کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۵۵۴۱۹۹
تاریخ خبر:

مبارزه در رینگ سینما

مبارزه در رینگ سینما

مروری بر درام‌های ورزشی متفاوت در هزاره جدید

روزنامه هفت صبح، اشکان جاویدی| پیوند سینما و ورزش عمری طولانی دارد و در این میان ورزش‌های رزمی و انفرادی مانند بوکس و کشتی، به‌مراتب فرصت بیشتری را برای پرداخت درام در اختیار فیلمسازان گذاشته‌ است. اگر مبنای بررسی را بگذاریم تاریخ سینما، احتمالا بوکس عنوان سینمایی‌ترین ورزش را به خودش اختصاص می‌دهد.

 

انفرادی‌بودن رشته، خشونت جاری، جنبه‌های بصری و تاریخی و معمولا خاستگاه قهرمان‌های بوکس فرصت کافی را برای پرداخت درام و شخصیت‌ها فراهم می‌کند و به‌همین دلیل می‌شود نمونه‌های متعددی را مثال زد که چه با الهام از قهرمان‌های واقعی و چه در روایت‌هایی کاملا خیالی، ساحت حماسه یا تراژدی را در رینگ بوکس به تصویر کشیده‌اند.

 

از یک‌سو نمونه درخشانی مانند «راکی» به ذهن می‌رسد که الگوی سفر قهرمان را با یک بوکسور آماتور پایین‌شهری بازتعریف می‌کند و البته در ادامه تبدیل می‌شود به پروپاگاندا، از سوی دیگر شاهکاری چون «گاو خشمگین» را به یاد می‌آوریم که خوانشی مردانه از مفهوم خودویرانگی و جنبه کابوس‌وار موفقیت به‌شمار می‌آید.

 

علاوه بر این، فیلم‌های معروف دیگری را هم می‌توان مثال زد که بوکس را دستمایه درام قرار می‌دهند. معمولا فیلم‌های بوکسی بنا به فرمول، عمده زمان روایت را به بیرون از رینگ اختصاص می‌دهند و مبارزه نهایی به بخش کلیدی درام تبدیل می‌شود.  ورزش‌های انفرادی و رزمی دیگر از نظر شیوه پرداخت درام و روایت تقریبا از روی دست بوکس نگاه می‌کنند، ولی یک جای کار می‌لنگد؛

 

در درجه اول به‌دلیل پیوند تاریخی بوکس با طبقه کارگر و زیبایی‌شناسی وابسته به تاریخ، این رشته در مقایسه با سایر ورزش‌های رزمی وقار سینمایی بیشتری دارد. علاوه بر این، نباید از یاد برد که مبارزات رزمی خودش بنای یکی از زیرژانرهای پرطرفدار در گونه اکشن است؛

 

وقتی تماشاگر با دیدن فیلم‌های مبارزه‌ای و راه افتادن حمام خون و خرد شدن جمجمه شخصیت‌های شرور به هیجان می‌‌آید، دیدن قهرمان کنگ‌فو یا کاراته که به‌صورت کنترل‌شده دست به مبارزه می‌زند و براساس ضرباتش امتیاز می‌گیرد، زیادی پاستوریزه جلوه می‌دد! کشتی حرفه‌ای یا رقابت در سایر رشته‌های رزمی نوظهور هم وضعیت مشابهی دارد.

 

البته می‌شود به نمونه‌هایی چون «کشتی‌گیر» ساخته‌ دارن آرونوفسکی اشاره کرد که از قالب درام‌های ورزشی و اتمسفر مسابقات کشتی برای به‌ تصویر‌کشیدن سرگذشت تراژیک شخصیت اصلی داستان استفاده می‌کند یا سری فیلم‌های «بچه کاراته‌باز»، چه اصلی و چه بازسازی‌اش که مشکل را با بردن رقابت به دنیای نوجوانانه حل کرده‌اند. 

 

این میراث گرانبها، در هزاره جدید دستمایه خلق آثاری تازه و متفاوت شده که آخرین نمونه‌اش «پنجه آهنی» است. به همین بهانه بد نیست که مروری داشته باشیم به فیلم‌های شاخص در سال‌های اخیر که رینگ مبارزه را به بستری برای خلق درام تبدیل کرده‌ است. 

