مشاهیر را فرا خواندیم تا دوباره هنر خلق کنند

دنیای مردگان را زنده کردیم، تا هنرمندان را در معرض آزمون قرار دهیم
هفت صبح، کیارش وفایی| همیشه عبور از مرز واقعیت و رسیدن به جهان تخیل راهکاریست تا فضایی برای انسان ایجاد کند تا به تحلیلی متفاوت از خود و دیگران برسد. این رویکرد اگر در جهان تئاتر رخ دهد قطعا جذابیتی دوچندان برای مخاطب فراهم میآورد. نمایش «قضیه تفنگ چخوف» چنین فضایی را برای مخاطبش فراهم کرده است. تازهترین اثر اشکان پیردل با ساختاری نو، زبانی متفاوت و دادههای فانتزی، کمدی و تا اندازهای رئالیسمجادویی، کوشیده مولفه جهانشمولی به نام «مرگ» را از دنیای واقعی به جهان تخیل بکشاند و جهان مردگان را پیش روی مخاطب قرار دهد.
نمایشی که در آن شخصیتهای مهم تاریخی، «ناپلئون»، «چخوف»، «تولستوی»، «مولیر»، «رابعه بلخی»، «مریلین مونرو»، «آگاتا کریستی»، «کاترین کبیر» و «چاپلین» در جهان مردگان مقابل یکدیگر قرار میگیرند تا از واقعیت جهان امروز بگویند. اهمیت اتفاقی که در جهان متن و میزانسنهای کارگردان به وجود آمده است، کنش و واکنشی است میان مخاطب و نمایش؛ تا تماشاگر بتواند در دنیای تخیل خود به عنوان شاهد شخصیتهای اثر به کشف و شهود فردی دست بزند.
اشکان پیردلزنده در مقام کارگردان نمایش، دوره کارگردانی خود را در مدرسه هنرهای زیبای رم و بازیگری را در زوریخ و در داخل کشور زیرنظر استادانی چون جلال تهرانی، علیاصغر دشتی تعلیم کارگردانی دیده است. او پیش از این آثاری چون «چخفته»، «شبهای روشن»، «جشن مرگ ایوان ایلیچ»، «نوستالژی» به روی صحنه برده است.
چرا نام «چخوف» به نام اثر اضافه شده است؟
در نمایش از قاعده «تفنگ چخوف» وام گرفته شده است. در قاعده «آنتوان چخوف» اگر در پرده اول نمایش تفنگی به دیوار آویخته یا در صحنه باشد باید در صحنههای دیگر شلیک شود و اگر قرار نیست از آن استفاده شود بودنش منطق ندارد. مفهوم این قاعده آن است که در نمایشنامه، فیلم یا داستان یک اتفاق باید نقش مشخص و موثری در کلیت داشته باشد. حال چنین قاعدهای در این نمایش هم وجود دارد، زیرا هر آن چیزی که در صحنه استفاده میشود باید دلیل موجهی داشته باشد.
چطور به این ایده رسیدید که مشاهیر و هنرمندان را در جهان مردگان فرابخوانید؟
همیشه برایم سوال بود مشاهیر و هنرمندان دوران گذشته چه شرایطی را در زندگی خود تجربه کردهاند. هنر در زمانه آنها در تقابل با هنر امروز چه تفاوتها و شباهتهایی دارد و این نکته سوال دیگری برایم بود که اگر هنرمندان و مشاهیر گذشته در دنیای امروز بودند، از فضا و زمین بازی که هنر امروز ساخته چه برخورداری میداشتند.
چطور میتوانستند هنر خود را بروز دهند. مثلا «چارلی چاپلین» و فیلمهای سیاه و سفید و صامتش؛ آیا او امروز هم به همان زبان با مخاطب ارتباط داشت یا تصمیم دیگری میگرفت. البته این نگاه جز در مورد رفتار و تصمیمهای نویسندگان، بازیگران، درخصوص سیاستمداران گذشته نیز وجود داشت. اینکه آیا سیاستمداران اگر امروز بودند همچنان به تصمیمهای گذشته خود پایبند بودند یا روش دیگری را به کار میبستند.
