کی بزرگ میشویم؟!
مروری بر تصویر دوران بلوغ در آثار سینمایی.
روزنامه هفت صبح، اشکان جاویدی| هیچ بحثی نیست که نوجوانان در مقام مخاطب نیروی محرکه صنعت سرگرمی را فراهم میکنند. به همین دلیل روزبهروز تصویر نوجوانان در فیلمها و سریالها پررنگتر میشود و با آثاری مواجهیم که به فضای ذهنی و دغدغههای نسل جدید نزدیکتر هستند.
اگر قبلا فقط جریانی را میشناختیم با عنوان Coming of Age که داستان بلوغ را در قالب کمدی و درام و با محوریت شخصیتهای نوجوان روایت میکرد، این روزها تم بلوغ روی بسیاری از آثار پرطرفدار سینما و تلویزیون سایه انداخته و با ژانرها و سبکهای مختلف پیوند خورده است؛ از سری فیلمهای «اسپایدرمن» در دنیای ابرقهرمانی مارول بگیرید تا سریالهای محبوب سرویس استریم نتفلیکس مانند «سیزده دلیل برای اینکه»، «چیزهای عجیب» و «ونزدی».
حتی سریال جنجالی و رادیکالی مانند «یوفوریا» را هم میتواند به نوعی بازتعریف تم بلوغ در عصر حاضر و متناسب با لحن نسل زد در نظر گرفت.با توجه به اینکه در میان فیلمهای مهم و تحسینشده امسال هم رد پای بلوغ به چشم میخورد، بد نیست که مروری داشته باشیم به فیلمهای شاخصی که در تاریخ سینما به دلیل پرداختن به این موضوع انسانی ماندگار شدهاند؛ ضمنا نگاه دوباره به فیلمهایی از چندین دهه نشان میدهد که دنیا و نگاه ما در طول زمان چقدر تغییر کرده است.
فارغالتحصیل (1967) /The Graduate
شاید با تعاریف امروزی «فارغالتحصیل» یک فیلم با تم بلوغ به صورت کلاسیک نباشد اما دری را به روی این جریان باز کرده و بیش از نیم قرن نیز بهعنوان یک اثر الگو و نمونهای، دستنیافتنی باقی مانده است. بنجامین (داستین هافمن) پسر جوانی است که تازه از کالج برگشته و طبق روال باید وارد مرحله بعدی از زندگیاش بشود؛
بچه حرف گوشکُنی که تا الان زندگی را از روی دفترچه راهنمایی که دستش دادهاند، پشت سر گذاشته ولی در خلوت خودش نمیداند که دارد چه غلطی میکند و دقیقا چه میخواهد. تا اینکه درگیر یک رابطه نامتعارف میشود و در چالهای احساسی گیر میافتد که برای بیرون آمدن از آن چارهای ندارد جز شکستن عرف و تصورات کلیشهای.
دنیا در این چند دهه آنقدر تغییر کرده که اگر والدین یک نوجوان به شیوه مادر و پدر بنجامین لقمه در دهانش بگذارند، ناراحت که نمیشود هیچ تازه کلاه خود را هم میاندازند هوا. با این وجود تماشای دوباره «فارغالتحصیل» نشان میدهد که مایک نیکولز بهعنوان سینماگر چقدر در عین رادیکال بودن ظریف و بدیع عمل کرده و دستاوردهایش را سینماگران بعدی نسل در نسل به ارث بردهاند. اجرای آن بنکرافت نیز همچنان تماشایی است و ظاهرا در زندگی واقعی الهامبخش خیلیها بوده!
دیوارنوشته آمریکایی (1973) / American Graffiti
همه تا اسم جرج لوکاس میآید، یاد «جنگ ستارگان» میافتند و میراث عظیمی که بهجا گذاشت و سینما را برای همیشه تغییر داد. اما جالب اینجاست که برای چندین نسل از سینماگران، لوکاس با ساختن «دیوارنوشته آمریکایی» جایگاهی ابدی را به نام خودش ثبت کرده؛ فیلمی که در فهرست آثار محبوب خیلی از فیلمسازان آمریکایی دیده میشود و به هیچوجه نمیتوانید تاثیرش را روی آثاری که بعدا تحت عنوان Coming of Age ساخته شدهاند، نادیده بگیرید.
