فراتر از آرسن لوپن
گفتگو با عباس آگاهی، مترجمی که تاکنون قریب به 80 رمان پلیسی ترجمه و منتشر کرده
روزنامه هفت صبح، المیرا صابرنعیمی | سال 89 بود که نشر «جهان کتاب»، چاپ مجموعه کتابهایی را با عنوان «نقاب» شروع کرد. این مجموعه مربوط بود به رمانهای پلیسی و کارآگاهی از نویسندگان معروف جهان: ژرژ سیمنون، جان لوکاره، فردریک دار، پییر بوالو و توماس نارسژاک، کارستن کلمان و ولف برومل، شارل اگزبرایا، یاکوب ارژونی و... چندین مترجم در انتشار این مجموعه سهیم بودند.
اما نام عباس آگاهی بیشتر به چشم میآمد چراکه ترجمه قریب به 80 عنوان را بهتنهایی انجام داده. او از همان سال بین اهالی ادبیات مطرح شد و بیحاشیه کارش را ادامه داد تا رسید به امروز که تعداد ترجمههای این مجموعه از 100 کتاب هم بیشتر شده. به همین مناسبت، گفتوگویی با او انجام دادهایم که در ادامه میخوانید.
آقای آگاهی، مجموعه «نقاب» و آثار منتشر شده در آن دیگر برای اغلب علاقهمندان به داستانهای پلیسی شناختهشده است و طرفداران زیادی دارد. کمی درباره این مجموعه توضیح دهید و بگویید شما به عنوان اصلیترین مترجم آثار این مجموعه، چه شد که کار در این پروژه طولانی را قبول کردید؟
مجموعه «نقاب» از سال ۱۳۸۹ شروع به چاپ و نشر کتابهای داستانی در ژانر معمایی و پلیسی کرده. انتخابهای من برای ترجمه از نویسندگان فرانسویزبان بوده، چه نویسندهای مانند ژرژ سیمنون که در سال ۱۹۸۹ از دنیا رفته، چه نویسندگان دوره معاصر که آثارشان در ۱۰ تا ۱۵ سال اخیر به چاپ رسیده و همه این آثار به زبانهای مختلف هم ترجمه شدهاند.
من نیز کوشیدم با بررسی دقیق و انتخاب داستانهای برتر در زمینه داستانهای جنایی و پلیسی، آنها را در مجموعه نقاب ترجمه کنم و در اختیار علاقهمندان قرار دهم. داستانهایی با موضوع ماجراهای پلیسی از سالهای بسیار دور، شاید از قبل از جنگ جهانی دوم، در ایران چاپ میشد و علاقهمند داشت اما شیوه نگارش اینگونه داستانها توسط نویسندگان نیمه دوم قرن بیستم، به ویژه در فرانسه، از شکلی که ابتدا داشت و شخصیتی مانند «آرسن لوپن» در آنها معمایی را حل میکرد فاصله گرفت.
بعد از این دوران داستانها جنبه متفاوتی داشت و در آنها مطالعه و تحقیق در روابط انسانی و طبقات مختلف تشکیلدهنده یک جامعه به محور اصلی تبدیل شده بود. سیمنون از قدیم هم برای علاقهمندان داستانهای پلیسی در ایران نامی آشنا بود و بسیاری از آثار او در کنار داستانهای سایر نویسندگان این ژانر، ۵۰ سال پیش هم به فارسی ترجمه و منتشر شده بودند.
پس چه شد که باز به سراغ ترجمه داستانهای سیمنون رفتید؟
انتخاب آثار سیمنون و ترجمههای آنها در قدیم با برداشت دیگری انجام شده بود اما برداشت و معیار انتخاب ما در مجموعه «نقاب»، فقط کشش و جذابیت داستانی نبوده و نیست. یعنی فقط به دنبال این نبودیم داستانی انتخاب کنیم که خواننده را جذب خود کند و او را تا انتها با خود همراه سازد. ما به دنبال داستانهایی بودیم که در عین جذابیت، روشنگر باشد و مشخصات یک جامعه را بیان کند؛
واقعیتهایی که در قالب دیگری جز داستان شاید به راحتی نتوان گفت یا اگر هم گفته شود خریدار ندارد. موضوعاتی هستند که وقتی در قالب داستان ارائه میشوند، خوانندگانش درک بهتری خواهند داشت. مثلا باور اینکه یک آدم جنایتکار ممکن است از طبقه بالای جامعه باشد شاید بسیار دشوار به نظر بیاید.
