کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۶۱۲۵۳۳
تاریخ خبر:
خسرو دهقان از چرایی جای خالی سینما برای جامعه ایرانی می‌گوید

سینما؛ رویای جمعی گم شده

سینما؛ رویای جمعی گم شده

‌سینما دیگر محل ثبت جمعی خاطرات نیست؛ حافظه مردم جای دیگری شکل می‌گیرد

هفت صبح، سمیه خاتونی|  وقتی سینما دیگر خانه رویاها نیست و گوشی‌های موبایل، سرگرمی را با هزینه‌ای نزدیک به صفر به اتاق‌ خواب‌ها آورده‌اند، چرا باید هنوز به سالن تاریک سینما دل بست؟ آیا کارکرد اجتماعی و جمعی سینما در روزگار فردگرای دیجیتال از دست رفته است؟

1282615_135

اگر چنین است، چه چیزی از سینما باقی مانده؟ در چنین شرایطی گفت‌وگو با یکی از منتقدان باسابقه و دغدغه‌مند سینمای ایران فرصتی است برای بازنگری نسبت میان مردم و پرده نقره‌ای. آیا هنوز می‌توان به سینما به‌ عنوان نهادی فرهنگی، خلاق و خاطره‌ساز ایمان داشت، یا باید آن را بخشی از گذشته دانست؟

 

   سینما هنری برپایه سرگرمی نه بطالت

 چرا مردم باید به سینما بروند و فیلم ببینند؟

برای پاسخ به این پرسش، ابتدا باید به ماهیت و ریشه‌های سینما بازگردیم. از آغاز شکل‌گیری سینما، یعنی بیش از یک قرن پیش، این هنر عمدتا بر پایه‌ برآورده‌ کردن نیازهای تفریحی و سرگرمی مخاطبان شکل گرفته است. حتی پیش از آن که سینما به عنوان رسانه‌ای برای انتقال پیام‌های عمیق و پیچیده مطرح شود، نقش اصلی آن ایجاد لحظاتی از فراغت، شادی و گریز از دغدغه‌های روزمره بوده است.

 

باید تاکید کرد که مفهوم «سرگرمی» به غلط در ذهن بسیاری از افراد با معانی منفی همچون بطالت، وقت‌کشی یا فعالیت‌های بی‌ثمر هم‌نشین شده است؛ درحالی که این برداشت، سطحی و ناقص است. سرگرمی درواقع بخشی جدایی‌ناپذیر از تجربه‌ انسانی است که به ما امکان می‌دهد در میان سختی‌ها و فشارهای زندگی، آرامش و انرژی دوباره پیدا کنیم. تماشای تلویزیون، گوش‌دادن به موسیقی، خواندن کتاب یا انجام فعالیت‌های ورزشی همگی نمونه‌هایی از این فرایند هستند که انسان را به گونه‌ای «سرگرم» می‌کنند و در عین حال ارزش و فایده‌ای در زندگی فردی و جمعی دارند.

 

 در دنیای فردی مجازی، سینمای خاموش اهمیت دوچندان دارد 

 در دوره‌ معاصر، با توجه به اینکه عمده آثارسینمایی کمتر قادر به اقناع مخاطب هستند، به نظر شما این هنر چه تاثیری می‌تواند بر جامعه و مردم داشته باشد؟ 

از این منظر، سینما نه تنها به عنوان منبعی برای سرگرمی، بلکه به عنوان فضایی برای تجربه‌ مشترک انسانی و تأمل بر مسائل گوناگون اجتماعی، فرهنگی و حتی فلسفی، اهمیت فراوان دارد. اگرچه امروز ممکن است به لحاظ مفهومی و محتوایی برخی آثار نتوانند به صورت گسترده مخاطب را اقناع کنند، اما کارکرد بنیادین و تاریخی سینما در ایجاد لحظاتی از لذت، تأمل و ارتباط انسانی همچنان پابرجاست. بنابراین، دلایل مراجعه مردم به سینما فراتر از صرفا دیدن یک فیلم است. سینما یک پدیده‌ فرهنگی-اجتماعی است که امکان تعامل، گفت‌وگو و تجربه‌ هم‌زمان گروهی را فراهم می‌کند. در دنیای امروز که زندگی فردی، مجازی شده است، این تجربه‌های جمعی اهمیت دوچندانی پیدا می‌کنند.

