کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۶۱۳۸۱۵
تاریخ خبر:
گفت‌وگو با مریم منصوری‌، نویسنده و کارگردان نمایش «برف زمین را گرم می‌کند»

در خاورمیانه ققنوس باش تا موفق باشی!

در خاورمیانه ققنوس باش تا موفق باشی!

‌شاید امروز جامعه نیاز به دیدن زنان موفق دارد، چرا که بحران و مشکلات تمامی ندارند

هفت صبح،‌ احمد حجارزاده|   مریم منصوری، فارغ‌التحصیل ادبیات نمایشی از دانشگاه هنرهای دراماتیک، علاوه بر نویسندگی و کارگردانی تئاتر، سال‌ها کار روزنامه‌نگاری کرده است. تاکنون از او مجموعه‌داستان «دو کام حبس» و مجموعه ‌شعر «اسب‌ها در پیشانی‌‌ات می‌‌دوند» به چاپ رسیده.

photo_2025-07-30_17-2f4-46

نمایش‌های «آخرین سفر»،«آمده بودیم این‌جا بمیریم» و «تور عروسی مامان» از دیگر آثاری‌ست که وی در مقام کارگردان روی صحنه برده. این‌روزها، با نمایش تازه‌ای به نام «برف زمین را گرم می‌کند»، در کارگاه نمایش تئاترشهر میزبان مخاطبان است. این نمایش‌نامه نگاهی نو به زندگیِ گذشته و آینده یک قاتل زنجیره‌ای دارد و برگزیده سی‌وپنجمین جشنواره تئاتر فجر، نامزد جایزه ادبیات نمایشی پروین اعتصامی، هشتمین دوره انتخاب آثار برتر ادبیات نمایشی ایران و جشنواره تئاتر شهر بوده است. محمد عسگری، پری‌ناز لطف‌اللهی، سحر حق‌شناس، احمد افشاری و مسعود جهانبخش در این نمایش ایفای نقش کرده‌اند. به بهانه اجرای موفق «برف زمین را گرم می‌کند»،گفت‌وگویی با مریم منصوری داشتیم.

برف زمین را گرم می کند (1g0)

 شما جزو کارگردان‌های حرفه‌ای هستید که با وسواس و اندک کار می‌کنید. دلیل این فاصله‌های زمانی بین اجراها چیست؟
 من کارشناسی ادبیات نمایشی را در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران و کارشناسی ارشد کارگردانی تئاتر در دانشکده سینماتئاتر دانشگاه هنر تحصیل کردم. در پاسخ به این پرسش باید به بررسی شرایط اجتماعی تئاتر بپردازیم.
 
 
آخرین نمایش من «آمده بودیم اینجا بمیریم» که جوایزی در زمینه متن و بازیگری در جشنواره مقاومت 1399 کسب کرد و سال 1400 اجرا شد و یکی از معدود آثاری بود که در دوره کرونا روی صحنه رفت. تعداد تماشاگران معدود بود اما تقریبا با تحسین تماشاگر و منتقد و روزنامه‌‌نگار مواجه شد. اما نهادهای دولتی بعد از آن تئاتر را رها کردند. رشد قارچ‌گونه تماشاخانه‌های خصوصی، ورود تهیه‌کنندگانی که بسیاری‌شان را نمی‌‌شناسیم و سیطره سرمایه‌داری به فضای تئاتر، یعنی «به هر قیمتی فقط بفروش و حق با کسی است که می‌فروشد!» از این عوامل است.
 
خب، شما در این شرایط از گروه‌هایی که می‌‌خواهند در فضای تئاتر و با بازیگران تئاتری فعالیت کنند و نه بازیگران تلویزیون و سینما که ممکن است روی صحنه تئاتر حتی از پسِ بیان تئاتری درست هم برنیایند و گروه‌‌هایی که می‌‌خواهند ارتباطی فکری و حسی با مخاطب برقرار کنند و نه فروش به هر قیمتی، چه انتظاری دارید؟!
 
البته من سال 1396، نمایش «تور عروسی مامان» را در کارگاه نمایش مجموعه تئاترشهر روی صحنه بردم و بعد از سال‌ها شرکت در فراخوان‌‌های تئاترشهر، انتظار داشتم سالنی مثل چهارسو، سایه یا قشقایی در اختیار من و گروهم قرار بگیرد ولی آن‌قدر در دوره‌های قبل از مدیریت آقای نیلی و آقای جودکی، در تقسیم سالن‌ها، غیرحرفه‌ای و روابطی عمل شده بود که فکر می‌کنم باید از آقای جودکی سپاسگزار باشم که دست‌کم همین کارگاه نمایش را هم در اختیار من قرار دادند.