یعنی اگر شما به کسی بگویید شخصیتی که از نظر شغل و حرفه مورد احترام جامعه است میتواند در یک زندگی موازی، جنایاتی هولناک انجام دهد و از مشکلات روانی رنج ببرد، باورکردنی نیست اما اینگونه موضوعات در داستانهای سربازرس مگره مورد توجه و تاکید قرار میگیرد و سیمنون مخاطب را با واقعیتهای انسانی روبهرو میکند.
داستان آشنایی من با آثار سیمنون هم برمیگردد به دوران دانشجویی. زمانی که در رشته ادبیات فرانسه تحصیل میکردم استاد راهنمایم به من پیشنهاد کرد برای درک جامعه فرانسه آثار سیمنون را بخوانم. اینگونه شد که حدود ۵۷ سال پیش به دنبال راهنمایی استادم با سیمنون و آثارش آشنا شدم.
سیمنون قطعا یکی از مهمترین نویسندگان این ژانر است که در جهان نیز طرفداران زیادی دارد. نوشتههای او چه ویژگیهایی دارند که با وجود گذشت بیش از سه دهه از مرگش، هنوز محبوب است و کتابهایش خوانده و ترجمه میشوند؟
در میان نویسندگان داستانهای پلیسی و جنایی، چند نویسنده شاخص فرانسویزبان هستند که آثار متعددی چاپ کرده و مورد توجه محافل ادبی اروپایی قرار گرفتهاند که ژرژ سیمنون مهمترین آنهاست. سیمنون نویسندهای بلژیکی است که به زبان فرانسه مینویسد و از زمره نویسندگانی است که آثارش در یک مجموعه نفیس و باشکوه جمعآوری و چاپ شده که این مجموعه فقط برای آثار نویسندههای معتبر ادبیات فرانسوی منتشر میشود.
سعی من بر این بوده که از میان آثار این نویسنده، مجموعهای که یک سربازرس به نام مگره شخصیت اصلی آن است، به فارسی برگردانم زیرا داستانهای سربازرس مگره با فرهنگ ما سازگاری دارد و ترجمه آن نیز مورد توجه خوانندگان ایرانی قرار گرفته است. سیمنون نویسندهای شناختهشده در سطح جهان است و آثارش در این زمینه آثار کلاسیک باارزشی محسوب میشوند.
این نویسنده در داستانهایش به محیطهای مردمی توجه ویژهای دارد و شخصیتهایش از این محیطها برخاستهاند. او در عین روایت یک داستان و درگیر کردن مخاطب با ماجرا، به خلقیات مردم طبقه متوسط و فرودست فرانسه توجه خاصی دارد. او چنین محیطهایی را به خوبی بررسی میکند و
این سبک داستاننویسی کاملا برعکس شیوه نویسندگانی است که در اوایل قرن بیستم در این زمینهها داستان مینوشتند و داستانهایشان بیشتر جنبه تخیلی و دور از واقعیت داشت. داستانهای سیمنون با واقعیت جوامع انسانی، فارغ از ملیت، همخوانی زیادی دارد. این یکی از دلایلی است که موجب شهرت جهانی این نویسنده شده و در ایران نیز جوانان علاقهمند به مطالعه استقبال خوبی از آن کردهاند.
علاوه بر موضوعات خاص و شیوه روایت متفاوتی که سیمنون به داستانهای پلیسی افزود، آیا
سبک نگارش او نیز با نویسندگان داستانهای این ژانر تفاوت داشت؟
بله، سبک نگارش او هم متفاوت بود. حدود ۱۰۰ سال پیش، زمانی که نویسندههای معروف این نوع ادبی آثارشان را عرضه میکردند، قلمشان شرایط و گروههای اجتماعی و طبقات اقتصادی خاصی را توصیف میکرد و داستانها هم متناسب با شرایط زندگی همان طبقات اجتماعی و اقتصادی نوشته میشد. اگر بخواهم مثالی برای تشریح بهتر این موضوع بزنم، میتوانم به آثار یکی از شناختهشدهترین نویسندگان داستانهای پلیسی اشاره کنم؛
آگاتا کریستی که برای ایرانیان نیز نامی آشناست و بسیاری از آثارش به فارسی ترجمه شده. در داستانهای او اغلب شخصیتها از طبقه اشرافی هستند و او در داستانهایش کاری با طبقات فرودست جامعه ندارد اما سیمنون خلاف این موج حرکت کرد. به تدریج بعد از جنگ جهانی دوم بود که این مسائل در داستانها مطرح شدند، یعنی رمان و داستان معمایی و پلیسی وظیفه دیگری را برای خود توصیف کرد که باعث شد داستانها علاوه بر داشتن روایت داستانی پرکشش، در عین حال آموزنده باشند و بر دانستههای خواننده بیفزایند.
