کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۴۳۰۷۳۷
تاریخ خبر:

صفحاتی خوانده نشده از زندگی احمد شاملو

صفحاتی خوانده نشده از زندگی احمد شاملو

درباره احمد شاملو که امروز ۲۱ آذر زادروز تولدش است، مقالات پرشماری نوشته شده و کتاب‌های گوناگونی هم منتشر شده اما کتاب «بام بلند هم‌چراغی» قطعا بهترین کتاب برای شناخت شاملو است. این کتاب ۵۰۰ صفحه‌ای، گفت‌وگوی بلند سعید پورعظیمی با آیدا سرکیسیان همسر شاملو است و شناخت دقیقی از فراز و فرود زندگی شاملو به دست می‌دهد. کتاب اثری است برای شناخت زندگی شاملو و نه شعر او

سال‌ها پیش، پس از درگذشت احمد شاملو، کتابی با عنوان «بامداد در آینه» به قلم نورالدین سالمی منتشر شد که شرح گپ‌وگفت‌های خصوصی نویسنده کتاب با شاملو و همسرش آیدا بود؛ گپ‌وگفت‌هایی که گاه در حضور و با مشارکت میهمانان شاعر صورت گرفته بود و قلمی شدن آنها، شاملو را «در خلوت» نشان می‌داد. پس از انتشار کتاب نورالدین سالمی، شیفتگان شاملو برآشفتند که «شاملو این نبود». کسانی که منصف‌تر بودند و حداکثر محب شاملو بودند نه مرید او، قبول داشتند که آن حرف‌ها، حرف‌های خود شاملو است ولی پرده‌برداری از خلوت شاعر را غیر اخلاقی دانستند.

هر چه بود، آن کتاب ناخواسته تصویری منفی از شاملو ترسیم کرد و آن ادعای همیشگی شاملو را که در «خانه‌ای شیشه‌ای» زندگی می‌کند و چیزی برای پنهان کردن ندارد، تا حدی مخدوش کرد. کتاب «بام بلند هم‌چراغی»، شاید کوششی باشد برای جبران خسارت معنوی ناشی از انتشار کتاب نورالدین سالمی. این کتاب بسیاری از زوایای مخفی ذهن و زندگی شاملو را بر آفتاب افکنده است. هر چند که آیدای عاشق، از آغاز تا پایان گفت‌وگو، دغدغۀ ترسیم تصویری «یکسره بزرگوارانه» از معشوق باشکوهش دارد، اما کتاب قطعا هر شاملوشناسی را شاملوشناس‌تر می‌کند.

بام بلند هم‌چراغی، از آغاز آشنایی تا پایان همراهی آیدا با شاملو را پیش روی خواننده می‌گذارد. یعنی از آغاز دهۀ ۱۳۴۰ تا پایان دهۀ ۱۳۷۰٫ چیزی نزدیک به چهل سال. با این حال، پرسشگر با تکیه بر اطلاعات خودش و آیدا، می‌کوشد کتابش کل زندگی مهم‌ترین شاعر شعر نوی ایران را در بر گیرد.

در جایی از کتاب، پورعظیمی از آیدا درباره کتاب بحث‌برانگیز نورالدین سالمی - که پزشک شاملو هم بود - می‌پرسد و آیدا می‌گوید: «این آقا با چاپ آن کتاب سوگندنامۀ پزشکی‌اش را در حفظ اسرار بیمار زیر پا گذاشت و به عهدش خیانت کرد. از موقعیتش سوءاستفاده کرد. البته برای احمد زحمت کشید و ما هم در حد توان‌مان جبران کردیم… ولی نباید آن حرف‌ها را که بیشترش اظهارنظرهای شخصی خودش بود منتشر می‌کرد. گاهی احمد دچار تنگی نفس می‌شد… و من سریع دکتر سالمی را خبر می‌کردم که شاملو را معاینه کند. سالمی بعد از اینکه فشار خون شاملو را می‌گرفت سر حرف را باز می‌کرد و سعی می‌کرد از زیر زبان شاملو حرف بکشد. هر آدمی در حال بیماری و کلافگی ممکن است… حرف‌هایی بزند. یکی مریض و بی‌حوصله است و تو سوالی بی‌جا مطرح می‌کنی. دکتر ابوالفضل مهداوی هم گاهی برای معاینۀ قلب شاملو می‌آمد خانۀ ما… ولی خیلی سنگین و متین برخورد می‌کرد و مریض را سوال‌پیچ نمی‌کرد… سالمی بعد از چاپ کتاب در سوئد منکر همه‌چیز شد و گفت من کتاب را به ناشر نداده‌ام. احمد آدمی نبود که خودش را سانسور کند؛ اما چطور ممکن است آن حرف‌ها را دربارۀ گلشیری بزند؟ شعر تقدیم گلشیری کرد. احترامش را داشت. »

در طول کتاب، بارها از فقر مالی شاملو سخن به میان می‌آید و پورعظیمی در جایی به این نکته اشاره می‌کند که شاملو چند بار در پی شکایت همسر اولش به زندان افتاده بود. آیدا پاسخ می‌دهد: «بارها به دلیل نپرداختن نفقه از چند روز تا چند ماه در زندان موقت شهربانی بوده. سال ۱۳۴۲ هم به همین خاطر بازداشت شد. اتفاقا آن روز من برای دیدنش رفتم خانه‌شان. مادرش گفت احمد در زندان موقت است. دستش خالیه… با مادرش رفتیم ملاقاتش. از دیدنم جا خورد. »

