داستانی از کشمیری تا نتانیاهو

روایت علی لاریجانی از عملیات ناکام اسرائیل برای فروپاشی جمهوری اسلامی و حذف سران نظام
هفت صبح| در حالی که هنوز زخمهای جنگ ۱۲روزه ایران و اسرائیل تازه است، علی لاریجانی با حضور در یک برنامه تلویزیونی، ابعاد تازهای از پروژه اسرائیل برای «فروپاشی ساختار سیاسی جمهوری اسلامی» را فاش کرد. او از تلاش تلآویو برای هدف قرار دادن جلسه شورای عالی امنیت ملی، ترور رهبری و حذف فیزیکی سران سه قوه پرده برداشت و گفت اسرائیل حتی با تماس مستقیم، او را نیز تهدید به ترور کرده بود.
لاریجانی تأکید کرد که این عملیات از سوی آمریکا نیز پشتیبانی کامل میشده و هدف نهایی آن، ایجاد شکاف در حاکمیت و کشاندن مردم به تقابل با نظام بوده است؛ طرحی که به گفته او، با هوشیاری امنیتی و همبستگی ملی مردم ایران ناکام ماند.
روز جمعه با من تماس گرفتند و تهدید کردند
«علی لاریجانی» در یک گفتوگوی تلویزیونی حاضر شد و اطلاعات جدیدی درباره طرح اسرائیل برای حذف سران نظام ارائه کرد. او در این گفتوگو اعلان کرد اسرائیل قصد داشت در یک عملیات نظامی جلسه شورای امنیت را بمباران کند و پس از آن، برای ترور رهبری و سران قوا در یک جلسه خاص، اقدام کند. علی لاریجانی در این گفتوگو با اشاره به ابعاد پشتپرده جنگ اخیر اسرائیل علیه ایران، از هماهنگی کامل آمریکا و اسرائیل برای آغاز این حمله پرده برداشته و جزئیات جدیدی درباره جنگ 12روزه ایران و اسرائیل مطرح کرده است.
وی با اشاره به تهدیدات دشمنان در جنگ ۱۲روزه، گفت که اسرائیل حتی در تماسی مستقیم خود او را تهدید به قتل کرده است: «پروژه دشمنان در این جنگ این بوده که هم سرداران سپاه، هم برخی مراکز کشور را هم بزنند؛ بعد نیز تصور میکردند مردم بهزودی علیه نظام وارد میشوند و برخی از مسئولان را هم میتوانیم با تهدید از نظام جدا کنیم. این تهدید هم شامل برخی مسئولان نظامی و امنیتی بود، هم مسئولان سیاسی.
روز جمعه با من تماس گرفتند که ۱۲ ساعت فرصت داری از کشور خارج شوی یا از تهران فاصله بگیری، وگرنه به سرنوشت دوستانت همچون شهید باقری و شهید رشید دچار میشوی که جواب درخوری به آنها دادم. در ابتدای جنگ، دست نظامی ما نسبت به اسرائیل پایینتر بود و ما را غافلگیر کرده بودند... اسرائیل قصد داشت پس از حمله به سران قوا، سراغ رهبری برود که همه این موارد با عنایت الهی خنثی شد، هرچند که تدابیری هم در کار بود.
در عینحال مردم هم وارد صحنه شدند، حتی کسانی که با حکومت مشکل داشتند هم پشت کشور قرار گرفتند و یک همبستگی ملی نیز شکل گرفت و این از تمدن و فرهنگ این مردم ریشه میگیرد.» لاریجانی در ادامه تاکید کرد که «روز دوشنبه هفته اول جنگ، از اهمیت ویژهای برخوردار بود و تصمیمات حیاتی در آن روز گرفته شد که تاثیر زیادی بر روند جنگ داشت.
اسرائیل یک رشته عملیات را برای فروپاشی نظام جمهوری اسلامی در نظر گرفته بود، اما این محاسبات به دلیل نادیده گرفتن فرهنگ و تمدن مردم ایران به شکست انجامید.» عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام ادامه داد: «رژیم صهیونیستی و آمریکا هیچگاه قادر به درک و محاسبه واقعی فرهنگ، ایستادگی و هویت تاریخی مردم ایران نبودهاند و این عامل مهمی در ناکامی آنها بود.»