 

‌علی (2001) / Ali

محمدعلی (کلی) به‌عنوان کاریزماتیک‌ترین و حتی بزرگترین ورزشکار قرن بیستم شناخته می‌شود و بنابراین رفتن به سراغ زندگی‌اش کار هر کسی نیست؛ به‌خصوص وقتی همچنان تمام مستندات تاریخی از ظهورش در داخل و خارج از رینگ بوکس در دسترس قرار دارد، اما مایکل مان این جرئت را داشت و موفق شد تا ویل اسمیت را هم در قامت یک بازیگر تراز اول به نمایش بگذارد. مشکل «علی» اینجاست که می‌خواهد همه‌چیز را درباره‌ علی بگوید و در عین حال هیچ خوانش غیرمعمول یا حرف تازه‌ای هم برای گفتن ندارد. نهایتا مثل تمام ساخته‌های‌ مان، فیلم پر است از لحظات فراموش‌نشدنی و حس‌و‌حالی مردانه که اینجا با قدرت فیزیکی و میل به مبارزه گره می‌خورد. 


عزیز میلیون دلاری (2004) / Million Dollar Baby

در کارنامه عریض و طویل کلینت ایستوود در مقام کارگردان، خیلی‌ها اعتقاد دارند که «عزیز میلیون دلاری» بهترین فیلم پیرمرد و حتی شاید اثری غیرمنتظره است. تحسین همه‌جانبه، فروش بالا و چند جایزه اسکار برای اثبات این ادعا احتمالا کافی خواهد بود. داستان درباره‌ دختر بوکسوری است که سراغ یک مربی کهنه‌کار می‌رود تا راه و رمز پیروزی را بیاموزد.

 

ظاهرا همه چیز طبق نقشه و فرمول پیش می‌رود و باید شاهد سیری از فرش تا عرش باشیم، اما مصدومیت در جریان یکی از مبارزات، کار را برای دختر تمام می‌کند و در ادامه موجودیتش به زندگی نباتی محدود می‌شود. از اینجا به بعد با قرائتی متفاوت و عمیق درباره‌ رنج زیستن و مسئولیت فردی مواجهیم. همچنان در تماشای دوباره، «عزیز میلیون دلاری» تلخ  و تاثیرگذار به‌نظر می‌رسد و از نظر اجرا هم شاید دقیق‌ترین و پخته‌ترین کار ایستوود باشد. 


مرد سیندرلایی (2005) / Cinderella Man

در دهه‌ نود و سال‌های آغازین هزاره‌ جدید، تهیه‌کنندگانی مانند برایان گریزر با ایده‌ احیای حس‌و‌حال فیلم‌های کلاسیک آمریکایی به ارباب هالیوود تبدیل شده بود؛ ران هاوارد هم فیلمساز نمونه آن دوران طلایی به‌حساب می‌آمد، اما ناکامی نسبی «مرد سیندرلایی» شاید نقطه عطفی بود که از پایان همان دوران خبر می‌داد. گرچه فیلم با واکنش مثبت منتقدان مواجه شد، در گیشه به سود نرسید و در فصل جوایز هم چندان مورد توجه قرار نگرفت. داستان درباره‌ مشت‌زن سابقی است که به‌دلیل آسیب‌دیدگی دستش، ورزش را کنار گذاشته و کارگری می‌کند، اما وقتی فرصت دوباره‌ای برای بازگشت به رینگ پیش می‌آید، با هر مشقت و مرارت ممکن می‌کوشد تا این موقعیت را از دست ندهد و دوباره به قهرمان زندگی خود و اطرافیانش تبدیل شود. 


کشتی‌گیر (2008) / The Wrestler

این داستان را حتما بارها و بارها شنیده‌‌اید؛ آدم از رده خارج‌شده‌ای که یک بار دیگر شانس به وی رو می‌کند تا خودی نشان دهد و طعم پیروزی را بچشد. چنین قصه‌ای باید شرحی باشد از تلاش برای بازگشت و امید به بقا، اما در «کشتی‌گیر» با روایتی از رنج و تلاش برای خودویرانگری در گام آخر مواجهیم و حضور دوباره‌ کشتی‌گیر بازنشسته و فراموش‌شده به جای فرصتی برای بازگشت، مسیری است به سوی پایان.