 

   در جنگ سینما و سریال؛ کدام برنده شد؟ 

 به‌طور خاص درباره سینمای ایران صحبت می‌کنم. می‌دانم که این سینما، به‌ویژه در دوره‌ اخیر، دیگر قادر نیست مخاطب را اقناع کند. البته در چند ماه گذشته فیلم‌های جدیدی عرضه شده که وضعیت را کمی بهبود بخشیده‌اند اما همچنان مشکلات جدی وجود دارد. نظر شما چیست؟

 

بخشی از مشکلات سینمای ایران به محدودیت‌ها باز می‌گردد. البته منظور من از محدودیت، سانسور به معنای رایج آن در دنیا نیست، بلکه همان نوع محدودیت‌هایی است که گفته می‌شود «این را نگو»، «آن را نگو»، «این کار را نکن»، «این صحنه حذف شود»، «حجاب این‌طور باشد یا آن‌طور» و امثال آن. چنین محدودیت‌هایی باعث می‌شود بسیاری از حرف‌ها زده نشوند یا زبان خود فیلم‌ به نوعی دچار خودسانسوری شود.

 

اما فقط این مسئله نیست. واقعیت این است که مردم دیگر آن‌گونه که سابقا به سینما می‌رفتند، نمی‌روند. به عنوان مثال، همین چند وقت پیش که از میدان انقلاب عبور می‌کردم، دیدم یکی دو سینما در آن حوالی یا بسته شده‌اند و جلوی در سینما دستفروشان مشغول فروش جوراب و کیف و... هستند، این تصویر در شهر گویای این است که سینما مانند گذشته، دیگر برای بسیاری از مردم وجود خارجی ندارد.

 

نکته مهم دیگر این است که این روند صرفا محدود به ایران نیست. در سطح جهانی نیز طی دو دهه گذشته سینما به طور کلی روند نزولی داشته و جای خود را به سریال‌ها داده است. کشور همسایه ما، ترکیه، نمونه‌ بارز این است. آن‌ها شاید سالانه تنها چهار فیلم سینمایی تولید می‌کنند، اما به سرعت هر دقیقه، آن‌جا سریال تولید می‌شود. شاید در همین مدت که ما صحبت می‌کنیم، چند سریال جدید تولید کرده‌اند!

 

این روند مختص ترکیه هم نیست؛ در آلمان و بسیاری از کشورهای دیگر نیز همین شکل است؛ ذائقه مخاطب تغییر کرده است. دیگر لازم نیست کسی برای دیدن فیلم کفش و کلاه کند، ساندویچ بخرد، اسنپ بگیرد و به سالن سینما برود و روی صندلی بنشیند.

 

الان بسیاری روی مبل خانه‌شان لم داده‌اند، حتی با لباس راحتی یا لباس زیر، در حال خوردن انار و نوشیدن چای، فیلم تماشا می‌کنند. به عبارت دیگر، سینما از یک فضای بیرونی و عمومی به فضایی خصوصی و نزدیک تبدیل شده است. جایی که فاصله آن با مخاطب، دو یا سه متر بیشتر نیست. این تغییر تنها به تهران یا ایران محدود نمی‌شود، بلکه در همه جای جهان همین اتفاق افتاده است.

 

 ذائقه مخاطب عام در سینما به دنبال وقت تلف کردن است

 به نظرم بعضی فیلم‌ها مثل فیلم‌های تخیلی، مانند «آواتار»، الزاما باید روی پرده سینما دیده شوند تا تجربه‌ بصری کامل خود را منتقل کنند. اما واقعیت این است که ما در ایران چنین فیلم‌هایی نداریم.

ببینید، این دو موضوع را نباید با هم قاطی کرد. بحث فیلم‌هایی مانند «آواتار» اساسا مربوط به ساختار فنی و زیرساخت‌های تکنولوژیکی است که در سینمای ایران از ابتدا فاقد آن بوده‌ایم. از دوران آغاز سینما، یعنی اواخر دوره قاجار، ما هیچ‌گاه استودیوهای استاندارد و زیرساخت‌هایی شبیه یونیورسال یا مترو گلدوین‌مایر نداشتیم.

 

نه آن زمان و نه امروز. بنابراین، وقتی ساختار فنی در حد لازم وجود نداشته باشد، ساختن فیلم‌هایی در سطح «آواتار» صرفا شوخی است. همین موضوع درباره فیلم‌های کودک و انیمیشن‌های پیشرفته نیز صدق می‌کند. نمی‌توان با دو نقاش پشت میز، فیلم تخیلی کودکانه ساخت. این آثار نیازمند تشکیلات، ساختار و امکانات ویژه‌اند. علاوه بر اینکه ذائقه مخاطب ایرانی تا حد زیادی متاثر از این کمبودها شکل گرفته است.