بیآینده کردن نظام؛ اجرای جدیدی از پروژه دهه شصت
سخنان علی لاریجانی در خصوص شیوه تروریستی اسرائیل برای حذف سران نظام جمهوری اسلامی انسان را یاد رویدادهای تروریستی دهه ۶۰ میاندازد. زمانی که مسعود رجوی سرکرده منافقین طرحی را به عنوان بیآینده کردن نظام در سر داشت و بر اساس آن قرار بود طی سالهای ۱۳۶۰ تا پایان ۱۳۶۱ با حذف سران نظام از طریق عملیاتهای تروریستی نظام جمهوری اسلامی را سرنگون کند.
سخنان علی لاریجانی نیز در خصوص برنامه اسرائیل برای حذف سران نظام شباهت بسیار زیاد اقدامات تروریستی گروهک منافقین را با اقدامات تروریستی رژیم صهیونیستی نمایش میدهد. منافقین توانستند طی چندین دوره عملیات تروریستی سران نظام از جمله آقایان خامنهای، هاشمی رفسنجانی، بهشتی، باهنر و رجایی را هدف قرار دهند. در حادثه انفجار دفتر حزب جمهوری شهید بهشتی به همراه ۷۲ تن از مسئولان نظام به شهادت رسیدند.
همچنین در انفجار دفتر نخستوزیری، محمدرضا باهنر و شهید رجایی به شهادت رسیدند. عملیاتهای تروریستی گروهک منافقین علیه چهرههای دیگری همچون آیتالله خامنهای و هاشمیرفسنجانی موفقیتآمیز نبود. با این حال نظام جمهوری اسلامی به حیات سیاسی خود ادامه داد.
آیتالله خامنهای در یکی از سخنرانیهای خود گفت: «خدای دهه شصت، خدای امروز هم هست» که اشارهای دقیق به حوادث مشابه آن دوران و رفتارهای مذبوحانه رژیم صهیونیستی در حال حاضر دارد. حالا و در میانه جنگهای ترکیبی و طراحیهای پیچیده امنیتی علیه ایران، بازخوانی دو پرونده مهم از دهه شصت، بیش از همیشه ضرورت دارد؛ پرونده محمدرضا کلاهی و مسعود کشمیری، دو نفوذی تمامعیار سازمان منافقین که با چهرهای موجه و رفتارهایی انقلابی، توانستند خود را تا قلب ساختار سیاسی و امنیتی کشور بالا بکشند و ضربات کشندهای را به نظام نوپای جمهوری اسلامی وارد کنند.
این دو، طراح و مجری دو عملیات تروریستی مهیب بودند که ستونهای دولت را هدف گرفت: انفجار در دفتر حزب جمهوری اسلامی و انفجار در دفتر نخستوزیری. بازخوانی این پروندهها، نه فقط یادآور زخمهای دهه شصت، بلکه آینهای است در برابر آنچه امروز «مدرنترین» نسخه همان پروژه قدیمی است: ترور مسئولان نظام.
محمدرضا کلاهی در سه پرده
بمبگذاری، فرار به بهانه خرید بستنی، مرگ در هلند
حادثه انفجار در دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی در شامگاه ۷ تیرماه ۱۳۶۰، نخستین عملیات تروریستی سازمان مجاهدین خلق (منافقین) بود که بهصورت سازمانیافته و با هدف حذف سران نظام جمهوری اسلامی طراحی و اجرا شد. این اقدام تروریستی که به شهادت آیتالله دکتر بهشتی و ۷۲ تن از اعضای حزب منجر شد، یکی از خونینترین و تأثیرگذارترین عملیاتهای تروریستی پس از انقلاب به شمار میآید.
پیش از این حادثه، سازمان منافقین پس از اعلام رسمی آغاز مبارزه مسلحانه، اقدام به ترورهای کور در سطح شهرهای مختلف کشور کرده بود. اما عملیات انفجار در حزب جمهوری اسلامی، گامی فراتر از ترورهای خیابانی محسوب میشد؛ عملیاتی با طراحی دقیق، شناسایی قبلی و هدفگیری مشخص برای وارد آوردن ضربهای جدی به ساختار سیاسی نظام.
