کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۵۵۳۵۲۵
تاریخ خبر:

...جُز‌ ‌وحشتم‌ نیافزود!

...جُز‌ ‌وحشتم‌ نیافزود!

تریلرهای نفسگیری که روان آدم را نشانه می‌گیرند

روزنامه هفت صبح، اشکان جاویدی| یکی از تحسین‌شده‌ترین فیلم‌های امسال «هیولا» ساخته‌ جدید هیروکازو کورئیدا است که به‌عنوان یک تریلر روانشناختی معرفی شده. اینکه چنین برداشتی از فیلم چقدر با تعاریف معمول ژانرشانسی جور در می‌آید، بحث دیگری است.

 

اما تماشای فیلم می‌تواند بهانه‌ای باشد برای مرور تعدادی از عناوین شاخص در همین سبک و گونه که با وجود تمام تفاوت‌ها، ویژگی مشترک آن‌ها رویارویی شخصیت اصلی با دنیایی است که به نوعی حقیقت در آن مفقود یا مخدوش شده. نگاه دوباره به این آثار همچنین نشان می‌دهد که در طول چند دهه چطور تعریف عمومی از تریلرهای روانشناختی دچار تغییر و تحول شده است. 

 

‌چراغ‌گاز (1944) / Gaslight 
فیلم جرج کیوکر به قدری در فرهنگ عامه سروصدا کرد که به مرور عنوان فیلم به اصطلاحی عامیانه تبدیل شد برای اشاره به کسانی که سعی دارند با نشان دادن آنچه وجود خارجی ندارد (یا برعکس با انکار آن)، دیگری را در یک بازی روانی به قربانی تبدیل کنند. فیلم که بر اساس نمایشنامه‌ موفقی با همین نام ساخته شده، درباره‌ شوهر خبیثی است که می‌خواهد شر همسرش را کم کند و تمام دارایی‌ها را بالا بکشد.

 

اما برخلاف رویه‌ معمول داستان‌های جنایی آن دوران، به جای استفاده از سم برای کشتن تدریجی یا رقم زدن حادثه، تصمیم می‌گیرد که همسرش را به جنون برساند و همه را قانع کند که او عقلش را از دست داده. به غیر از بازسازی و کپی‌برداری‌‌های متعدد از این خط داستانی، «چراغ گاز» دری تازه را در عالم سینما برای روایت تریلرهای روانشناختی باز کرد که تاثیرش را روی خیلی از آثار شاخص و حتی عناوین ذکر شده در ادامه‌ همین فهرست می‌بینیم.

 

سرگیجه (1958) / Vertigo 
وقتی صحبت از ژانر تریلر باشد، رجوع به سینمای آلفرد هیچکاک برای درک تمام اصول و فروع کفایت می‌کند، حتی اگر پای تریلرهای روانشناختی در میان باشد. فرقی ندارد که سراغ «مرد عوضی» برویم و با فشار روانی گیر افتادن در موقعیتی غیرقابل اثبات مواجه شویم یا «سرگیجه»، که بارها به‌عنوان بزرگ‌ترین فیلم تاریخ برگزیده شده و در پوشش یک ماجرای معمایی، تقابل ذهنیت و عینیت را به چالش می‌‌کشد.

 

یک کارآگاه خصوصی استخدام می‌شود تا زنی مرموز را تعقیب کند. تعقیب کار دستش می‌دهد و به زن دل می‌بازد. اما زن در اثر یک سانحه کشته می‌شود. البته تمام ماجرا صحنه‌سازی است و قرار بوده تا کارآگاه شاهدی باشد بر یک جنایت از پیش تعیین‌شده. مدتی بعد، کارآگاه با زنی آشنا می‌شود که شباهت انکارناپذیری با مقتول دارد و می‌کوشد تا او را به زن رویایی‌اش تبدیل کند. چه در نیمه اول و چه در نیمه دوم، با شکل‌های متفاوتی از بازی‌های روانی مواجهیم و فقط ناخواسته نقش و جای آدم‌ها عوض می‌شود. 