 

در تهران هنوز، گاهی مردم برای دیدن برخی آثار کمدی مثل فیلم «فسیل» به سینما می‌روند! این باعث شگفتی است. در این اتفاق دو نکته قابل تامل وجود دارد. نخست اینکه نسبت به شکاف موجود، مردم هنوز به سینما می‌روند، هرچند ممکن است بسیاری از این فیلم‌ها از نظر کیفی ضعیف باشند؛ دوم اینکه ذائقه بخش عمده‌ای از تماشاگران عام، اغلب ساده‌تر و سطحی‌تر است.

 

مخاطبی که بیشتر برای سرگرمی سبک و حتی گاهی سخیف به سینما می‌رود تا برای تفکر و تحلیل. سینمای کمدی امروز ایران اغلب همان سینمای «بزن و دررو» است که صرفا برای پر کردن گیشه و وقت تلف کردن ساخته می‌شود نه سرگرمی به آن معنا که گفتم. نکته مهم دیگری که باید به آن توجه کرد این است که سینمای ایران، به ویژه در ۳۰ تا ۴۰ سال گذشته پس از انقلاب، اساسا سینمایی با حضور بسیار کم‌رنگ بخش خصوصی بوده است.

 

بیشتر تولیدات توسط نهادهای دولتی یا نیمه‌دولتی مانند فارابی و سازمان اوج انجام شده است. در چنین شرایطی که بخش دولتی نقش پررنگی ایفا می‌کند، طبیعی است که سینما دیگر دغدغه سود و زیان اقتصادی و جذب مخاطب در بازار آزاد را نداشته باشد. سازندگان دغدغه این را ندارند که فیلم‌شان به گونه‌ای موفق شود که مثلا سانس‌های بیشتر و حتی دیرهنگام برایش گذاشته شود. درنتیجه، ساختار سینما دیگر بر پایه رقابت و کیفیت شکل نمی‌گیرد، بلکه مبتنی بر اهداف دیگری است که اکنون بحث درباره خوب یا بد بودن آن به جای خود باقی است.

   

حافظه‌ جمعی دیگر در سالن تاریک سینما شکل نمی‌گیرد

 به نظر شما فارغ از وضعیت سینمای ایران، وضعیت سینما در سطح جهان، چگونه است؟ با ورود تلویزیون به عنوان رقیب سینما و سپس ظهور موبایل و فضای دیجیتال که رقیبی برای تلویزیون شده‌ است.

دقیقا نکته درستی را مطرح کردید؛ زندگی روزمره و الگوی مصرف رسانه‌ای مردم به شدت تغییر کرده است. وقتی تلویزیون به خانه‌ها آمد، تبدیل به رقیب جدی سینما شد، به ویژه با تولید سریال‌هایی که مخاطبان گسترده‌ای جذب کردند. در چند سال اخیر، با ظهور موبایل و فناوری‌های دیجیتال، تلویزیون نیز در رقابت با این رسانه‌های نوین قرار گرفته است.

 

امروزه افراد می‌توانند شب تا صبح چندین فیلم ببینند، بدون آن که حتی به تلویزیون یا حضور دیگر اعضای خانواده توجه کنند. آن‌ها با گوشی‌های هوشمند و در فضای خصوصی اتاق خود، بدون هیچ نیازی به پدر و مادر، خواهر یا همسر، تا صبح فیلم‌ تماشا می‌کنند. امکانی که تقریبا با هزینه‌ای نزدیک به صفر فراهم شده است؛ تنها کافی است فیلم‌ها را دانلود کنند و به آسانی به تماشای آن بنشینند. این تحول بنیادین در نحوه دسترسی و مصرف محتوا، چالش‌های بزرگ و فرصت‌های متعددی را برای سینما و سایر رسانه‌ها ایجاد کرده است.

