کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۵۸۶۸۸۸
تاریخ خبر:
روایت استیون سودربرگ از «کیف سیاه»

تعمق زیرکانه در اسرار دروغ ‌و خیانت

تعمق زیرکانه در اسرار دروغ ‌و خیانت

‌استفاده مختصر و مفید از ژانر جاسوسی؛ ‌داستانی پیچیده، پرتعلیق و عمیقا عاشقانه

هفت صبح،‌ علی افتخاری| از ۱۹۸۹ که  اولین فیلم بلند سینمایی استیون سودربرگ، او را به‌عنوان یک کارگردان مهم معرفی کرد، یکی از دغدغه‌های همیشگی سینماگر آمریکایی، رازهایی است که آدم‌ها در خود نگه می‌دارند یا دروغ‌هایی که می‌گویند - هم به دیگران و هم به خودشان. این مضمونِ مداوم همه کارهای او بوده است، از فیلم‌هایی با موضوع سرقت («زیر»، «یازده یار اوشن»، «لوگان خوش‌شانس») تا داستان‌های واقعی با لحن‌ها و سبک‌های مختلف («چه»، «خبرچین!»، «پشت چلچراغ») و کمدی‌های سلیقه‌محور و نامتعارف «اسکیزوپلیس»، «فول فرانتال».

 

بعد از ۳۶ سال فعالیت در دنیای سینما و ساخت بیش از ۳۰ فیلم بلند، ممکن است فکر کنید سودربرگ همه حرف‌های خود را در مورد این موضوع گفته است. او حالا با «کیف سیاه» (Black Bag) بازگشته، یک تریلر جاسوسی که شاید زیرکانه‌‌ترین و خوش‌ساخت‌ترین تعمق او در اسرار، دروغ‌ها و خیانت تا به امروز باشد – فیلم یقینا یکی از سرگرم‌کننده‌ترین آثار اوست.

 

‌استفاده مختصر و مفید از ژانر جاسوسی

محیط بریتانیایی به شکل اجتناب‌ناپذیر یادآور خاطرات فیلم‌های جاسوسی قدیمی است، از «پرونده ایپکرس» (که تاثیر کلیدی بر «کیف سیاه» دارد) و «بندزن خیاط سرباز جاسوس» گرفته تا فیلم‌های جیمز باند. سودربرگ و کپ به زیبایی از این ژانر بهره‌ می‌گیرند تا به فیلم خود یک قالب روایی چشمگیر بدهند.

 

مدت‌زمان «کیف سیاه» کمی بیش از یک ساعت و نیم است، اما فیلم به لطف توانایی فیلمسازان در استفاده مختصر و مفید از ژانر جاسوسی، تراکم یک رمان فوق‌العاده را دارد. سودربرگ و کپ فرض را بر این می‌گذارند که شما به‌اندازه کافی فیلم‌های جاسوسی دیگر را دیده‌اید تا زمینه را درک کنید، بنابراین برای آنچه می‌توان با یک نما یا یک حرکت سریع ایجاد کرد، وقت خود را تلف نمی‌کنند. فیلم فرض خود را به‌سرعت پایه‌گذاری می‌کند، چرا که سودربرگ و کپ اعتماد دارند تماشاگرانِ آشنا با تریلرهای جاسوسی، وقتی صحبت از مبانی است، نیازی به راهنمایی دقیق ندارند - هرچند سودربرگ اذعان می‌کند او و کپ در نسخه اول فیلم، همه‌چیز را خیلی سریع جلو برده بودند.

 

او می‌گوید: «شما می‌خواهید مردم بدون این که احساس کنند فیلم برای آن‌ها قابل درک نیست، به سمت آن بروند. با بازخوردی که از پیش‌نمایش‌ها گرفتیم، من و دیوید احساس کردیم در چند مورد، اطلاعات را خیلی مبهم منتشر کرده‌ایم؛ و این واقعا مسئله اصلی فیلمی مانند «کیف سیاه» است: این که تماشاگر چه چیزی می‌داند و چه زمانی می‌داند.»