در ظاهر با یک کمدی شلوغ و دیوانهوار طرفیم درباره نوجوانانی که پس از پایان مدرسه، شهر را روی سرشان گذاشتهاند تا آخرین شب حضور در این شهر کوچک و گذار به بزرگسالی را جشن بگیرند. در عمل «دیوارنوشته آمریکایی» تبدیل میشود به روایتی از پایان معصومیت (البته نه به معنای بد) و پذیرش واقعیت. دنیای کاراکترهای اصلی دارد تغییر میکند و هر آنچه در قالب روایتها و اتفاقات پراکنده میبینیم، واکنش آنها به تغییر و پوست انداختن است.
باشگاه صبحانه (1985) / The Breakfast Club
وقتی بحث بلوغ و نوجوانان به میان میآید همه ناخودآگاه یاد جان هیوز میافتند که با فیلمهایش عملا مفهوم Coming of Age را در سینما جا انداخت و به نوعی فرمولهای روایت این جنس از داستانها را به همه یاد داد. پنج دانشآموز خاطی دبیرستانی باید یک روز را برای تنبیه کنار هم بگذرانند و همین بهانهای میشود برای ورود به دنیای شخصی آنها و کشف رنجها و رویاهایی که به شخصیت نوجوانها در این سن شکل میدهد.
«باشگاه صبحانه» خیلی زود تبدیل شد به یکی از شمایلهای اصلی فرهنگ عامه در دهه هشتاد. علاوه بر اینکه هالیوود از پتانسیل بالای داستانهای نوجوانانه برای جذب مخاطب باخبر شد، تصویر متفاوت و واقعیتری از نسل جدید را هم میشد در فیلم تماشا کرد. جان هیوز همین مسیر را ادامه داد و یکسال بعد «روز غیبت فریس بولر» را ساخت؛ پسر نوجوانی که تصمیم میگیرد تا یک روز مدرسه را بپیچاند و با گشتوگذار در شهر، دنیای واقعی را کشف کند.
کنارم بمان (1986) / Stand By me
با مرور زمان، بازههای تاریخی مشخص را به واسطه محصولات رایج در فرهنگ عامه و تاثیرشان به یاد میآوریم که کارکردی شبیه «تِم» پیدا کردهاند. وقتی بحث از دهه هشتاد به میان بیاید، چندین نام شاخص در شکلگیری این تم نقش داشتهاند که از جمله میشود به استیون کینگ نویسنده داستانهای ترسناک و راب راینر کارگردان اشاره کرد.
جالب اینجاست که نقطه اشتراک راینر و کینگ هم در فیلمی به نام «کنارم بمان» رقم خورده که به زمان خودش با تحسین همهجانبه مواجه شد، گرچه شاید الان برای اکثر مخاطبان ناآشنا باشد. درست مانند خیلی از فیلمهای آن دوره، «کنارم بمان» درباره ماجراجویی چند تا پسربچه است که دنبال یک جنازه میگردند. طبق انتظار پای فانتزی هم به میان میآید اما جنبه انسانی تجربهای که بچهها از سر میگذرانند به مراتب مهمتر و عمیقتر به نظر میرسد و باعث ماندگاری فیلم بعد از چهار دهه شده است.
انجمن شاعران مرده (1989) / Dead Poet society
بعضی فیلمها فارغ از کیفیت چنان تاثیری بر تماشاگران خود میگذارند که در تاریخ سینما جایگاه و شمایلی ویژه را تصاحب میکنند. نمونهاش «انجمن شاعران مرده» است که هر وقت بحث رابطه میان معلم و شاگرد به میان میآید، امکان ندارد کسی یادش نیفتد. بخشی از هویت و فردیت ما در دوران نوجوانی حاصل تلاش برای غلبه بر پیشفرضها و کلیشههایی است که از سوی جامعه و والدین به ما تحمیل میشود؛
هر کسی دنبال راه خودش برای کشف دنیاست و اگر خوششانس باشیم شاید کسانی سر راهمان قرار بگیرند که کمکمان میکنند در شکستن چارچوبها و پیدا کردن خود واقعیمان. «انجمن شاعران مرده» داستان معلمی را تعریف میکند که ناگهان از راه میرسد و زندگی پسرهای نوجوان را برای همیشه تغییر میدهد، گرچه آخر سر اوضاع به مرز تراژدی نزدیک میشود. همچنان تماشای صحنه پایانی فیلم و واکنش دانشآموزان نوجوان به معلمی که ناچار به ترک مدرسه شده، تاثیرگذار و تکرارنشدنی است.
