یارِ همایون

او ١۵ سال در مؤسسه انتشارات فرانکلین فعالیت کرد و چهار سال آخر، معاون مالی-اداری همایون صنعتیزاده بود.
حمیدرضا محمدی | «سیدعلی صدر محلاتی» در آخرین روزهای سال گذشته، در سکوت خبری کامل و بهخاطر کهولتسن، دار فانی را وداع گفت و حتی یک رسانه خبری آن را منتشر نکرد.
او که در هنگام درگذشت، بهتازگی ٩٧ ساله شده بود، از حلقه یاران نخستین همایون صنعتیزاده و معاون مالی-اداری مؤسسة انتشارات فرانکلین بود. یکی از خواهرانش بهجت، از نخستین زنان نقاش مدرن ایران و همسر مرتضی حنانه، موسیقیدان معروف و خواهر دیگرش، پروین و همسر هرمز وحید، طراح گرافیک، از پیشگامان کتابآرایی در ایران و مدیر هنری فرانکلین بود. سیدمحسن صدرالاشراف که در تابستان ١٣٢۴، نخستوزیری و در سالهای ١٣٣۶ تا ١٣۴٠، ریاست مجلس سنا را برعهده داشت، عمویش و نصرتالله امینی، وکیل محمد مصدق و استاندار فارس در دولت موقت هم برادر ناتنیاش بودند. همسرش نیز، ایران، برادر عبدالله کوثری، مترجمی نامدار بود.
اصالتاً اهل محلات اما زاده همدان بود و در سال ١٣٢٨ در رشتة اقتصاد از دانشکدة حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران فارغالتحصیل و با حقوق ٨۵٠ ریال، در اداره حقوقی وزارت دارایی مشغول شد. اما در سال ١٣٣۵، یعنی در ٢٩ سالگی، درست وقتی که مدیر دفتر بررسیهای اقتصادی وزارت دارایی بود، یک اتفاق، مسیر زندگیاش تغییر کرد و بهواسطة شوهرخواهرش، هرمز وحید که پدرش محمد وحید تنکابنی، نخستین مدیر دبیرستان البرز پس از ساموئل جردن بود، بههمراه همایون صنعتیزاده و علی نوری در این مدرسه درس خوانده بودند، به فرانکلین دعوت شد و در نخستین دفتر آن در خیابان نادری (جمهوری اسلامیِ کنونی)، ساختمانی که طبقة زیرین آن، دفتر مجلة سخن با مدیریت پرویز ناتل خانلری بود و یک کوچه با کافه نادری فاصله داشت، غلطگیری نمونههای مطبعی را برعهده گرفت.
در گفتوگویی با نگارنده گفت: «دو، سه ماه بعد، نزد صنعتیزاده رفتم و گفتم این کار را نمیخواهم. درنتیجه بهعنوان کارمند بخش مالی فرانکلین مشغول شدم. معاون مالی-اداری در آن زمان، علی نوری بود و پس از آنکه با صنعتیزاده به اختلاف خورد و جدا شد، این سمت در سال ١٣۴۶ بر من محول شد که تا سال ١٣۵٠ که در فرانکلین بودم، در این سمت ماندم و همایون که رفت، من هم رفتم.»
وقتی کنار رفت، آخرین حقوقاش در آنجا، پنجهزار تومان بود و پس از آن، باز هم با صنعتیزاده در جاهای مختلف همکاری کرد.
او تاریخ زنده و گویای فرانکلین بود. از نسل اول آن مؤسسة بیهمتا که حالا از خیل نخستین اعضای آن، تنها انگشتشمارانی چون سیدفتحالله مجتبائیِ ٩٨ ساله و منوچهر انورِ ٩٧ ساله ماندهاند.
علی صدر، هم بهسبب شغلاش و هم بهعلت ارتباطات خانوادگیاش، با کسان بسیار مراوده داشت و روایتهای نابی از جریانات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ایرانِ دهة بیست به بعد داشت. مردی دوستداشتنی، فروتن، مهربان و البته خوشبیان و خوشمحضر بود. کتابخانة بینظیری با آرشیو کاملی از کتابهای فرانکلین و جیبی داشت و تا همین روزهای آخر عمر کتاب از دستاش نمیافتاد. خاطراتاش را با ذهنی درخشان فرا یاد میآورد و تعریف میکرد؛ بهویژه وقتی از روزهای فرانکلین معاشرت و مجالست و مؤانست با صنعتیزاده سخن میگفت چشماناش از شوق برق میزد و میگفت: «او آدم استثناییای بود؛ هم معلم بود و هم کارآفرین».
افسوس که بهخصوص در این سالها، جز در محافل و مجالسی خاص، جایگاه و پایگاه پراهمیتاش ناشناخته ماند و خاطرات کاملاش در جایی ثبت و ضبط نشد.