پرش از ارتفاع کوتاه | مهمترین عامل ناکامی «داریوش» چه بود؟
سریال «داریوش» تبدیل به اتفاقی ویژه نشد و در میان انتقادات به کار خود پایان داد
هفت صبح| هادی حجازیفر رشدی چشمگیر و ناگهانی در بازیگری داشت و با فیلم «ایستاده در غبار» و نقش حاج احمد متوسلیان پیش خاص و عام به شهرت رسید. او در ادامه سراغ تجربیات متنوع رفت و با اطمینان میتوان گفت نقش بد ندارد. حجازیفر که از سالها قبل سودای کارگردانی داشته، بالاخره با فیلم-مجموعه «موقعیت مهدی» به این آرزو جامه عمل پوشاند و با روایت خوب زندگی شهیدان باکری تحسینها را به خود دید. او در دومین گام کارگردانی، دست روی سریال «داریوش» گذاشت که فضایی کاملا متفاوت از اثر قبلیاش دارد. پخش این سریال هفته پیش در پلتفرم فیلمنت به پایان رسید و شاید فصل دوم هم داشته باشد.
مورد اول| فضای سریال
داستان «داریوش» درباره مردی است که پس از سالها به ایران باز میگردد تا با عملی کردن نقشه یک سرقت، هم زندگی دختر و نوهاش را سامان دهد و هم از شر دوستان خلافکار خود رهایی یابد. میدانید که داریوش (هادی حجازیفر) مظنون به نارو زدن به همدستان در یک سرقت و نیز قتل بوده است. او اما در بازگشت به کشور واقعیتها را روشن کرد و چشمش به روی دیگر ماجراها باز شد. در مسیر روایت داستان، هر بار شخصیت یا یک موضوع برجسته میشد و خود داریوش صرفا در کانون اتفاقات نبود.
مورد دوم| قیاس دردسرساز
برخی سریالها خیلی زود گرفتار حاشیه میشوند و گاهی حواشی به نفع آنهاست. درباره «داریوش» اما عکس این اتفاق رخ داد و تا لحظه آخر، چوب موفقیت «پوست شیر» برسرش کوبیده میشد. پلتفرم فیلمنت و گروه تبلیغات «داریوش» نباید به صرف حضور چند بازیگر مشترک، حواسها را به سمت «پوست شیر» سوق میدادند. همین، انتظارها را بالا برد و البته کیفیت اثر جایی برای دفاع سفت و سخت از آن باقی نگذاشت و در نهایت از حد متوسط فراتر نرفت.
مورد سوم| نکات منفی
مهمترین عامل ناکامی «داریوش» را باید در قصه کمملات آن دانست و خیلی طول کشید تا موتور داستان روشن شود. بعد از شروع خوب، اتفاقاتی را شاهد بودیم که مزاحم حرف اصلی بودند و عمدتا کمکی به کشش داستان نمیکردند. با این حال در دو قسمت آخر، ریتم بالا رفت و حجم اتفاقات معقول بود؛ چرا حجازیفر از ابتدا همین شیوه را پیش نگرفت؟ «داریوش» سریالی حادثهای بود اما عنصر حادثه در خیلی از قسمتها سهم و نیز قدرت کافی را نداشتند و هیجانی که باید شکل نمیگرفت.
ایرادات دیگری هم به سریال وارد شد؛ مثل عدم شخصیتپردازی منطقی و قابل باور. نمونهاش کاراکتر لیلا با بازی ژیلا شاهی است که کارگردان باید آن را به بازیگری دیگر میداد تا رابطهاش با پدر از نظر سنی تبدیل به گاف نمیشد. خود خانم شاهی نیز از پس ایفای نقش، آنطور که باید برنیامد. بهرام مردی خوفناک معرفی شد اما در اغلب قسمتها صرفا این مفهوم در دیالوگها جاری بود. هرچند در دو قسمت آخر با یک آدم ترسناک ملاقات کردیم ولی جا داشت کارگردان این ویژگی او را در طول روایت، به شکل مصداقی نمایش میداد.
مورد چهارم| نکات مثبت
انصاف نیست اگر هادی حجازیفر را یکسره ناکام بدانیم؛ چراکه «داریوش» اگرچه ویژه نشد اما از حد متوسط نیز پایین نیامد. از جمله امتیازات سریال بازی خوب محسن قصابیان، سحر دولتشاهی، عباس جمشیدیفر، امیر نوروزی، وحید حجازیفر و... است که طبعا بخشی از این موفقیت نتیجه تبحر کارگردان است. قصایبان تحسین زیادی به خود دید و دولتشاهی در نمایش یک زن با رفتارهای متضاد از هم موفق عمل کرد. هوشمندی حجازیفر در سکانس معروف بزمِ آتش تقیپور و سحر دولتشاهی را نیز از یاد نبریم.
مورد پنجم| پایانبندی
داریوش در نهایت میان دو جسد باقی ماند و همزمان خوشحال و غمگین بود. جزئیات را نمیگوییم شاید هنوز قسمت آخر را ندیده باشید. همین مقدار اشاره کنیم که او بهطور کامل بر ترس ذاتیاش غلبه نیافت و در برداشتی فانتزی میتوان خود سریال را هم اثری ترسو دانست. وانگهی، قسمت آخر «داریوش» هم ایرادات روایی کم نداشت؛ مثل کیفیت پنهان کردن اسلحه در بیابان و عملیات پیدا کردن آن، وادادن بیش از حد بهرام و نیامدن برسر داریوش موقع کندن گودال، ریختن طلاها در لباس و همراه نداشتن یک وسیله و...
همین جزئیات است که از چشم مخاطب دور نمیماند و آنها را وسلیهای برای انتقاد مضاعف از سریال میکند. درباره «داریوش» این را هم پیشتر گفتیم که جزو سریالهایی است که خشونت را از حد گذرانده. این سوال هم پیش آمد که چرا خبری از پلیس در سریال نبود؟ آنهم در شرایطی که جنگ داریوش با بهرام و دار و دستهاش به خیابان هم کشیده شد. این محصول جدید فیلمنت نیز ابزارهای قانونی را نادیده گرفت.