 

برای همین برخلاف ظاهرش، «کشتی‌گیر» چندان شبیه به درام‌های ورزشی نیست و آرونوفسکی میل به ویرانی را این‌بار هم در جایی یافته که انتظارش را ندارید. با مرور زمان، مهم‌ترین نکته‌ای که درباره‌ فیلم به یاد مانده، نقش‌آفرینی میکی رورک است که درست مانند کاراکتر اصلی انگار از زیر خروارها خاک بیرون آمده و به یاد تماشاگر می‌اندازد که بی‌دلیل نبود زمانی برای خودش حسابی برو و بیا داشته است. «کشتی‌گیر» برای رورک از نامزدی برای جایزه‌ اسکار فراتر نرفت، که احتمالا در تاریخ همیشه از وی به‌عنوان یکی از مناقشه‌برانگیزترین انتخاب‌های آکادمی یاد خواهد شد، اما در عوض او را به هالیوود برگرداند؛ هرچند که این بازگشت هم زیاد طول نکشید. 


مبارز (2010) / The Fighter

الان را نگاه نکنید که دیوید اُ راسل با چند شکست متوالی از دور خارج شده و خیلی تحویلش نمی‌گیرند. بیش از یک دهه قبل، همین «مبارز» بود که راسل را تبدیل کرد به یکی از کارگردانان درجه اول هالیوودی و درها برایش گشوده شد. داستان در مقایسه با درام‌های ورزشی (مخصوصا آن‌ها که با بوکس سروکار دارند) تازه نیست و سرگذشت بوکسوری را تعریف می‌کند که کتک‌خوردن برایش تنها راه فرار از اوضاع تیره‌و‌تار پیرامونش به‌حساب می‌آید.


فیلم براساس سرگذشت میکی وارد ساخته شده که بیشتر از افتخارات ورزشی به واسطه‌ مستند اچ‌بی‌او درباره‌ زندگی‌اش در دهه نود شهرت دارد. مثل بقیه فیلم‌های راسل، جاذبه‌ اصلی را باید در بازی‌ها پیدا کرد و اینجا کریستین بیش از مارک والبرگ، ایمی آدامز و ملیسا لئو تمام صحنه‌ها را ربوده است. تماشای «مبارز» جدای از اینکه تجربه‌ سرگرم‌کننده‌ای به‌حساب می‌آید، به‌خوبی نشان می‌دهد چطور در طبقات پایین جامعه، ورزش حرفه‌ای می‌تواند تنها راه نجات خیلی‌ها باشد.


فاکس‌کچر (2014) / Foxcatcher

کمتر فیلمی در هزاره جدید توانسته چنین تصویر شفافی را از هیولای حقارت به نمایش بگذارد. ماجرا زمینه‌ای واقعی دارد. در اواخر دهه‌ هشتاد، جان دوپانت اسپانسر کشتی‌گیر برنده مدال طلای المپیک مارک شولتز می‌شود و از او دعوت می‌کند تا برای تمرین به کمپ اختصاصی ساخته شده در ملک آبا و اجدادی خاندان دوپانت برود.


ظاهرا همه‌چیز معقول و معمولی است و آقای دوپانت هم صرفا می‌خواهد در قاب کنار یک قهرمان ملی قرار بگیرد و خودی نشان بدهد، اما این میل به دیده‌شدن و عقده‌های دوپانت به‌قدری زیاد است که شولتز را به مرز ویرانی می‌رساند. بنت میلر کلا فیلمساز کم‌کاری است، اما هر فیلمی که ساخته با تحسین گسترده مواجه شده. در مورد «فاکس‌کچر» همبازی‌های فیلم مخصوصا استیو کارل به بهترین شکل ظرافت و وسواس میلر در اجرا را نمایان می‌کند. اینجا هم کشتی و میل به پیروزی بهانه‌ای است تا سویه‌های تاریک بشری زیر ذره‌بین قرار بگیرد و به‌همین دلیل فیلمنامه خیلی اوقات از قید و بند وفاداری به وقایع تاریخی خارج می‌شود.

 

 

کدخبر: ۵۵۴۱۹۹
تاریخ خبر:
ارسال نظر