نفوذیِ ساکت؛ محمدرضا کلاهی
عامل اصلی این عملیات فردی به نام محمدرضا کلاهی صمدی بود؛ دانشجوی سال اول رشته برق دانشگاه علم و صنعت که در ظاهر، چهرهای مذهبی و متعهد داشت و از اعضای فعال حزب جمهوری اسلامی شناخته میشد. وی ابتدا عضو انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه علم و صنعت بود، سپس با هدایت سازمان مجاهدین خلق، وارد کمیته انقلاب اسلامی ولیعصر (عج) شد و از آنجا به حزب جمهوری اسلامی راه یافت.
کلاهی توسط فردی به شهید جواد مالکی، مسئول وقت حزب، معرفی شد. او کار خود را از امور خدماتی آغاز کرد و بهتدریج بهواسطه ظاهر متدین، نظم فردی و رفتار محترمانهاش، در ساختار اجرایی حزب رشد کرد. به کلاهی مسئولیتهای مختلفی سپرده شد؛ از جمله هماهنگی امور فنی و دعوت از اعضا برای شرکت در جلسات رسمی حزب. مهدی اصفهانیان (معروف به سعید شاهسوندی)، از اعضای جداشده سازمان مجاهدین خلق، بعدها در خاطرات خود گفت: «روابط کلاهی با سازمان بهصورت مخفی و در ارتباط با بخشهای غیرعلنی از جمله بخش اطلاعات و بخش ارتش بود.
در آن زمان، فقط چهار نفر از نفوذی بودن او اطلاع داشتند: مسعود رجوی، موسی خیابانی، هادی روشنروان و مهدی افتخاری.» کلاهی در حزب بهعنوان فردی دقیق و مسئولیتپذیر شناخته میشد. او تکنیسین برق بود و وظایف فنی دفتر مرکزی حزب نیز به او واگذار شده بود. در عین حال، هماهنگی جلسات و دعوت از اعضا نیز تحت نظر او انجام میشد. در روز حادثه کلاهی با اصرار از بسیاری از اعضای حزب خواسته بود در جلسه هفتگی حضور داشته باشند، حتی به برخی گفته بود اگر مهمان دارند، همراه بیاورند.
جلسهای با موضوع تورم که به انفجار ختم شد
روز یکشنبه، ۷ تیرماه ۱۳۶۰، جلسه هفتگی حزب جمهوری اسلامی طبق روال معمول، در ساعت ۹ شب برگزار شد. دستور جلسه، بررسی موضوع مهار تورم بود. اما بنا بر روایتی یکی از اعضا پیشنهاد داد به دلیل اهمیت برگزاری انتخابات ریاستجمهوری پس از عزل بنیصدر، دستور جلسه تغییر کند.
لحظاتی پس از آغاز بحثهای انتخاباتی، انفجاری مهیب در محل برگزاری جلسه رخ داد. بمب تعبیهشده در زیر تریبون محل نشستن شهید بهشتی، با قدرتی بالا منفجر شد. شدت انفجار بهحدی بود که سقف سالن فرو ریخت و بسیاری از حاضران از جمله شهید بهشتی، وزرا، نمایندگان مجلس و اعضای شورای مرکزی حزب در دم جان باختند.
بمب در جعبه زیر تریبون، فرار به بهانه خرید بستنی
بر اساس گزارشهای رسمی و خاطرات اعضای حزب، کلاهی پیش از آغاز جلسه، جعبهای را زیر تریبون قرار داده بود. برخی از اعضا در ابتدا تصور کردند که آن جعبه بخشی از وسایل صوتی یا فنی است. اما پس از انفجار و آغاز تحقیقات، مشخص شد که محل دقیق قرارگیری بمب، همان جایی بود که شهید بهشتی نشسته بود.
