کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۶۲۵۸۲۵
تاریخ خبر:
سفری چهل ساله از جنوب ایران تا ونیز

سینما دیگر باشو ندارد

سینما دیگر باشو ندارد

‌دیگر با کدام «‌غریبه کوچک» می‌توان ‌پیام عشق و صلح را ‌از دل جنگ روایت کرد

هفت صبح| جشنواره فیلم ونیز، در هشتاد و دومین دوره، جایزه بخش کلاسیک خود را به «باشو غریبه کوچک» اهدا کرد. در روزهایی که سینمای ایران به دنبال ساخت فیلم‌هایی از جنگ است، جایزه تازه برای فیلم بهرام بیضایی پیام‌آور مفاهیمی است که امروز نادیده گرفته می‌شوند. نمایشی از جنگ که هنوز زنده است. نمایشی از آن‌سوی گلوله و آتش که میان مردم شکل می‌گیرد. تصویری از اتحاد و هم‌یاری‌ای که در اوج دشمنی و کشتار اتفاق می‌افتد. تصویری که امروز جای خالی‌اش نه تنها در بطن جامعه‌ای که جنگ از سر گذرانده که در جامعه به ظاهر آرام هم به شدت احساس می‌شود...

ثقصثثیقصی

 داستان عشق و صلحی که فرای زبان خلق شد

داستان باشو، اول‌بار به ذهن سوسن تسلیمی رسید. «روزهای جنگ است. فکر کردم این‌که پسرکی از مناطق جنوبی جنگ‌زده فرار کند و از شمال کشور سر درآورد، چه داستان خوبی خواهد بود. این را برای بهرام بیضایی تعریف کردم، گفت توقیفش می‌کنند. گفتم توقیف نمی‌کنند؛ پیام داستان، صلح و عشق است، این‌که دو نفری که زبان یکدیگر را نمی‌شناسند، فرای زبان باهم ارتباط برقرار می‌کنند.» باشو از ذهن سوسن تسلیمی شکل گرفت و با روایت بهرام بیضایی ساخته شد.

00000000000000-1-1068x712

 فیلمی از جنگ،‌ اما دور از جنگ

سال 1364 است، در میانه جنگی طاقت‌فرسا و کشدار، بهرام بیضایی فیلمی از جنگی می‌سازد که مفهومی دیگر از لشکرکشی و تصاحب خاکی دارد. او فیلمی از عشق می‌سازد، از عشق و صلحی که در دل جنگ وجود دارد؛ جایی دور از گلوله و آتش‌هایی که نفرت و مرگ را انتشار می‌دهند. غریبه‌ای کوچک که از دل جنگ خودش را به شمال کشور رساند و در خانه نایی جان، آرام گرفت. اما پیام صلح و عشق به تعبیر دیگری خوانده و فیلم توقیف شد. 

Basho._04

 باشو،‌ از جهنم فرار کرد و در جهنم گیر افتاد

«اگر نشود یک «باشو غریبه کوچک» ساخت، پس چه‌کار می‌شود کرد؟» خاطره فیلم بعد از سال‌ها در ذهن کارگردان با توقیف‌اش گره خورده است. «باشو غریبه کوچک را نمی‌توانم در ذهنم به یاد بیاورم، مگر آنکه با اتفاقاتی که بر سرش آمد به یاد بیاورمش.

 

حالا دیگر نیتی که در این فیلم هست را همه تشخیص می‌دهند، اما نمی‌دانم چرا این نیت باید تبدیل به جهنمی برای ما می‌شد. باید کسانی را که توانستند جهنمی از این فیلم برای سازندگانش که با حسن‌نیت و عشق فیلمی را برای ادای احترام به آوارگان جنگ ساختند، تحسین کنم. فیلم چهار سال و نیم توقیف بود.»

 

 همه‌چیز با یک تصادف تمام شد

داستان توقیف با یک تصادف تمام می‌شود. بیضایی داستان آن سلسله اتفاقات تصادفی را که درنهایت منجر به پایان ممنوعیت باشو شد، چنین تعریف می‌کند: «اگر در خیابان رضا براهنی را نمی‌دیدم که کتابش تازه از توقیف درآمده بود و او تصادفا کسی را نمی‌شناخت که کتابش را از توقیف درآورده بود و او تصادفا از من نمی‌پرسید که چه می‌کنی؟

 

و من تصادفا نمی‌گفتم سه فیلم بعد از انقلابم توقیف‌اند و او کنجکاو این موضوع نمی‌شد و درمورد این مسئله حرف نمی‌زدیم و نمی‌رفت و به آن آقا نمی‌گفت و آن آقا پادرمیانی نمی‌کرد که اصلا فیلم را یک‌بار ببینند و فکر کنند این فیلم چرا توقیف است؟ شاید هیچ‌وقت فیلم از توقیف درنمی‌آمد! اگر این فیلم به زمان خودش نشان داده می‌شد شاید زندگی بسیاری تغییر می‌کرد، یا حداقل زندگی بسیاری بدتر نمی‌شد.»

