کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۵۹۵۳۳۵
تاریخ خبر:

نامه‌نگاری برای زندگی و مرگ شهرام شاهرختاش

نامه‌نگاری برای زندگی و مرگ شهرام شاهرختاش

کاش پوزخند نمی‌زد. کاش این تلخی را به زهر نیشخند نمی‌آغشت!

هفت صبح، ‌سید‌اکبر میرجعفری‌/ شاعر| شورای شهر تهران عزیز .سلام . من نشان درجه یک هنری دارم. پس اگر به اعتبار این نشان قبری در گورستانی به بنده تعلق می‌گیرد، آن را بدهید به پیرمرد شاعری که چند روز است جنازه‌اش بر زمین مانده است. اگر هم تا آن زمان جوانمردی پیدا شد و پیکر آن مرد را به گور سپرد، سهمیه گور من باشد برای خودتان. اصلا یکی از بستگانتان را در آن چال کنید.جنازه مرا ببرید پشت آبادی زادگاهم زیر خاک کنید. همان‌جا که لم‌یزرع است؛ قبرستانی وجود ندارد و زمینش مفت است.

 

وزارت ارشاد ایران کهن

خدمت شما هم سلام

ظاهراً اگر دو یا سه نفر از دارندگان نشان درجه یک در حق شخصی ثالث شهادت دهند که او مستحق نشان درجه یک است، به او هم همین درجه را تقدیم می‌کنید. همین امروز اگر ده نفر شهادت دهند که شهرام شاهرختاش لایق نشان درجه یک است، به او این نشان را می‌بخشید تا مشکل در خاک رفتنش حل شود؟ 

 

زندگی سخت است. توقع داشتم مرگ ابتدای آسایش باشد، اما می‌بینید که چنین نیست. پیکر شهرام شاهرختاش یک هفته است که در سردخانه‌های شهر سرگردان است. زنی که با او نسبتی خونی ندارد، همت کرده است تا او را با احترام راهی خانه ابدی کند. دوران جوانمردی زنان است،  اما این زن تا این لحظه نتوانسته است پیکر شهرام شاهرختاش را به دست خاک دهد. کاش بتواند. کاش می‌توانستیم کمکش کنیم.‌

 

این هم یک خاطره برای پایان‌ خوش: 

چند سال پیش رفته بودم وزارت ارشاد. آن زمان همین وزیر فعلی(آقای سید عباس صالحی) معاون وزیر بود.‌ رفته بودم دفتر ایشان که کار بیمه یکی از پیشکسوتان شعر و ادبیات را پیگیر باشم. می‌خواستم آقای صالحی دستوری دهد و مشکل را حل کند. 

 

مسئول دفتر آقای صالحی از من پرسید:

- آن بنده خدا چند سال دارد؟

«منظورش همان پیشکسوتی بود که مشکل بیمه داشت.»

گفتم:

- حدودا هفتاد سال.

مسئول دفتر پوزخندی زد و گفت:

- ماشین اسقاطی رو که بیمه نمی‌کنن!

 

او درست می‌گفت! بیمه به افراد مُسن تعلق نمی‌گیرد. فقط می‌گویم: «کاش پوزخند نمی‌زد. کاش این تلخی را به زهر نیشخند نمی‌آغشت!»

آری عزیزانم! آن عزیز پیشکسوت که بدان اشاره کردم، نزد اصحاب دولت و نظام بسیار شناخته‌‌شده‌تر از شهرام شاهرختاش بود(روشن است که من درباره قوت شاعری حرف نمی‌زنم). پس تکلیف امثال شاهرختاش روشن‌تر است. 

 

 به گمانم این حکایت تلخ روشن می‌کند که چرا  شهرام شاهرختاش تنها بود و روزگارش به سختی می‌گذشت. چرا از دست بزرگان ادبیات هم کاری برنمی‌آمد و برنمی‌آید؟ ... و خون ‌دل خوردن سهم ماست از هستی.

تلخ است، اما همه اهالی ادبیات از نگاه اهل اقتصاد و سیاست «ماشین‌ اسقاطی»‌اند. شهرام  شاهرختاش نزد شاعران و نویسندگان ارجی داشت و به قول خودش با آدم‌‌حسابی‌های شعر دوست بود، اما چه کنیم که دنیا را اهل مال و سیاست می‌گردانند.

باور می‌کنید این روزها چند نفر وقتی خبر درگذشت شاهرختاش را شنیده‌اند، با صدای بلند گفته‌اند «راحت شد»؟! راحتی ما در مرگ است عزیزانم!

 

 

سایر اخبارفرهنگیرا از اینجا دنبال کنید.
کدخبر: ۵۹۵۳۳۵
تاریخ خبر:
ارسال نظر