جهان مردگان علیتی است که به دلیل خاصیت دراماتیکش در این نمایش بروز دادهاید؟
دنیای ذهن انسانها از جهان کنونی، تصویر یکسانی ندارد، رسیدن به این دنیای پرتکثر همیشه مورد علاقه و دلیل انتخابم برای این نمایش بود. همینکه از دنیای مردگان، تجربه و تصویر مشخصی وجود ندارد و به تعداد تخیل انسانهای زنده میتوان تصویر و تصور از آن دریافت کرد.
پس این شرایط ویژه و البته با استفاده از سبک فانتزی، امکان و اجازه اینکه در چنین دنیایی تصورات و خلاقیتمان را به همان شکلی که علاقهمندیم بازگو کنیم به وجود میآید. دنیای مردگان در این نمایش، دنیای ذهنی و تصورات خودم را به تصویر کشیده و پیش روی مخاطب قرار داده است.
مشاهیر و هنرمندان در نمایش با یکدیگر وارد مسابقه میشوند، قرار است ما بازگشت آنها به دنیای امروز را ببینیم؟
قرار است در دنیای نمایش دو هدف را موردنظر قرار بدهیم. ابتدا تقابل هنر مشاهیر و هنرمندان با خودشان در زمانهای که زندگی کردهاند، دیگری نشان دادن عطش بازگشت آنها به دنیای امروز. در طول نمایش آنها با رسیدن به این آگاهی که به دنیای امروز رسیدهاند و به تناسب تواناییهای خود در معرض آزمونهایی قرار میگیرند که باید پشت سر گذارند اما از این حضور منصرف میشوند. حال از نگاه دیگر پیش آوردن مسابقه در جهان اثر سبب میشود کنش و واکنشی بین شخصیتها در شرایط یکسان پیش آید، تا عملکرد و تفاوتها مورد ارزیابی قرار بگیرد که از نگاه مخاطب جذابیت داشته باشد.
آیا جهان این اثر به نوعی گویای آرزوهای محال شخصیتهاست؟
در دنیای اکنون انسانها، جاودانگی یک آرزوی محال است. در این مورد داستانها و افسانههای بسیاری وجود دارد. حال در این نمایش و روایت با طرح سوال که اگر انسانی مرده باشد آیا مایل به بازگشت به جهان زندگان است یا خیر؟! از دیدگاه جهان مردگان به سراغ آرزوهای محال رفتهایم. بنابراین در جهان نمایش، این آرزوی محال با قاعدهای میتواند فراهم شود و شخصیتها که شامل مشاهیر و هنرمندان هستند برای آن تلاش کنند تا بدانند جاودانگی و بازگشت ارزش قابل توجهی دارد یا خیر.
چه عناصری برای شکل دادن زیباییشناسی «قضیه تفنگ چخوف» در ذهن شما وجود داشت و اجرا شد؟
قابهایی که در ذهنم بود، توسط طراحان بخشهای مختلف ساخته شده تا بتواند در جهان نمایش مولفه زیباییشناسی را به مخاطب نشان بدهد. به طور مثال تابلوهای موجود در صحنه مربوط به دوران رنسانس هستند که هر کدام معنا و مفهوم خاصی را بروز میدهند.
به طور حتم زیباییهای بصری و یا هرگونه سمبلهای به کار گرفته شده در نمایش به دلیل فضای فانتزی ضروری بوده است. البته باید اشاره داشته باشم از نگاه من دنیای مرگ، زیباتر، رنگینتر و بسیار جذابتر است که این باور تا اندازهای در جهان نمایش وجود دارد.