 

 کوران حوادثی که دو دهه ایران را دربرگرفت

جنگِ آن روزها، مفهوم دیگری داشت، تصویری از بمب‌ها،‌ گلوله‌ها، خاکریز و اشغال سرزمین. سینمای ایران پر بود از تصاویر انفجارهای بی‌امانی که شهرهای ایران و عراق را درهم می‌کوبید. گلوله‌هایی که شلیک و تن‌هایی که بی‌جان می‌شدند، اما جنگ چهره دیگری هم برای مردم داشت. مردمی که با جنگ فرساینده خو گرفته بودند و از یکدیگر در مقابل آن حفاظت می‌کردند.

 

اتحادی که تهدید بزرگ آتشِ جنگ برای آن‌ها به ارمغان آورده بود؛ اتحاد مانده از دوران تغییر حکومت در کشور بود که به نظر نمی‌رسید تا ابد از میان مردم حذف شود. اما گویی کمرنگ شد. آن روزها مردم، نه تنها در سنگرها و در خط مقدم مقابل دشمن می‌ایستادند،‌ که در میانه شهرهای به ظاهر آرام پناهی برای یکدیگر بودند. از اسکان جنگ‌‍‌زدگان در هتل نیمه‌کاره تهران که دستمایه ساخت فیلم‌ها شد تا درهای خانه‌هایی که به روی مهاجران جنگ باز می‌شد.

 

 مردمی که دیگر شبیه دوران دفاع مقدس نیستند

آن روزگار جنگ، برای مردم یک مفهوم داشت «ما از یک آب و خاک هستیم، ما فرزندان ایران هستیم». جمله‌ای که باشو از کتاب درسی خواند و تمام مفهوم ضدجنگ و انسانی داستان را در همین دو جمله خلاصه کرد. امروز دیگر نمی‌شود باشوی تازه‌ای به سینمای ایران بخشید. باشو اگر بار دیگر طول سرزمین‌اش را طی کند تا در امان بماند، شاید به آسانی آغوشی پیدا نکند تا او را در بر بگیرد.

 

این‌بار شاید باشوها در سرزمین خودشان تنها بمانند. شاهد این ادعا 12 روز جنگ بود. جامعه‌ای که دیگر رنگی از آن سرمایه اجتماعی سرشار گذشته خود را در بر ندارد. جامعه‌ای که در دل جنگ، به رغم اتحاد و همدلی که برای دفاع از مام میهن میان مردم شکل گرفت، نشانه‌های کاهش سرمایه اجتماعی را که حالا سال‌هاست گریبانش را گرفته نیز به نمایش گذاشت.

 

چهار دهه تجربه زیسته،‌ اکنون جامعه ایران را در پایین‌ترین سطح از سرمایه اجتماعی قرار داده؛ نتیجه بی‌اعتمادی، از بین رفتن همدلی و مشارکت جمعی شده است. آنچه امروز جامعه ایران تجربه می‌کند، تصویری بسیار دورتر از روزگار دیرین خود است. مردم درتحولات اخیر،‌ دیگر نایی‌جانی در دل خود نیافتند. تمام آنچه بود اعتمادی بود که کوچک شده بود و از گستره جامعه به لایه‌های کوچکتری از جمع‌های خصوصی  و خویشاوندی تقلیل یافته بود.

 

در اغلب موارد گروه‌های فامیلی و خویشاوندی و در نهایت اندکی از دوستان خانوادگی فقط به فکر حلقه کوچک خویشاوندان خود بودند و شایددغدغه‌ای بزرگ‌تر نداشتند. گرچه به طور قطع موارد نقیض یافت می‌شد؛ گرچه در صفحات مجازی شاهد کسانی بودیم که در ورودی شهرها مهمانان را به خانه خود فرا می‌خواندند اما روایت‌های میدانی اخباری دیگر را هم نشان می‌داد که با تصاویری که از آن هشت سال دفاع مقدس در یادها مانده است فاصله‌ای بعید داشت که نشان می‌دهد جامعه امروز با جامعه دهه شصت تفاوتی معنادار دارد.  

 

 باشو، آینه‌ای از جامعه بود

در چنین شرایطی است که دیگر نه باشویی به خانه نایی‌جان می‌رسد، نه می‌توان باشویی در سینمای ایران خلق کرد. امروز جامعه ایران، تعریف تازه‌ای دارد که نیازمند بررسی و واکاوی  است تا پس از درک و فهم درست شاید بتوان آن را به تصویر کشید و بی‌تردید این مهم با اصرار در تولید آثاری با سرعت بالا  و با تعیین ضرب‌الاجل ممکن نخواهد بود.

 

نمی‌توان برای جنگی که هنوز زنده است و در متن جامعه نفس می‌کشد و سایه آن همچنان بر سر کشور سنگینی می‌کند آن پختگی لازم را انتظار داشت. شاید اگر بهرام بیضایی حالا این همه سال از کشورش دور نبود، شاید اگر آنان که سکوت کرده و دست از سینما شسته‌اند، هنوز در میانه میدان بودند، امروز باشو تازه‌ای خلق می‌کردند.