 

‌داستانی پیچیده، پرتعلیق و عمیقا عاشقانه

«کیف سیاه» - با فیلمنامه‌‌ای نوشته دیوید کِپ - روایتی از جرج، یک مامور اطلاعاتی بریتانیایی (مایکل فاسبندر) است که می‌کوشد با تحقیق درباره پنج همکار خود - ازجمله همسرش، کاترین (کیت بلانشت) - بفهمد کدام یک از آن‌ها خائن است. فیلم بر یک زوج متاهل متمرکز می‌شود که عشق متقابل آن‌ها از نگاه دیگران نشانه آسیب‌پذیری است، اما در حقیقت، قدرت اعجاب‌آور این دو از آن ناشی می‌شود و در این مسیر یک داستان پیچیده، پرتعلیق و عمیقا عاشقانه را به تصویر می‌کشد.

 

فیلمنامه کپ به‌قدری مناسب با دل‌مشغولی‌های سودربرگ طراحی شده است و به ‌قدری در مسیر مهارت کارگردان در ایجاد سرگرمی‌های هوشمندانه و مد روز برای بزرگسالان قرار دارد که شاید فکر کنید خود او هم در نگارش متن نقش داشته است، اما سودربرگ می‌گوید فیلمنامه تا حد زیادی برای او آماده شده بود.سینماگر ۶۲ ساله، به جیم همفیل، تاریخ‌نگار سینما و نویسنده ایندی‌وایر می‌گوید: «تنها درخواست من این بود که محل وقوع داستان از ایالات متحده به بریتانیا تغییر کند. دیوید که چهار یا پنج سال در لندن زندگی کرده است، از این تغییر استقبال کرد. به‌جز عوض کردن سطر معرفی، نیازی به کار دیگری نبود، چون سازمان‌های اطلاعاتی در کشورهای غربی، نگرش‌ها و رویکردهای مشترک زیادی دارند.»

 

‌یک صحنه شام ​​۱۲ صفحه‌ای

کپ و سودربرگ برای این که تماشاگر با حال و هوای فیلم بهتر خو بگیرد صحنه‌ای را اضافه کردند که در آن جرج، چهار نفر از پنج مامور را برای صرف نوشیدنی و بعد شام به خانه خود دعوت می‌کند و از این‌جاست که بازجویی‌های او به‌طور غیر رسمی آغاز می‌شود.

 

در نسخه پایانی فیلم، آن مهمانی شام شاهکاری در زمینه نویسندگی، کارگردانی و بازیگری است. این سکانسِ مملو از دیالوگ که به زیبایی فیلمبرداری و تدوین شده است، داستان را پیش می‌برد و بیننده را توامان به پی‌رنگ جاسوسی و ماهیت ازدواج در هسته فیلم می‌کشاند. سودربرگ به‌خوبی از این خطر آگاه بود که این صحنه بسته به نوع فیلمبرداری و تدوین می‌توانست یا ایستا یا بیش‌ از حد خودنما باشد.

 

او می‌گوید: «دغدغه اصلی من این بود که در اینجا کسی نباید حرکت می‌کرد. این که یک صحنه شام ​​۱۲ صفحه‌ای داشته باشید، خودش به‌ اندازه کافی بد است، اما این نکته که قرار نبود هیچ‌کس حرکت کند یا حتی بایستد واقعا به معضل دامن می‌زد. قطعا این چیزی نیست که استادان فیلمنامه‌نویسی شما را به انجام آن تشویق کنند، این که فیلم خود را به دو سکانس شام طولانی (یکی دیگر هم در نقطه اوج فیلم هست) قلاب کنید که در آن شخصیت‌ها به صندلی‌های خود چسبیده‌اند، اما دیوید این‌جور کارها را خوب انجام می‌دهد. پس کار من فقط این بود که با یک رویکرد در کارگردانی و بدون این که سکانس نمایشی به نظر برسد این واقعیت را که شخصیت‌ها عملا ساکن هستند، پنهان کنم.»