البته سیمنون تنها نویسنده با این ویژگیها نبود و علاوه بر او، نویسندگان دیگری هم در این دستهبندی قرار میگیرند از جمله فردریک دار که قریب به ۲۰ مجلد از او را به فارسی ترجمه کردهام. او نیز با سبک نوشتاری خاص، به طور کوتاه و شیوا به توصیف شخصیتها میپردازد. گاهی میبینیم او در چهار جمله، با دقت و ظرافت توصیف کاملی از یکی از شخصیتها ارائه میدهد و او را در داستانش توصیف و ترسیم میکند. همه این نامها، از اساتید نگارش داستان هستند و کارهای ماندگاری برجای گذاشتهاند.
بعد از دوره ژرژ سیمنون و فردریک دار، روند داستاننویسی در ژانر پلیسی و جنایی چطور پیش رفت؟
در دهه اخیر، حدود ۱۰ نویسنده معاصر نیز به دنیای داستانهای پلیسی و جنایی معرفی شدهاند که آثارشان مورد پذیرش گسترده قرار گرفته و به زبانهای مختلف دنیا ترجمه شده است. من در حد امکان، آثاری از این نویسندگان معاصر را که مناسب فرهنگ ما بوده ترجمه کردهام. بد نیست به یک نکته دیگر هم اشاره کنم.
بعضیها تصور میکردند کتاب کاغذی، با توجه به امکاناتی که اینترنت و تکنولوژی در اختیار انسانها قرار داده، به تدریج کنار گذاشته میشود و نشر دیجیتال رونق زیادی میگیرد اما آنطور که من در بین ناشران فرانسوی و انجمن ادبی این کشور میبینم و میشنوم کتاب کاغذی هنوز برای کتابخوانها، حتی برای طبقه جوان، ارزش خاصی دارد. هنوز هم در فرانسه درون اتاق بسیاری از جوانان قفسههایی پر از کتاب وجود دارد و در جهان نیز کتابهای الکترونیک نتوانستهاند جای کتابهای چاپی را بگیرند.
شما یکی از باتجربهترین مترجمان کشورمان هستید و آثار بسیار متعددی را به فارسی ترجمه کردهاید که در ژانر پلیسی و جنایی بوده. آیا ترجمه این رمانها دشواری زیادی دارد؟
برای من ترجمه رمانهای پلیسی نیز مانند رمانهای دیگر دشواری خاصی ندارد. در واقع کسی که آشنایی کاملی به زبان مقصد داشته باشد، در برگرداندن آن به زبان مبدا با مشکلات زیادی مواجه نمیشود. یافتن معادلهای فارسی و انتقال حال و هوای داستان به زبان فارسی با حس کردن فضای داستان و انتخاب واژگان صحیح امکانپذیر است.
دشواری کار ترجمه، به ویژه ترجمه حکایت و داستان، در انتخاب داستان است. مترجم باید بررسی کند که یک حکایت و داستان که در فرهنگ مبدا قابل قبول است و خواننده هم از آن لذت میبرد آیا اگر ترجمه شود برای مخاطب زبان و فرهنگ دیگر هم قابل پذیرش هست یا نه. دشواری ترجمه بیشتر در این بخش است که مترجم باید داستانی را انتخاب کند که برای فرهنگ کشور مبدا هم جالب و جذاب باشد.
برای مثال در فرهنگ دنیای غرب چند حرکت اجتماعی و فرهنگی به راه افتاده که ناشران میخواهند آنها را در جامعه خود جا بیندازند. به همین دلیل از نویسنده میخواهند نحو کلام و شیوه داستاننویسی را طوری انتخاب کند که این ارزشهای تازهوارد از طریق داستان برای عموم مردم به تدریج قابل پذیرش شود. اما وقتی در کشور دیگری مثل ایران این ارزشها، ارزش نامیده نمیشوند طبیعتا حکایتی هم که مبنایش بر چنین ارزشهایی باشد علاقهمندی پیدا نمیکند.