 

 با نگاهی به کارنامه کم‌حجم شما در کارگردانی، بیشتر به آسیب‌‌هایی پرداختید که زنان جنگ‌زده تجربه کرده‌اند. کدام بخش از زندگی یا سرنوشت زنان برای شما بیشتر مورد توجه است؟
به‌گمانم هم‌ذات‌پنداری نویسنده با موضوع اهمیت دارد. طبیعی‌ست که به خاطر زن‌بودنم، دغدغه مسائل زنان را داشته باشم و رنج‌های آنها را بیشتر درک کنم. هرچند که من در آثارم می‌کوشم یک‌طرفه به قاضی نروم و روایت‌های درستی از مسائل مردان هم ارائه بدهم.
 
اصولا ذات هنر با نگاه یک‌طرفه منافات دارد اما در مورد زنان نمایش‌هایم باید بگویم این زن‌های اطراف ما هستند؛ گاهی بخشی از آنها را زندگی می‌کنم و گاهی به بخشی از آنها نور می‌تابانم. مسائل زنان مصری در بهار عربی و حرکت‌های اجتماعی که در نمایش «تور عروسی مامان» به آن پرداختم، چیزی خارج از تجربه‌های زنان ایرانی یا اصولا زنان خاورمیانه نیست
 
 
یا مسئله روابط زن و مرد یا پیچیدگی‌هایش در «آخرین سفر» که یک مسئله جهانی است و البته طبیعی‌ست که به عنوان نمایش‌نامه‌نویس به طرف جنگ هم می‌روم یک روایت زنانه از جنگ ارائه بدهم و حتی خرمشهر را هم زنی زیبا ببینم. طبیعی‌ست در جامعه‌ای مردسالار، زنان و کودکان، قربانیان اصلی باشند. هرچند که در این کار، مجرم هم به نوعی قربانی جامعه و خانواده است.

 

 چرا هیچ‌وقت نمی‌خواهید از منظر یک قهرمان به زنان نگاه بکنید و به توانایی‌ها و دستاوردهای برخی زنان بپردازید؟ زن‌های نمایش‌های شما، اغلب قربانی یا سپر بلای زندگی دیگرانند!
در نمایش برف زمین را گرم می‌کند شاید بتوان راضیه را راوی دانست که در واقع در طول اجرا با تکه‌هایی از مصاحبه او درباره زندگی‌اش با ظهیر قاتل مواجه می‌شویم اما درباره سرگل با موقعیت‌هایی از نقاط عطف زندگی او مواجه‌ایم. راضیه نماینده زن سنتی نسل‌های پیش جامعه ماست که البته این نوع زن، هنوز در لایه‌هایی از اجتماع حضور دارد اما اتفاقا سرگل، زنی‌ست که می‌‌کوشد مستقل باشد و انتخاب کند اما او هم در زندگی‌اش خلأهایی دارد که گاهی بر انتخاب‌هایش تاثیر می‌گذارد.
 
 
شاید جامعه ما الان نیاز به دیدن زنی قهرمانِ در اثر هنری داشته باشد اما در واقعیت، جامعه ما با بحران‌های متفاوتی روبه‌روست و زنان در این جامعه در حال گذار، هر روز با مشکلات جدیدی دست‌وپنجه نرم‌ می‌کنند. در خاورمیانه، موفق کسی است که خسته نشود، چون مشکلات تمامی ندارد یا اگر خسته شدند، همچون ققنوس از خاکستر خودشان بلند شوند.
 
 
کما اینکه سرگل بعد از شکست زندگی قبلی‌اش دوباره عشق را تجربه می‌کند اما خلأهای زندگی‌اش، به انتخاب اشتباه او منجر می‌شود. زن موفق زن مستقلی است، پزشک، هنرمند یا خبرنگار و ... است. من این نمایش‌نامه را سال 1395 نوشته‌ام و سالی که گذشت، در اخبار با چند وکیل دادگستری مواجه شدیم که همسران‌شان را کشتند؟! آیا در یکی از موارد مشابه همسر قاتل، خبرنگار نبود؟!