 

پاسخ مشکل سودربرگ تا حد زیادی در طراحی نماها با نگاهی به مرحله تدوین پیدا شد، جایی که ریتم‌ مطابق با تغییر پویایی صحنه تغییر می‌کرد. این یک تغییر رویکردِ قابل ملاحظه در مقایسه با «حضور»، فیلم قبلی سودربرگ است، یک فیلم ترسناک که از نگاه یک روح روایت می‌شود و در آن هر صحنه یک برداشت ناگسستنی است. در «کیف سیاه» صحنه‌هایی مانند شام به قطعات بسیار دقیق و ظریف تقسیم شده‌اند تا تاکید دراماتیک پیدا کنند.

 

کارگردان برای رسیدن به هدف، صحنه را به بخش‌های کوچک تقسیم کرد تا هر آنچه می‌خواهد پوشش دهد و در عین حال بازیگران خود را خسته نکند. استفاده از دوربین‌های متعدد به کمک او آمد. به‌این‌ترتیب، سودربرگ می‌توانست زمان فیلمبرداری هر صحنه را کاهش دهد و به قسمت بعدی برود.

 

او با اشاره به یکی از لذت‌های اصلی فیلمبرداری سکانس شام می‌گوید: «وقتی بازیگرانی با این مهارت دارید لازم نیست نگران باشید دیالوگ‌های خود را فراموش می‌کنند: این فرصتی است که شش بازیگر شگفت‌انگیز را (فاسبندر، بلانشت، ماریسا آبلا، تام برک، نائومی هریس و رگی-ژان پیج) در اوج کارشان ببینید.»

 

‌بازیگران چگونه انتخاب شدند

انتخاب بازیگران یک روش زیرکانه دیگر است که سودربرگ با آن به فیلم خود طنین بیشتری در رابطه‌ با دیگر فیلم‌های جاسوسی می‌دهد. هریس در چند فیلم جیمز باند ظاهر شده است و پیرس برازنان که خودش قبلا نقش باند را بازی کرده در این‌جا در قالب یک تحلیلگر ارشد در سازمان جاسوسی و رئیس جاسوسان مقابل دوربین رفته است.

 

سودربرگ می‌گوید: «فیلم ما از این واقعیت طفره نمی‌رود که روی شانه‌های خیلی از فیلم‌های جاسوسی دیگر ایستاده است. به خصوص امیدوار بودم که پیرس از ایده بازی در نقش طرف دیگر شخصیت باند، فردی که در اصل باند را به میدان می‌فرستد، استقبال کند. به نظر می‌رسید او از این ایده خوشش می‌آید و فکر می‌کنم ایده اذیت کردن کارمندانش را دوست داشت.»

 

سودربرگ پیش‌ازاین با فاسبندر در «بی‌استفاده» (۲۰۱۱) و با بلانشت در «آلمانی خوب» (۲۰۰۶) کار کرده بود. خودش می‌گوید این دو در «فهرست دائمی» او هستند. «اما درمورد این فیلم اولین چیزی که احساس کردم این بود که باید به سراغ آن‌ها بروم.» 

او بلافاصله نقش جرج و کاترین را به مایکل و کیت پیشنهاد داد، چون «واقعا آن‌ها را به‌عنوان یک زوج فوق‌العاده روی صفحه تصور ‌می‌کنم. من یک ضیافت مسحور‌کننده در ذهن داشتم. در این‌جور مواقع شما به افرادی نیاز دارید که بتوانند چنین شخصیت‌هایی را تجسم کنند، کسانی که این لباس‌ها برازنده آن‌ها باشد؛ و اگر قرار است یک فیلم هالیوودی ستاره‌محور بسازید، همه آن زوایا را داشته باشند. بدیهی است در کنار آن به مهارت‌های زیر همه این‌ها نیز نیاز دارید.»

 

این نگاه به‌ویژه درمورد جرج با بازی فاسبندر، یک جاسوس پولادین که زمانی به‌راحتی پدر خیانت‌کارش را زیر نظر داشت، اما همه‌چیز را در زیر سطح نگه می‌دارد، صدق می‌کرد. سودربرگ می‌گوید: «جرج یک شخصیت درون‌گرا است. شما به کسی احتیاج دارید که با آن راحت باشد، کسی که بتواند با یک رویکرد مینیمالیستی روی پرده ظاهر شود و در عین حال قانع‌کننده باشد. مایکل این توانایی را دارد. او یک بازیگر بسیار قابل اطمینان است و می‌داند چنین نگاهی در متن جاری است.»