 

بچه رزمری (1968) / Rosemary’s Baby 
غیرمنصفانه نبود اگر «انزجار» و «مستاجر» را هم در نظر می‌گرفتیم تا سه‌گانه‌ آپارتمانی رومن پولانسکی به طور کامل در این فهرست قرار بگیرد. زن و شوهری جوان به آپارتمانی تازه نقل مکان می‌کنند و کمی بعد زن باردار می‌شود. ظاهرا هیچ چیز نگران‌کننده و مشکوکی وجود ندارد اما این نُه ماه بارداری روز به روز برای رزمری سخت‌تر و ترسناک‌تر می‌شود؛

 

آیا توطئه‌ای در کار است و همسایه‌ها برای بچه‌ رزمری نقشه کشیده‌اند و همه‌ عالم نیز با آن‌ها همدست شده‌اند؟ یا رزمری دچار توهم و پارانویا شده و دنبال ربط دادن نشانه‌های بی‌معنا به همدیگر است؟ هر تصوری که داشته باشید، در پایان به هولناک‌ترین شکل ممکن غافلگیر می‌شوید. پولانسکی به چیزی بیشتر لوکیشن و شخصیت‌های انگشت‌شمار نیاز ندارد تا کاری کند که بعد از تماشای فیلم نسبت به خودتان هم دچار شک فلسفی بشوید!

 

سه‌گانه «پارانویا» / Paranoia Trilogy 
امکان ندارد صحبت از پارانویا و تریلر سیاسی بشود و کسی به یاد سه‌گانه آلن جی پاکولا در دهه هفتاد میلادی نیفتند. طبعا شهرت «همه مردان رئیس‌جمهور» بیشتر است، فیلمی که تلاش دو خبرنگار واشنگتن پست برای کشاندن رسوایی واترگیت را به تصویر کشید و در تاریخ هم ماندگار شد. اما «کلوت» و «دید موازی» (The Parallax View) نیز به همان اندازه آثار مهمی هستند

 

و شاید در نمایش پارانویای حاکم بر دهه هفتاد بی‌رقیب باشند. «کلوت» شبیه نوآرهای جنایی با پرونده گم شدن یک نفر آغاز می‌شود و به حرف‌های مگو می‌رسد و «دید موازی» داستان خبرنگاری را روایت می‌کند که برای کشف حقیقت از یک توطئه تا جایی پیش می‌رود که خودش به مهره‌ای کلیدی در همان سناریو تبدیل می‌‌شود و دیگر راه بازگشتی ندارد؛ سیری جنون‌آمیز که با تصویرسازی رادیکال پاکولا همراه شده است. 

 

مکالمه (1974) / The Conversation 
کوپولا پس از «پدرخوانده» و موفقیت جهانی‌اش، به معنای واقعی کلمه می‌توانست هر کاری که دلش می‌خواست در سینما انجام دهد. نتیجه این شد که کوپولا «مکالمه» و «پدرخوانده 2» را در یک‌سال برای نمایش آماده کرد؛ دو فیلم تکان‌دهنده و تحسین‌برانگیز، با دو زبان فیلمسازی متفاوت. داستان درباره یک تکنسین استراق سمع است که نسبت به شنودی که اخیرا انجام داده، دچار وسواس می‌شود.

