر بکشیم. اگر این داستانگویی برای مخاطب مطلوب باشد و از آن لذت ببرد، من به بزرگترین هدفی که داشتهام، رسیدهام.» حالا باید منتظر ماند و دید که سوت «بوقچی» در تلویزیون، تا چه اندازه میتواند تماشاگران را با این قصه انسانی و ورزشی همراه کند.