 

او ادامه می‌دهد: «و بعد این فرصت عالی را داشتیم که گالری را با چند نفر دیگر پر کنیم که یا کارشان را دنبال می‌کردم یا درمورد نائومی (هریس)، پیش ‌از این درمورد پروژه دیگری صحبت کرده بودم و می‌خواستم با او کار کنم؛ و بعد این یکی پیش آمد و من گفتم: «اوه، می‌توانیم فعلا در این مورد این کار حرف بزنیم و بعدا به دیگری برسیم؟»

 

تام برک که در «کیف سیاه» نقش یک جاسوس را بازی می‌کند، کسی بود که سودربرگ مدتی او را زیر نظر داشت. درواقع او بود که برک را برای بازی در نقش اورسن ولز در فیلم «منک» به بهترین دوستش، دیوید فینچر پیشنهاد داد. «به تام گفتم من «سوغات» با بازی تو را دیدم. اورسن ولز با بازی تو را هم تازه دیدم.» سودربرگ درمورد رگی-ژان پیج، ستاره سریال «بریجرتون» نیز می‌گوید: «این آدم یک ستاره سینماست.» سودربرگ همچنین تحت تاثیر کار ماریسا آبلا در سریال «صنعت» قرار گرفته بود.

 

ظرافت بصری «کیف سیاه»

سودربرگ بعد از «قاچاق» در ۲۰۰۰ همه پروژه‌هایش را خودش فیلمبرداری کرده است (با نام مستعار پیتر اندروز) و «کیف سیاه» نیز مستثنا نیست. معروف است او دوست دارد کار را سریع انجام دهد و از نور زیاد هم اجتناب می‌کند. این نکته ظرافت بصری «کیف سیاه» را به‌ مراتب اعجاب‌انگیز کرده است. ما با یکی از فیلم‌های کاملا زیبا از سودربرگ مواجه هستیم که شایستگی توجه در فصل جوایز سینمایی را دارد. برای سودربرگ، کلید خلق تصاویر زیبا، بدون تکیه به نور در فیلم، نتیجه همکاری نزدیک با فیلیپ مسینا، طراح صحنه است.

 

سودربرگ می‌گوید: «در مورد خانه (جایی که جرج و کاترین زندگی می‌کنند)، من با فیلیپ در مورد نحوه نورپردازی صحبت کردم و این بر نوع چیدمان او تاثیر گذاشت.» از آن نقطه، سودربرگ و مسینا، دستیار اول نورپردازی را وارد گفت‌وگو کردند تا درباره نورهای کاربردی و این که به لحاظ شدت، رنگ و دما چگونه به نظر برسند، بحث کنند تا صحنه به‌طور کامل با نورهایی که بخشی از دکور مجموعه بود روشن شود. سودربرگ می‌گوید: «نور صحنه‌ها از قبل آماده شده بود؛ بنابراین هنگام فیلمبرداری نیازی نبود از نور اضافی استفاده کنیم. همه‌چیز ساخته شده بود.»

 

 خانه به‌مثابه یک پیله

بخشی از لذت بصری «کیف سیاه» نه ‌فقط از نورپردازی ملایم و جذاب، بلکه از محیط اشرافی و مجللی می‌آید که خیلی از شخصیت‌ها در آن زندگی می‌کنند. سودربرگ به ‌راحتی اذعان می‌کند خانه‌ شخصیت‌های فاسبندر و بلانشت، گران‌تر و فریبنده‌تر از چیزی است که شاید جاسوسان واقعی می‌توانند بخرند. با این‌ حال، او همچنین اصرار دارد این خانه بیانگر شخصیت است.

سودربرگ می‌گوید: «این نشان می‌دهد آن‌ها تمام درآمد خالص و اوقات فراغت خود را طوری صرف می‌کنند تا خانه‌ را همان‌طور که خودشان دوست دارند بسازند. این‌جا فضای امن آن‌ها است. حرفه جرج و کاترین مملو از بلاتکلیفی و خطر است، بنابراین خانه برای آن‌ها واقعا نقش یک پیله را دارد.»

 

کدخبر: ۵۸۶۸۸۸
تاریخ خبر:
ارسال نظر