 

آیا کاری که انجام داده ممکن است به مرگ کسی منجر شود؟ در نتیجه می‌افتد دنبال اینکه از واقعیت سر در بیاورد و شاید جلوی فاجعه را بگیرد، اما نتیجه‌اش می‌شود جنون و گرفتار شدن در پارانویا. کسی که یک عمر تخصصش شنود دیگران بوده، حالا نمی‌داند که چطوری دارد شنود می‌شود. جین هاکمن درست مانند «ارتباط فرانسوی»،

 

اینجا هم به طرزی استادانه به شخصیتی جان بخشیده که باور می‌کنیم زندگی‌ تک‌بعدی‌اش به طرزی جنون‌آمیز پیش می‌رود و همچنان بعد از پنج دهه، استفاده فیلم از عنصر صدا منحصربه‌فرد است. ایده فیلم آشکارا «آگراندیسمان» میکل‌آنجلو آنتونیونی را به یاد می‌آورد، اما آن یکی اگر به روایتی پوچ‌انگارانه از زمانه خودش تبدیل می‌شد، «مکالمه» پارانویای سیاسی دهه هفتاد را به بهترین شکل ممکن برای مخاطبانش مجسم می‌سازد.

 

نمایش ترومن  (1998) / The Truman Show 
بعضی فیلم‌ها در طول زمان کشف و فهمیده می‌شوند. «نمایش ترومن» البته از همان اول مورد تحسین قرار گرفت اما به مرور زمان و با گسترش ایده‌ رئالیتی‌شو در تلویزیون و پا گرفتن شبکه‌های اجتماعی، معنای تازه‌ای پیدا کرد. تصور کنید که هیچ چیز در دنیای پیرامون شما واقعی نیست و برخلاف نمونه‌های معروف نه ذهن و روان شما اختلال پیدا کرده و نه پای نقشه‌های شرورانه در میان است؛

شما اصلا به‌عنوان یک فرد واقعی صاحب هویت نیستید و هر آنچه که پیرامون شما می‌گذرد، بخشی از یک شوی تلویزیونی است که در سراسر دنیا میلیون‌ها بیننده دارد. چنین ایده‌ای را امثال پولانسکی یا چارلی کافمن به درجاتی تحمل‌ناپذیر از نیهیلیسم نزدیک می‌کردند اما «نمایش ترومن» قصه را در کمال باور به اراده‌ بشری پیش می‌برد. 


جایگزینی  (2008) /  Changeling 
اینکه بچه‌ شما را بدزدند یک درد است و اینکه به جای پیدا کردن بچه شما را دیوانه جلوه بدهند، دردی دیگر! این ماجرا که واقعا اتفاق افتاده و یکی از رسوایی‌های تاریخی پلیس در آمریکاست، دستمایه‌ ساخت یکی از فیلم‌های بحث‌برانگیز کلینت ایستوود شد. داستان درباره‌ مادری است که برای پیدا کردن پسربچه‌ گمشده‌اش به پلیس مراجعه می‌کند.


فشار افکار عمومی و اعتراض به ناکارآمدی پلیس باعث می‌شود که آن‌ها یک پسربچه‌ دیگر را به جای فرد گمشده جا بزنند. وقتی مادر مقاومت می‌کند، سلامت روان او را زیر سوال می‌برند. قضیه آن‌قدر بالا می‌گیرد که کار به تیمارستان، دادگاه و... می‌رسد. «جایگزینی» در زمان نمایش با واکنش‌های ضدونقیضی مواجه شد و در مقابل طرفداران، منتقدان سرسختی هم داشت. به مرور زمان کفه‌ ترازو به نفع موافقان فیلم سنگین‌تر شد. 

 

جزیره شاتر (2010) / The Shutter Island 
یک کارآگاه برای تحقیق پیرامون گم شدن بیمار به تیمارستانی واقع در جزیره شاتر می‌رود. در ادامه قضیه مدام مرموز و مشکوک‌تر می‌شود تا جایی که دیگر هیچ جای امنی باقی نمی‌ماند. فقط برای اینکه ببینید دنیا چطور ظرف نیم‌قرن تغییر کرده و فشارهای روانی بر انسان معاصر چقدر افزایش پیدا کرده، کافی است که «جزیره شاتر» را با یکی از فیلم‌های مورد علاقه و الهام‌بخش مارتین اسکورسیزی یعنی «دالان شوکِ» ساموئل فولر مقایسه کنید.