 

   سینما هنوز می‌تواند جمع بسازد؛ اگر فراموش نکند که مردم کجایند

 اهمیت و کیفیت نوع ارتباط میان مخاطب و اثر سینمایی از چه نوعی است؟

عنصر «سرگرمی» که در سینما است. مشکل از ماست که با مفهوم واقعی سرگرمی به درستی برخورد نمی‌کنیم. اگر آثار شکسپیر یا داستانی عمیق مطالعه کنیم، یا به موسیقی بتهوون گوش دهیم، درواقع همه این‌ها نوعی سرگرمی هستند. درست است که این سرگرمی‌ها با سرگرمی مطربی کنار خیابان تفاوت دارند، اما هر دو از یک جنس‌اند. چیزی که باعث ایجاد ارتباط و تعامل متقابل بین مخاطب و اثر می‌شود و احساسات و تاثرات عمیقی را برمی‌انگیزد.

 

   سینما زنده است، باید راهش را با مردم بازتعریف کند

 یکی از بزرگان این حوزه تاکید داشت که در این شرایط سینما باید به جوهره و اصالت خود بازگردد. به عبارت دیگر، نمایش بر پرده‌ بزرگ و تاثیرگذاری جمعی که قابلیت سینماست، با فیلم‌هایی همچون آثار بلاتار یا سینمای مبتنی بر تصویر و احساس تارکوفسکی که دیگر نمی‌توانند همان تاثیر عمیق و واقعی خود را داشته باشند، وقتی از طریق تلویزیون یا صفحه نمایش کوچک دیده شوند؟

بله. این نکته کاملا درست و طبیعی است. ساحت سینما در حال تغییر است. مدیوم سینما که پیش‌تر به صورت یک پرده بزرگ و تاثیرگذار بود، اکنون به صفحه‌ای کوچک با ابعادی حدود هشت در ده یا ده در هشت سانتی‌متر تبدیل شده است و این تفاوت، به شدت در تجربه تماشاگر تاثیرگذار است.

 

اجازه بدهید مثالی ساده بزنم، این تغییر مثل تبدیل آرد به انواع نان‌های سنگک، بربری یا تافتون است. آرد، به عنوان جوهر و اصل همه‌ این نان‌ها، وقتی به خمیر تبدیل می‌شود، می‌تواند به شکل پیتزا هم درآید. اصل و ذات موضوع همان آرد است، اما شکل، مدل و ظاهر آن متفاوت است. بنابراین، هرچند قالب‌ها و فرم‌ها تغییر کرده‌اند، جوهر و هویت اثر همچنان یکسان باقی می‌ماند. می‌توان گفت سینما هنوز زنده است، اما باید راهش را با مردم بازتعریف کند.

 

   تکنولوژی؛ مهمان ناخوانده‎ای است که باید پذیرایش باشیم

 به نظر شما،‌ با توجه به تغییراتی که در شیوه‌های دریافت و تجربه هنر به ‌واسطه فناوری رخ داده، سینما برای ادامه حیات خود چه مسیری را باید طی کند؟

به نظر من، مخاطب همواره نقش بسیار مهمی دارد. اجازه بدهید از مثال کتاب شروع کنم. روزگاری تیراژ یک کتاب ۲۰۰۰ نسخه بود و خیلی‌ها برای رسیدن به آن تیراژ، تلاش می‌کردند. امروز اما بسیاری از نویسندگان با چاپ چند صد نسخه، کتاب را در حد دوستان و خانواده توزیع می‌کنند. ضمن اینکه شکل کتاب نیز دگرگون شده، کتاب‌های کاغذی کم‌کم جای خود را به کتاب‌های صوتی داده‌اند.

 

در موسیقی هم همین روند را می‌بینیم. شما می‌توانید حجم عظیمی از موسیقی کلاسیک جهان را در یک فلش کوچک داشته باشید و آن را در ماشین گوش دهید؛ دیگر لازم نیست حتما به سالن‌های کنسرت و ارکستر بروید. همین‌طور درباره کتاب صوتی، فرض کنید از اینجا تا کرج در حال حرکت هستید، در این مدت می‌توانید دو رمان یا قصه را به شکل صوتی بشنوید. نکته اصلی اینجاست که تکنولوژی شکل همه چیز را تغییر داده و این یک جریان دائمی‌ است.

 

با احترام عرض می‌کنم، ما هیچ‌گاه سوار بر تکنولوژی نبوده‌ایم، بلکه تکنولوژی ما را به دنبال خود کشانده است. از همان زمان که ادیسون لامپ را اختراع کرد، بعد عکاسی به وجود آمد و در ادامه سینما از دل عکاسی و دوربین متحرک زاده شد، این فناوری‌ها بودند که مسیر را تعیین کردند. درواقع، تکنولوژی همیشه حرف آخر را می‌زند. چه بخواهیم چه نخواهیم، خودش را بر ما تحمیل می‌کند. او مثل یک مهمان ناخوانده است که درِ خانه را می‌زند و ناگزیر باید در را باز کنیم و بپذیریمش؛ چون وارد زندگی ما شده است و خواهد ماند.