خُلها و خورهها (2000-1999) / Freaks and Geeks
کلا این سریال بیشتر از یک فصل و 18 اپیزود دوام پیدا نکرد اما بعدا تبدیل شد به یکی از جریانسازترین محصولات در هزاره جدید که علاوهبر معرفی یک نسل تازهنفس از کمدینها، مسیر کمدیهای موفق در سالهای آتی را نیز هموار ساخت. داستان درباره روزمرگی چند تا بچهمدرسهای و تجربیاتی است که به اقتضای سن خود از سر میگذرانند؛ چکیدهای از تمام فیلمهایی که تا قبل از آن با تم بلوغ ساخته شدهاند.
نکته جالب اینجاست که نامهایی چون لیندا کاردینلی، جیمز فرانکو، ست روگن و... نقشهای اصلی را بازی میکنند و در میان سازندگان سریال هم به پل فیگ و جاد اپتاو میرسید. میشود ماجرا را اینطور توصیف کرد که انگار اپتاو در سالهای بعد و با کمدیهای گستاخانهاش به نوعی داستان شخصیتهای همین سریال در دوران جوانی و پس از بلوغ را روایت میکند که همچنان با مفاهیم اساسی زندگی و مسئولیتهای بزرگسالانه سروکله میزنند.
رد پای سریال را بهراحتی میشود حتی در کارهای بعدی شاگردان اپتاو و پسینهای او هم مشاهده کرد، از جمله کمدی موفق «سوپربد» که فرمولهای رایج در فیلمهای مربوط به بلوغ را به وقیحانهترین شکل ممکن برای بازنویسی به کار میگیرد و بدون شرم و حیا از معصومیت رایج در چنین آثاری گذر میکند.
جونو (2007) / Juno
ترکیب جیسون رایتمن تازهنفس با دیابلو کودی نویسنده که معلوم نبود از کجا پیدایش شده، یکی از آثار متفاوت هزاره جدید را رقم زد که حتی در مقایسه با نمونههای مشهور از الگوی بلوغ هم در نوع خودش خاص به نظر میرسد. دختری نوجوان که برای درک زندگی بزرگسالانه به اندازه کافی مشکلات و موانع دارد، ناخواسته باردار میشود و حالا این دوران بارداری حکم مکاشفهای را پیدا کرده برای درک بهتر خود و البته تاثیر گذاشتن روی زندگی دیگران.
قدرت «جونو» نه در ایده داستانی و حتی اجرا بلکه در شخصیت کمنظیری است که خلق میکند و به واسطه مطالعه و پرداخت کاراکتر دری را به روی حکمت انسانی میگشاید. تماشای فیلم بعد از هفده سال شاید کمی عجیب به نظر برسد؛
اول اینکه بازیگر اصلی فیلم در این مدت عمل تغییر (تطبیق) جنسیت انجام داده و به جای الن پیج با الیوت پیج سروکار داریم که دیگر مرد حساب میشود و دوم هم بحث فرامتنی حق سقط جنین است که در گذر روزگار تبدیل شده به یکی از جنجالیترین موضوعات سیاسی و اجتماعی در آمریکا و به همین دلیل در تماشای دوباره، خیلیها رویکرد فیلم در قبال بارداری دختران نوجوان را کهنه و غیرفمینیستی ارزیابی میکنند.