 

گرچه فیلم از سوی آکادمی و منتقدان تحویل گرفته نشد، بعد از اکران موفق به اثری محبوب و جریان‌ساز در میان مخاطبان جدی سینما تبدیل شد و در میان فیلم‌های هزاره جدید جایگاهی ویژه پیدا کرد. اسکورسیزی برای ساختن این فیلم معمایی تمام فرمول‌های نوآرهای دهه‌ چهل و پنجاه را به شیوه‌ای موکد و موثر به کار می‌برد و بدون هیچ ابایی شخصیت اصلی‌اش را به چاهی تاریک و عمیق می‌اندازد که بیرون آمدن از آن کار هر کسی نیست؛ حداقل با عقل و روان سالم.

 

شکار (2012) / The Hunt 
توماس وینتربرگ در کنار لارس فون‌تریه یکی از سران اصلی جنبش هنری «دگما 95» بود اما به تدریج از تجربیات رادیکال فاصله گرفت و فیلم‌های متعارفی را جلوی دوربین بود. در این میان احتمالا «شکار» از همه موفق‌تر بود که به یکی از محبوب‌ترین عناوین در هزاره جدید تبدیل شد. مردی خوشنام و جذاب در یک شهر کوچک فقط به خاطر دروغ مسخره‌ یک دختربچه تمام زندگی‌اش نابود می‌شود.

 

هیچکس باور نمی‌کند که بچه دروغ گفته باشد پس کل شهر علیه مرد بیچاره بسیج می‌شوند. در دورانی که هنوز از جریاناتی چون «کنسل کالچر» خبری نبود، تماشای «شکار» حس و حال دیگری داشت اما در هر صورت تنش و اضطرابی که به تماشاگر منتقل می‌کند، بی‌سابقه است؛ شما از همان ابتدا نسبت به بی‌گناهی شخصیت اصلی آگاهید و در استیصال او شریک می‌شوید. مدس میکلسن که معمولا در فیلم‌های هالیوودی برای ایفای نقش‌های منفی انتخاب می‌شد، در «شکار» چهره‌ای متفاوت از خودش ترسیم می‌کند. 


دختر گمشده (2014) / The Gone Girl 
چه چیزی ترسناک‌تر از اینکه بفهمید وسط دسیسه‌ای گیر افتاده‌اید که راهی برای فرار از آن ندارید چون به جای توسل به سند و مدرک، باید با احساسات و هیجانات مردم طرف شوید؟ دیوید فینچر قبلا با «باشگاه مشت‌زنی» ایده‌ بازی‌های ذهنی را به حد اعلا رسانده و یکی از محبوب‌ترین فیلم‌های چند دهه‌ اخیر را به نام خود ثبت کرده بود.

 

از این نظر به هیچ‌وجه نمی‌توان «دختر گمشده» را با فیلم‌های بزرگ فینچر مقایسه کرد اما به دو دلیل این کمدی سیاه یا تریلر روانشناختی به مرور محبوب‌تر شده است؛ از یک سو باعث شد تا گیلین فلین از ادبیات به سینما بیاید و موج اقتباس از رمان‌های جنایی با تاکید بر سویه‌ تاریک زنانه در قالب فیلم و سریال به راه بیفتد

 

و از طرف دیگر در مقایسه با آنچه بعد از جنبش می‌تو به راه افتاد و در خیلی موارد سوءاستفاده‌ها و دروغ‌پراکنی‌ها آشکار شد، روایت «دختر گمشده» تا حدودی پیشگویانه به نظر می‌رسد؛ زن باهوشی که با استفاده از حساسیت افکار عمومی نسبت به کلیشه‌ زنان قربانی، نقشه‌ای شرورانه را پیش می‌برد و از همسرش انتقام می‌گیرد. 

 

کدخبر: ۵۵۳۵۲۵
تاریخ خبر:
ارسال نظر