کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۵۵۱۹۲۹
تاریخ خبر:

کلاسیک ببینیم| قطار توقف‌ناپذیر هلاکت

کلاسیک ببینیم| قطار توقف‌ناپذیر هلاکت

درباره فیلم هیولای انسانی ماجرای یک راننده قطار ‌ که مشکلات روحی فراوانی دارد و فقط هنگامی که پشت فرمان قطار است، احساس آسایش می‌‌کند.

روزنامه هفت صبح، سینا بحیرایی| یک:  فرانسه سال 1938 دردسر کم نداشت. تازه داشت معلوم می‌‌شد هیتلر به دنبال گسترش نازیسم به خارج از مرزهای کشور است. سایه سنگین یک جنگ جهان‌‌سوز بر سر تمام دنیا سنگینی می‌‌کرد. در چنین شرایط پرآشوبی، ژان رنوار یکی از فیلم‌‌های تماشایی خود را اکران کرد؛ یک فیلم اقتباسی عالی به نام «هیولای انسانی».

 

دو: داستان درباره یک راننده قطار به‌نام لانتیر (ژان گابن) است که مشکلات روحی فراوانی دارد و فقط هنگامی که پشت فرمان قطار است، احساس آسایش می‌‌کند. او ترجیح می‌‌دهد تنها زندگی کند و علاقه‌‌ای به پیدا کردن یک شریک زندگی ندارد.

 

اما آشنایی با یک زن متاهل به‌نام سِوِرین (سیمون سیمون) همه چیز را به‌هم می‌‌ریزد، چرا که لانتیر برای اولین‌‌ بار عاشق می‌‌شود. همین عشق او را وارد دردسرهای پیش‌‌بینی‌نشده‌‌ای می‌‌کند و حال برای راضی کردن سورین، باید کارهایی را انجام دهد که پیش‌تر حتی فکرش را هم نمی‌‌کرد. این عشق دیوانه‌‌وار او را مجنون‌‌تر از همیشه می‌‌‌سازد و کاری می‌‌کند که دیگر نتواند به وضعیت معمول پیشین خود بازگردد. 

 

سه: فیلم اقتباسی از رمانی از امیل زولا به همین نام است. رنوار برای این که نگاهی عمیق به جامعه اطراف خود داشته باشد، داستان رمان نوزدهمی زولا را به زمان حال آورد اما شخصیت‌‌ها و ماجراها همان هستند. خیلی‌‌ها رمان زولا را به‌عنوان یک تریلر روانشناسی درجه یک در نظر می‌‌گیرند. به نظر می‌‌رسد رنوار تصمیم گرفته زیاد وارد آن حوزه نشود و تغییراتی در نسخه سینمایی اعمال کرده است.

 

برای مثال در رمان، عشق لانتیر به قطارِ خود بسیار افراطی است و حتی می‌‌توان گفت جنبه جنسی دارد! اما چنین چیزی در نسخه سینمایی دیده نمی‌‌شود. به‌نظر می‌‌آید رنوار تلاش کرده نمودهای بیرونی شخصیت‌‌های داستان را به تصویر بکشد. نمودهایی که رد آن‌‌ها را می‌‌توان لابه‌‌لای کنش و واکنش بین این شخصیت‌‌ها پیدا کرد. 

 

چهار: فیلم مولفه‌‌های دو گونه سینمایی مهم را در خود دارد: رئالیسم شاعرانه که در دهه 1930 در فرانسه آغاز شد و نوآر که یکی از محبوب‌‌ترین گونه‌‌های سینمایی است. روایت داستان زندگی شخصیت‌‌های بیچاره و بی‌نوا و جبر تغییرناپذیری که هیچ راه گریزی از آن وجود ندارد، از جمله ویژگی‌‌های فیلم است که آن را به رئالیسم شاعرانه نزدیک می‌‌کند.

 

از سوی دیگر استفاده از زن اغواگر، قتل‌‌ مرموز و بازی با سایه و نور باعث می‌‌شوند مشخصه‌‌های نوآر را هم در خود داشته باشد. اما این نکته را باید در نظر داشت که فیلم نوآر تقریبا از دهه 1940 آغاز شد. «هیولای انسانی» را باید جزو فیلم‌‌هایی در نظر گرفت که پیش از ظهور این‌گونه، حال آگاهانه یا ناخودآگاه، برخی از ویژگی‌‌های آن را رعایت می‌‌کردند. 