   

خاطره‌سازی جمعی، می‌تواند نجات‌بخش سینما باشد

 با توجه به تحولات فناورانه و تغییر شیوه‌های مصرف فرهنگی، چرا مردم، امروز باید به سینما بروند؟ اساسا سینما در شرایط کنونی چه کاری باید انجام دهد تا بتواند همچنان جایگاه خود را حفظ کند و بقای خود را تضمین کند؟

یکی از مهم‌ترین کارکردهای سینما، ایجاد خاطره و سرگرمی است. مردم برای تفریح و سرگرمی به پارک می‌روند، در فضای باز قدم می‌زنند، غذا می‌خورند، موسیقی گوش می‌دهند. سینما هم می‌تواند چنین نقشی داشته باشد. یک فضای جمعی برای تجربه‌ لحظاتی خوش، برای رهایی موقت از فشار زندگی روزمره و دغدغه‌ها. اتفاقا همین جنبه‌ ساده و درعین حال انسانی سینما، یعنی سرگرمی‌سازی و خاطره‌سازی جمعی، می‌تواند نجات‌بخش سینما باشد. نباید این وجه را دست‌کم گرفت. وقتی تماشای فیلم برای مخاطب تبدیل به یک تجربه‌ زیستی خوشایند شود، همان‌جا نقطه‌ اتصال مخاطب و سینما برقرار شده است.

 

   سینمای کمدی نه تهدید است و نه انحراف

 برخی معتقدند آثاری مانند «پیر پسر» یا ‌ «زن و بچه»، به نوعی احیاگر سینمای اجتماعی امروز هستند، سینمایی که در سال‌های اخیر زیر فشار جریان کمدی عامه‌پسند و سودمحور، دچار چرخه معیوب جذب مخاطب شده بود.

این مسئله در همه دنیا وجود دارد و کاملا طبیعی است. کنار هیچکاک‌ها و تارکوفسکی‌ها، صدها کارگردان دیگر هم بوده‌اند که نام‌شان را نشنیده‌ایم. این، ذات زمانه و گردش طبیعی فرهنگ است. اگر به شعر هم نگاه کنیم، در کنار مولانا و سعدی، هزاران شاعر دیگر زیسته‌اند و شعر گفته‌اند که ما شناختی از آن‌ها نداریم.

 

این‌که برخی آثار جدی‌تر در سینمای اجتماعی امروز ایران ساخته می‌شوند، به هیچ‌وجه در تعارض با جریان دیگر فیلم‌های تولیدی نیست. آن‌ها نه لزوما مکمل هم هستند و نه مانع یکدیگر. وجود آثار کمدی سطحی هم بخشی از واقعیت هنر سینمایی است. این تنوع، نه تهدید است و نه انحراف؛ بلکه بخشی از زیست طبیعی هنر در جامعه است. هیچکدام از این جریان‌ها قرار نیست یکدیگر را حذف کنند.

 

   این روزها؛ کار جدی در دست انجام ندارم

 شما یکی از منتقدان پیشکسوت و شناخته‌شده سینمای ایران هستید، خیلی از مخاطبان پیگیر احوال شما هستند. می‌خواستم بدانم این روزها همچنان می‌نویسید؟ کتاب تازه‌ای در دست دارید و یا مشغول تدریس هستید؟

یک کتاب دارم که درواقع جلد دوم کتاب قبلی‌ام است و حالا در حال چاپ است، اما هنوز عنوان قطعی برایش انتخاب نکرده‌ام. جلد اول این مجموعه با عنوان «نسیه و نقد» در سال 1396 منتشر شد و دو نوبت چاپ خورد اما دیگر چاپ نشد‌. شاید نسخه‌ای از آن هنوز گوشه‌ای از کتابفروشی‌ها پیدا شود. در مورد تدریس هم از سال گذشته کمتر شده. قبلا در جاهای مختلف تدریس می‌کردم اما حالا تعداد جلسات کمتر شده. راستش این روزها خیلی کار جدی در دست انجام ندارم.

 

آخرین تحولاتفرهنگیرا اینجا بخوانید.
کدخبر: ۶۱۲۵۳۳
تاریخ خبر:
ارسال نظر