نحوه جدایی شاملو از همسر دومش نیز، جزو نکات جالب زندگی اوست. یک گسست انقلابی و رادیکال به معنای واقعی کلمه! آیدا درباره این جدایی می‌گوید: «می‌گفت یک شب بحث بالا گرفت، کتاب و یادداشت و لباس و لوازمم را به امان خدا رها کردم؛ بارانی و کیف دستی‌ام را برداشتم و برای همیشه از خانه بیرون آمدم و خلاص!» در بحث از همسر دوم شاملو، آیدا دربارۀ اتهامی که ابراهیم گلستان در کتاب «نوشتن با دوربین» به شاملو زده، می‌گوید: «آقای گلستان یک جمله گفته که جان مرا آتش زد! می‌گوید: "شاملو تمام ثروت طوسی حائری را بالا کشید و از خانه بیرونش کرد." شاملو خودش خانه طوسی را برای همیشه ترک کرده بود؛ خانه‌ای که در یکی از کوچه‌های میدان ژاله و ملک شخصی طوسی بوده.

آقای گلستان درکی از زندگی شاملو ندارند؛ ایشان جور دیگری زندگی کرده… نه از نظر مالی مشکل داشته، نه در به در بوده، نه در آبادی‌های محروم کویر زندگی کرده… نه ناعادلانه زندان رفته… این شایسته نیست که مردی مثل ایشان درباره امری که از آن خبر ندارند با این لحن توهین‌آمیز صحبت کنند و حیثیت افراد را زیر سوال ببرند!»

در سال‌های اخیر بهاالدین خرمشاهی در مصاحبه‌ای، پذیرفت که ادعای قدیمی‌اش در خصوص عکس تعظیم شاملو در برابر فرح، مبتنی بر شنیده‌ها بوده و خودش آن عکس را ندیده است. در واکنش به طرح این موضوع، یکی از مورخان کشور در دفاع از شاملو نوشت که فرح هزینۀ درمان بیماری شاملو را در آن دوران پرداخت کرده بود و هر کس دیگری هم جای شاملو بود، به فرح احترام می‌گذاشت.

پورعظیمی هم در این کتاب به این شایعه اشاره می‌کند که هزینۀ درمان شاملو را در اوایل دهۀ ۱۳۵۰، فرح پرداخته بود ولی آیدا می‌گوید: «نخیر. هزینه‌های درمانی را دوستان شاملو پرداختند و مسوولیت این کار به عهدۀ ساعدی بود. پنج‌هزار تومان جمع شد و یک مقدار هم پدرم کمک کرد… آن پنج‌هزار تومان فقط هزینۀ سفرمان {به خارج از کشور} شد. هزینۀ جراحی را پدرم و خواهرم و بعضی از دوستان پرداختند؛ البته چون به کادر درمانی و پزشکان گفته بودند بیمار، یکی از شاعران سرشناس ایرانی است و وضع مالی خوبی ندارد خیلی تخفیف دادند.»

یکی از جذاب‌ترین صفحات کتاب، صفحۀ ۳۰۴ است که آیدا نظر شاملو را دربارۀ فرم قرآن توضیح می‌دهد: «موسیقی زبان عربی را دوست داشت و معتقد بود قرآن زیباترین شعر جهان است. می‌گفت این آواها و اصوات و کلمات با این ساختمان خاص شگفت‌انگیز است. خودش می‌خواست قرآن را ترجمه و بازنویسی کند. فکر کنم اگر این اتفاق می‌افتاد حسابی با متن درگیر می‌شد… می‌توانست آرام‌آرام به هر جمله و آیه فکر کند. کار تحقیقی بزرگی بود… به نظرم بازنویسی احمد یک متن شاعرانه می‌شد؛ البته بخش‌هایی از قصص قرآن را که در "یادداشت‌های حافظ" نقل کرده خودش بازنویسی کرده.»

آیدا می‌افزاید که شاملو در بین ترجمه‌های قرآن تا آن زمان، ترجمۀ ابوالقاسم پاینده را بیش از سایر ترجمه‌ها می‌پسندید. نکتۀ دیگر اینکه، شاملو اذان موذن‌زاده اردبیلی را هم «دوست داشت و گوش می‌داد.»

احتمالا بسیاری معتقدند که شاملو و آیدا هر دو خداناباور بوده‌اند ولی خوانندۀ این کتاب به خوبی متوجه می‌شود که آیدا قطعا خداباور است و چهل سال زیستن در کنار شاعری که در کنار شعرش، به کفرش نیز مشهور است، باور به وجود خدا را از ذهن او بیرون نرانده. هرچند که آیدا، برخلاف بسیاری از خوانندگان شعر شاملو، مطمئن نیست که شاملو خداناباور بوده باشد.

در اواخر کتاب، که ذکری از «خدا» به میان می‌آید، پورعظیمی می‌گوید «می‌توان گفت شاملو در زمین دین بازی نمی‌کرد». آیدا جواب می‌دهد: «در این مورد نمی‌توانم جواب قانع‌کننده‌ای بدهم. به چیزی معتقد بود که نمی‌دانم چیست. خودش گفته: اما داوری آن سوی در نشسته است، بی‌ردای شوم قاضیان/ ذاتش درایت و انصاف/ هیاتش زمان… حوادث خیلی تلخ را که می‌دید یا می‌شنید می‌گفت مگر خدایی نیست؟!»

منبع: عصر ایران

برای پیگیری اخبارفرهنگیاینجا کلیک کنید.
کدخبر: ۴۳۰۷۳۷
تاریخ خبر:
ارسال نظر