خلق یک اثر مشترک چه ضرورتهای تعاملیای میان کارگردان و بازیگران را پیش میآورد؟
تعامل مفید و قابل توجهی در این نمایش بین کارگردان و نویسنده، گروه بازیگران، طراحان و سایر اعضا وجود دارد. بازیگران به دلیل درک درست شخصیتها و فهم کلیت جهان اثر، همینطور میمیک، حرکات بدن و به ساختاری که از خوانش متن و جهان کمدی آن رسیدند، توانستند شخصیت موردنظرشان را از آن خود کنند. بنابراین ساختار کلی در ذهنم هیچوقت مشخص و کامل نبود، زیرا باورم آن است هر پیشنهاد درستی در جهت اصلاح و به وجود آوردن خلاقیت دوچندان این نمایش کارساز خواهد بود.
آیا این هدفمندی به سبب پرداخت درست کلیت یک اثر است یا قصدتان آن بوده که هر جز نمایش به خوبی نشان داده شود؟
در جهان نمایش صحنههای زیادی وجود دارد که اگر اصول و قاعده هر کدام به درستی رعایت و اجرا نشود نمیتوان کلیت درستی را شاهد بود. بنابراین باید بگویم که از جزئیات بسیاری به کل رسیدهایم. با این توضیح که حتی پایانبندی این نمایش در آخرین ماه تمرین به کلیت کار اضافه شد. در ابتدای تمرینها، بازیگران نمیدانستند چه نقشی را قرار است برعهده بگیرند، توجه به جزئیات قالببندی نداشتند؛ در روند تمرینها به مولفههایی رسیدیم که جهت درست را به ما نشان داد و روش اجرایی را دچار تغییر کرد.
رابطه جهان اثر و مخاطب را چطور برقرار کردهاید؟
جهان اثری، جهان غریبهای برای مخاطب نیست، هرکس در خواب، رویا و تصوراتش به روشهای مختلفی آن را تجربه کرده است؛ با این توضیح که بنا بر باورها و دیدگاههای متفاوت در انسانهای سراسر جهان، «مرگ» نقطه مشترک همه انسانها به شمار میآید پس همه را ترغیب میکند به جهان پس از مرگ فکر کنند. به همین خاطر جهان مرگ این نمایش به دلیل مهم و ناشناخته بودن از القای تصویر غالب خودداری کرده و اختیار و تشخیص را برعهده مخاطب گذاشته است.
ادغام دادههای جهان فانتری، کمدی و تا اندازهای رئالیسم جادویی چه مزایایی برای این نمایش به همراه داشته است؟
باور دارم صحنه تئاتر، جاییست که براساس منطق متن و ساختار اثر میتوان از هر شگرد و ترفندی استفاده کرد. حال اگر در این صحنه جادوی درونی برای مخاطب فراهم نشود دلیلی برای داستانسرایی و شاعری وجود نخواهد داشت. بنابراین صحنه تئاتر جایگاهی است که ما بتوانیم از دنیای فانتری استفاده کنیم تا کاری را انجام بدهیم که در دنیای واقعی انجام آن غیرممکن است. کمدی در این اثر براساس سلیقه شخصیام وجود دارد تا از این طریق بتوانم حرفهای جدی را با زبان عام و لحنی متفاوت به مخاطب منتقل کنم. البته که این نوع زبان، زبانی بسیار قابلتوجه در جهت انتقال است که مخاطب را به سمت آگاهی هدایت میکند.
دلایلی که سبب شد این نمایش دوره سوم خود را روی صحنه تجربه کند را در چه میدانید؟
دو دوره گذشته با توجه به لطف و ذائقه مخاطب که بزرگترین حمایت از گروه هم همین است، ادامهدار شده بود اما کار نمایش با صحنه تئاتر تمام نشده بود. گروه بازیگران، عوامل پشتصحنه و طراحان این نمایش حقشان آن بود که برای دور سوم تواناییهای خود را در معرض دید مخاطبان قرار بدهند. البته که در این دوره باتوجه به تصحیح نکاتی در ساختار کلی که مدنظر بود فرصتی فراهم شد تا این نمایش را با کیفیت بالاتری ارائه بدهیم که مسیر بسیار سختی داشت.