 

 داستان زندگی «اصغر قاتل» به عنوان اولین قاتل زنجیره‌ای ایران تاکنون موضوع تولید فیلم یا نمایش نبوده و شما چطور  به این شخصیت پرداختید؟ چرا در نمایش‌نامه، نامش را به «ظهیر» تغییر دادید؟
کاراکتر ظهیر در نمایش ما به اصغر قاتل نزدیک است اما در تاریخ هیچ سندی راجع به همسر او نیامده. فقط ذکر شده که به اصرار خانواده و برای سر به‌راه‌شدنش مجبور به ازدواج شده است. همسر و فرزند او را من ساخته و پرداخته‌ام و به همین دلیل در شخصیت‌پردازی ظهیر از نمونه مستند اصغر قاتل تخطی کرده‌ام و نام اصغر را به ظهیر تغییر دادم. برای اجرای ساختار تسلسل‌وار قتل‌های زنجیره‌ای در نمایش‌نامه از ویژگی‌های اصغر قاتل برای ظهیر و از ویژگی‌های «تد باندی» قاتل زنجیره‌ای آمریکایی برای عباس استفاده کردم و در یک نگاه ناتورئالیستی آنها را پدر و پسر قرار دادم.

 

 نمایش‌نامه «برف زمین را گرم می‌کند» بیشترین نقاط قوت  را از جمله روایت غیرخطی داستان و دکور غیررئالیستی در اجرا دارد. چطور در داستانی برآمده از واقعیت به این شکل از روایت رسیدید؟
در این نمایش با توجه به خُلق جوشی ظهیر قاتل و تلاش برای پوشاندن آثار جرم و علاقه‌اش به برف به خاطر سپیدی، بی‌صدابودن و پوشاندن آثار جرم، تلاشم این بود که صحنه‌های نمایش، مثل تکه‌هایی از آثار جرم فاش‌شده، از سپیدی مطلق بیرون بزنند و به همین دلیل از شکل نمایش‌های اپیزودیک یا پازلی استفاده کردم. از طرف دیگر به خاطر الگوهای تکرارشونده در قتل‌‌های زنجیره‎ای و تسلسلی که در توارث وجود دارد، از یک الگوی تکرارشونده برای چینش این تکه‌ها در کنار هم استفاده کردم.

 

 ماجرای اصلی در «برف...»، درگیری عباس با گذشته شوم و سیاه خود است و تماشاگر موضوع را با علاقه دنبال می‌کند، ولی کارکرد رفتگر افغان در نمایش چیست؟ 
واقعیت این‌ است که وقتی نیمه‌شب، زنی از خانه بیرون بزند، در بهترین حالت می‌تواند به یک رفتگر بربخورد و چرا فکر می‌کنید تکه‌ای از این جامعه، وصله ناجوری برای قصه سرگل و عباس است؟! آدم‌ها مگر از خانه بیرون نمی‌آیند؟! قصه‌های تک‌تک ما با جامعه احاطه شده و به هم مرتبط می‌شود. حالا آن رفتگر هم قصه خودش را دارد. هرچند که تکرار می‌کنم این نمایش‌نامه سال 1395 نوشته شده و متاسفم که امروز مسئله جامعه ما با افغان‌ها به این‌جا رسیده اما همان افغان مهاجر هم قسمتی از این جامعه است و زخم‌هایش به زخم‌های ما گره می‌خورد.

 

 جایی از نمایش، عباس می‌گوید «هیچ فکر کردی عدالت، چقدر پیر و خنگ و خرفته؟» او حتی جنایت‌های خود را توجیه می‌کند و قتل را یک اثر هنری می‌داند. این پرسش ذهن تماشاگر را درگیر می‌کند که آیا واقعا عدالتی وجود دارد؟ چرا به درستی تقسیم و اجرا نمی‌شود؟ 
عباس به عنوان یک وکیل، خطابه می‌داند اما در طول تاریخ درام کسانی بوده‌اند که به شر نگاه زیبایی‌شناختی داشته‌اند.«دکتر فاستوس» کریستوفر کارلو یا «فرانکشتاین» از آن جمله است. آلبر کامو در کتاب «عصیانگر» می‌گوید: «بسیاری از افراد جرم را تجربه می‌کنند تا سهم بیشتری از زندگی داشته باشند. سهمی بیشتر از آن‌چه جامعه یا طبقه اجتماعی‎شان به آنها می‌دهد.»
 