 

همان‌طور که روزگاری بیضایی با تصویری متفاوت از انسانیت و عشق در دل جنگ،‌ جامعه را با چهره دیگری از جنگ آشنا کرد و به مردم تصویری از خودشان نشان داد تا همدل‌تر و متحدتر باشند؛‌ امروز به تصویری واقعی از جامعه و مردم نیاز داریم و هنر بستری است تا همچون آینه مقابل جامعه قرار بگیرد تا شاید تکانه‌ای برای بازگشت به اعتماد و همدلی‌ بیشتر باشد.

 

سینما نیازمند پوست‌اندازی مفهومی است

مفهوم جنگ در دو واژه خلاصه می‌شود؛ امنیت و ناامنی. دو روی سکه که جامعه را در ورطه آزمون قرار می‌دهد و سینما نیز در شرح مفهوم جنگ، در همین دو واژه خلاصه می‌شود. سینمای دفاع‌مقدس سال‌هاست تصویرگر رشادت‌ها و ایثار رزمندگان است که در دل این دو قطبی تعریف شده‌اند.

 

امروز اما اگرچه دو قطبی امنیت و ناامنی از بین نرفته اما تعریف رشادت و ایثار تغییر کرده است. در این دو قطبی، حتی تعریف امنیت و ناامنی هم واژگون شده است. همین دگرگونی فاحش که از دل جامعه تغییر یافته سر بر می‌آورد، عمر سینمای دفاع‌مقدس را کوتاه و نقش آن را در بازنمایی چهره جنگ و جامعه‌ای  که جنگ را تجربه کرده است کم‌رنگ می‌کند.

 

بنابراین بازتعریف سینمای برآمده از جنگ و پرداختن به روابط انسانی در درون جنگ و روایت داستان از زمان جنگ نیز به پوست‌اندازی نیاز دارد. درواقع سینمای ایران محتاج آشنایی‌زدایی مفهوم جنگ و سینمای دفاع‌مقدس با پیش‌فرض‌های از پیش مانده سوژه‌های مرتبط به این فضاست.

 

اگر سال 1364، «باشو غریبه کوچک» توقیف نمی‌شد، تأثیر اجتماعی زیادی داشت. درک عمومی آدم‌های عادی از مردم جنگ‌زده بیشتر می‌شد. شاید امید به جامعه تزریق می‌شد». سوسن تسلیمی به این تأثیرگذاری شگرف سینما در سال‌های دور معتقد است. سوال اینجاست که آیا اگر امروز واقعیت جامعه همچون آینه‌ای مقابل مردم قرار بگیرد، از امید، صلح و همبستگی با آنان بگوید،‌ تأثیری بر جامعه‌ای خواهد داشت که امروزه بیش از هر زمان دیگری کاهش سرمایه اجتماعی را تجربه می‌کند.

 

برای نیل به این هدف، سینما باید به نقش اجتماعی خود برگردد و نقشی فراتر از سرگرمی برای مردم خسته از زندگی پرفشار ایفا کند، نقشی بیشتر از فیلم‌های پر خشونت و خیانت داشته باشد که این روزها  به نام ژانر اجتماعی به خورد مردم داده می‌شود، نقشی بیشتر از فیلم‌های ویژه جشنواره‌‌ای.

 

شاید اگر سینما به مفهوم خود بازگردد، بتواند بازوی قدرتمندی برای مردم جامعه باشد. همان‌طور که چهل سال پس از روایت داستان پسرک جنوبی، فیلم بهرام بیضایی هنوز یادآور صلح و امنیت است و قدرت سینما به تمامی به رخ کشیده می‌شود؛ قدرت سینما برای عبور از مرزها،‌ عبور از زمان و از زبان.

 

بهرام بیضایی در پیام‌اش برای جشنواره ونیز، تصویری از فیلم چهل ساله‌اش به جهان مخابره کرد:‌ «حالا درست چهل سال از فیلمبرداری «باشو، غریبه کوچک» در شمال و جنوب ایران می‌گذرد. تابستان گرمی بود، مثل همین روزها؛ هر حرفی که در آن جنگ ستوده نمی‌شد به تهدید و قویا ممنوع بود. ولی آیا پناه دادن به یک کودک مهاجر جنگ‌زده هم ممنوع بود؟ با این فیلم همکاران ریشه کار مرا در کانون زدند و فیلم نزدیک به چهار سال کنار نهاده شد، ولی امروز چهل سال بعد با کمال فروتنی به همه قربانیان بی‌گناه آن جنگ هشت‌ساله درود می‌فرستم و نفرین می‌ماندم به همه سودبران هر جنگی.»

 

برای پیگیری اخبارفرهنگیاینجا کلیک کنید.
کدخبر: ۶۲۵۸۲۵
تاریخ خبر:
ارسال نظر