پسرانگی (2014) / The Boyhood
سالها قبل و زمانی که استنلی کوبریک در فکر ساختن «ناپلئون» بود، به شوخی میگفت که ایکاش بتواند بازیگری را برای نقش ناپلئون پیدا کند که طی چندین سال درگیر پروژه باشد تا گذر عمر شخصیت کاملا طبیعی به تصویر کشیده شود!
ریچارد لینکلیتر این شوخی را سالها بعد به صورت جدی در عالم سینما پیاده کرد، هرچند در ابعادی کوچکتر. «پسرانگی» طی یک دهه زندگی شخصیت اصلیاش را به تصویر میکشد؛ اینکه چطور با گذر ایام، احساسات و جهانبینی فرد هم تغییر میکند. «پسرانگی» روایتی است از بلوغ به معنای واقعی کلمه. البته به غیر از شخصیت اصلی، بخش جذابی از «پسرانگی» مربوط میشود به واکنش والدین شخصیت و نقش و مسئولیتی که برعهده دارند.
هنر لینکلیتر در این است که چنین موضوعی را به جای موعظه تبدیل کرده به تجربه عمیق انسانی. نباید از یاد برد که لینکلیتر در بحث بلوغ صاحب کرسی است. قبلا با «گیج و منگ» در دهه نود نام خودش را سر زبانها انداخته بود و بعدا هم دوباره به همین فضا برگشت؛ از جمله میشود به «هر کسی چیزی میخواهد» اشاره کرد.
لیدیبرد (2017) / Lady Bird
اگر میخواهید بدانید که مهمترین چهره سینمایی امسال کارش در مقام فیلمساز را از کجا و چطوری شروع کرده، باید «لیدی برد» را تماشا کنید. گرتا گرویگ پس از سالها تجربه حضور مقابل دوربین، در اولین فیلم بلندش تصمیم گرفت که یک داستان بلوغ دخترانه را با الهام از تجربیات شخصی خودش در دوران نوجوانی و زندگی در شهر ساکرامنتو به تصویر بکشد.
ماجرا ساده است؛ دختری که میخواهد از زیر سایه مادرش بیرون بیاید و خودش را پیدا کند و طبیعتا آنقدر به در و دیوار میزند تا بالاخره راهش را پیدا کند و به درک تازهای از مفهوم زنانگی برسد. بهترین صفاتی که میتوان برای توصیف «لیدی برد» به کار برد شاید شیرین و صادقانه باشد و در این میان به هیچوجه نمیتوان از بازی سرشا رونان گذشت که به قلب تپنده فیلم تبدیل میشود و احساسات متناقضی را با اجرای خود به تماشاگر منتقل میکند.
کلاس هشتم (2018) / Eighth Grade
بعضی چیزها هیچوقت کهنه نمیشوند، مثل مفهوم بلوغ؛ فقط متناسب با زمانه به شیوههای تازهای بازتعریف میشوند. در سالهای اخیر هم میبینیم که برخلاف گذشته، فیلمهای Coming of Age بیشتر رفتهاند به سمت دختران نوجوان و نمایش پیچیدگیهای بیشتر بلوغ در پیوند با زنانگی در دنیای مدرن. یک نمونه شاخص از این جریان «کلاس هشتم» اولین فیلم بلند بو برنام خلاق و بااستعداد است.
داستان درباره دختری است که در کلاس هشتم درس میخواند و با بحران اضطراب اجتماعی و پذیرفته شدن از سوی دیگران کشتی میگیرد. اما وقتی که شروع میکند به ضبط ویدئوهای آموزشی و انتشار آنها در اینترنت (به شیوه رایج ولاگرهای مشهوری که این روزها دور و برمان زیاد میبینیم)، همه چیز تغییر میکند.
اگر دنبال فیلمهایی هستید که برای شناخت بچههای نسل زد و روحیاتشان به کار میآیند، «کلاس هشتم» یکی از بهترین گزینههاست. البته باید در نظر داشته باشید طی همین پنج-شش سال دنیا به قدری تغییر کرده که اگر قبلا فیلمی را رادیکال به شمار میآوردند، الان و در مقایسه با جَو روز ممکن است محافظهکارانه جلوه کند.