 

پنج: یکی از ویژگی‌‌های تماشایی فیلم، شخصیت‌‌پردازی فوق‌‌العاده آن است. هیچ اثری از مناسبات معمول مردم جامعه در «هیولای انسانی» دیده نمی‌‌شود. آدم‌‌ها کشته می‌‌شوند، به‌هم خیانت می‌‌کنند، دروغ می‌‌گویند و تحقیر می‌‌شوند اما اهمیتی نمی‌‌دهند. گویی تنها منافع شخصی برای آن‌‌ها اهمیت دارد. منافع شخصی شیطانی که برای رسیدن به آن باید تمام این چارچوب‌‌های دست‌‌وپاگیر مرسوم را کنار گذاشت.

 

تک‌‌تک آدم‌‌های درون فیلم برای خود هیولای انسانی هستند. فیلم نگاه بدبینانه‌‌ای دارد و هیچ شخصیت ذاتا خوبی در آن دیده نمی‌‌شود. حتی شخصیت‌های حاشیه‌‌ای فیلم هم اگر فرصتی برای خودنمایی داشته باشند، از شخصیت‌‌های اصلی بدتر عمل می‌کنند. یکی از تاثیرگذارترین صحنه‌‌های فیلم جایی است که یک قتل در قطار رخ می‌‌دهد و پلیس در اولین قدم به آدم فقیر بیچاره‌‌ای شک می‌‌کند که در آن قطار حضور داشته است.

 

آن شخص بازداشت می‌‌شود و شخصیت‌های اصلی فیلم که همه از حقیقت ماجرا خبر دارند، هیچ‌‌کدام تلاشی برای آزادی او انجام نمی‌‌دهند. حتی در چنین دنیای بی‌‌رحمی ظلم و بی‌‌عدالتی عادلانه نیست و باز هم طبقه فرودست بیشتر از بقیه آسیب می‌بیند. 

 

شش: فرآیند تولید فیلم داستان جالبی دارد. گابن خیلی دوست داشت در یک فیلم با محوریت قطار بازی کند. به همین دلیل خودش فیلمنامه‌‌ای نوشت و به ژان گرمییون پیشنهاد داد آن را کارگردانی کند. گرمییون که از فیلمنامه راضی نبود به گابن پیشنهاد کرد به فکر اقتباسی از رمان «هیولای انسانی» زولا باشد. گابن پیشنهاد او را قبول کرد اما به این نتیجه رسید که ژان رنوار برای همکاری گزینه بهتری است!

 

رنوار ایده را پذیرفت، فیلمنامه را پانزده روزه نوشت و دست گابن رساند و فرآیند تولید فیلم آغاز شد. رنوار بعدا اعتراف کرد که آخرین بار 25 سال پیش کتاب زولا را خوانده بود. به همین دلیل در طول فیلمبرداری هر شب چند صفحه از رمان می‌‌خواند و بر اساس آن تغییراتی در فیلمنامه و دیالوگ‌‌ها اعمال می‌‌کرد. فقط فیلمساز باهوشی مثل رنوار می‌‌توانست در روند تولیدی با این سرعت پرسرعت، چنین فیلم تماشایی و ماندگاری خلق کند. 

 

هفت: فیلم موفقیت قابل توجهی داشت و به یکی از محبوب‌‌ترین آثار رنوار تبدیل شد. همچنین بازیگران آن هم از این موفقیت به‌‌خوبی بهره‌‌مند شدند و شهرت بسزایی یافتند. برای مثال ژان گابن با حضور در این فیلم به جایگاهی دست‌‌نیافتنی در میان هم‌‌وطنانش دست پیدا کرد. «هیولای انسانی» برنده جایزه موسولینی بهترین فیلم در جشنواره ونیز سال 1939 شد. 

 

کدخبر: ۵۵۱۹۲۹
تاریخ خبر:
ارسال نظر