 
عباس با فاصله‌گرفتن از مادرش می‌کوشد فرد موفقی باشد. درس می‌خواند، دانشگاه قبول می‌شود و یک وکیل موفق می‌شود! اما باز هم همین جامعه با انتشار مصاحبه مادر بی‌سوادش در یک شهرستان و فاش‌کردن راز زندگی و گذشته‌اش او را زمین می‌زند! شاید عباس به نقطه‌ای می‌رسد که قانون برایش زیر سوال می‌رود، چون قانون نسبت به جزئیات کور است. به همین دلیل عباس عدالت را کور و خنگ و خرفت می‌‌بیند! عدالت در مورد ریحانه جباری انجام شده؟ عدالت در مورد شهلا جاهد که تازه پس از سال‌ها حفره‌های پرونده و دادگاهش مشخص شده، اجرا شده؟! نسبت قانون با فردیت آدم‌ها چیست؟!

 

 با نگاهی به روند زندگی ظهیر تا خودسوزی عباس، به نتیجه می‌رسیم که «گرگ‌زاده عاقبت گرگ می‌شود»؛ آیا با چنین برداشتی موافقید؟ 
در این نمایش ما با یک نگاه ناتورئالیستی هم مواجه‌ایم اما رویکرد عباس به جرم متفاوت از پدرش است. ظهیر یک موجود غریزی بی‌چاره و مفعول نیازهایش است. فقط برای راحت‌شدنش از شر آنها دست به جرم می‌زند اما عباس جرم را تجربه می‌کند و اصولا ویژگی قاتل زنجیره‌ای این است؛ هیچ‌وقت راضی نمی‌شود و همین عدم رضایت او را به قتل بعدی می‌کشاند. البته این نکته را هم نمی‌توان نادیده گرفت که بسیاری از بیماری‌های عصبی و روانی، ریشه ارثی دارد.
 
 چرا در صحنه آتش‌سوزی خانه سرگل، عباس که اصرار دارد با هم بسوزند، مانع فرار او نمی‌شود؟ با این‌که توانایی‌اش را دارد.
اصولا نقطه‌ضعف عباس، سرگل است. خودش هم اشاره می‌کند که موقع حال‌خرابی‌هایش به خانه نمی‌‌آمده که به او آسیبی نرساند. از طرف دیگر به مرگ خودش مُصر است و با قتل مانی تا ابد نقش خودش را بر خاطره سرگل ثبت کرده. پس دیگر نیازی به تلاش نیست. سرگل با عباس بمیرد یا نه، خاطره عباس همراه مانی، تا ابد بر روان سرگل ثبت شده!

 

 طی دهه اخیر گرایش کارگردانان تئاتر و سینما به داستان‌ها و اجراهای پرخشونت خیلی بیشتر شده. در حالی که جامعه فعلی ایران، به قدر کافی از استرس و بحران‌های روانی و رفتاری برخوردار است. فکر می‌کنید دلیل این حجم از تولیدات تصویری و نمایشی با موضوع جرم و جنایت چیست؟ وفور چنین آثاری، درمان‌گر حال نامساعد جامعه است یا فضای موجود را ملتهب‌تر می‌کند؟
 
در این‌که جامعه ما در یک موقعیت پیچیده نیاز به تاب‌آوری دارد، شکی نیست. قسمتی از کار را دوستان در حوزه کمدی انجام می‌دهند اما از زمان یونان باستان، لذت از تراژدی در همین راستا بوده است.کاتارسیس اصلا به همین معناست و من در طول اجراها، با مخاطبانی مواجه بوده‌ام که می‌‌گفتند نمایش شما حال ما را خوب کرد. انگار مخاطب از بازتاب رنج‌هایی که او را در جامعه احاطه کرده، بر صحنه تئاتر لذت می‌برد؛ از این‌که فرد دیگری هم دردهای او و جامعه را دیده و درک کرده. نمایش ما روایت مغضوبین جامعه است و مخاطب از دیدن روایت صادقانه از زخم‌های جامعه لذت می‌برد.

 

آخرین تحولاتفرهنگیرا اینجا بخوانید.
کدخبر: ۶۱۳۸۱۵
تاریخ خبر:
ارسال نظر