ناطق نوری در بخشی از کتاب خاطرات خود مینویسد: «ضدانقلابیون از چند روز پیش، با بهانه درستکردن کولر، افراد فنی خود را به پشتبام ساختمان حزب فرستاده بودند تا محاسبه کنند چه مقدار مواد منفجره برای تخریب ساختمان لازم است.» کلاهی درست پیش از انفجار، از محل خارج شده بود. به نگهبان گفته بود برای خرید بستنی میرود، سوار موتورسیکلتش شده بود و بهسادگی از محل خارج شده بود. این آخرین مشاهده رسمی از او در محل حادثه است.
فرار، اختفا و زندگی با هویت جعلی
کلاهی پس از خروج از دفتر حزب، مسیر فرار را بهسرعت آغاز کرد. طبق گزارشهای سپاه، او در مسیر تهران به شمال، حداقل در سه خانه امن مخفی شد. با انتشار عکس و مشخصات او در روزنامهها، گزارشهای مردمی بهدست نیروهای اطلاعاتی رسید، اما در هر مرحله، کلاهی موفق شد پیش از رسیدن مأموران، مخفیگاه را ترک کند.
بیش از سی سال از او خبری نبود، تا اینکه در آذرماه ۱۳۹۴، رسانهها خبر از قتل فردی به نام علی معتمد در هلند دادند. این فرد با شلیک دو نفر ناشناس در شهر آلمیرو کشته شده بود. او تکنیسین برق بود، تابعیت هلندی داشت و بهعنوان پناهنده سیاسی در این کشور پذیرفته شده بود. پس از پیگیریهای پلیسی، مشخص شد که نام واقعی او محمدرضا کلاهی صمدی است؛ عامل انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی. پلیس هلند در نهایت تأیید کرد که معتمد، همان کلاهی بوده و با هویت جعلی در هلند زندگی میکرده است.
مسعود کشمیری در سه پرده
لحظه انفجار، ضبط صوتی که نخواند، فرار ابدی
هشت شهریور ۱۳۶۰، تنها ۲۸ روز پس از آغاز دولت مشترک محمدعلی رجایی و محمدجواد باهنر، انفجاری در ساختمان نخستوزیری در خیابان پاستور تهران، جمهوری اسلامی ایران را بار دیگر در شوک و ماتم فرو برد. این انفجار که در جریان جلسه شورای عالی امنیت ملی کشور به وقوع پیوست، به شهادت رئیسجمهور، نخستوزیر، و چند مقام دیگر انجامید؛ عملیاتی تروریستی که اینبار نیز با نفوذ یک عضو سازمان منافقین در ساختار عالی اجرایی کشور ممکن شد. عامل این جنایت، مسعود کشمیری، دبیر وقت شورای عالی امنیت ملی بود؛ فردی که همچون محمدرضا کلاهی، عامل انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی، با ظاهری مذهبی و رفتاری موجه، توانسته بود اعتماد کامل مقامات را جلب کند و تا بالاترین سطوح تصمیمگیری کشور پیش برود.
فرایند نفوذ: از کمیتههای انقلاب تا نهاد امنیتی نخستوزیری
بر اساس خاطرات و اظهارات سرهنگ محمدمهدی کتیبه، رئیس وقت رکن دو ستاد مشترک ارتش و یکی از بازماندگان حادثه، کشمیری از دوران نخستوزیری دولت موقت مهندس بازرگان، بهعنوان یکی از افراد معتمد برای دریافت اسناد طبقهبندیشده ارتش معرفی شده بود. وی توانسته بود در نیروی هوایی ارتش، اسناد سری و خیلی سری را در اختیار بگیرد و این روند دسترسی به اطلاعات، در سالهای بعد نیز ادامه یافت.
کشمیری با نشان دادن التزام به نماز جماعت، ظاهر مذهبی و رفتارهای مقبول، بهتدریج وارد ساختار اداری و امنیتی دولت شد و در نهایت به دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی راه یافت. به گفته سرهنگ کتیبه، احتمال درز اطلاعات محرمانه ارتش از سوی او، به هیچوجه منتفی نبود. علاوه بر کشمیری، همسر او، مینو دلنواز، نیز از اعضای سازمان منافقین بود و ظاهرا این دو در قالب یک هسته خانوادگی سازماندهیشده فعالیت میکردند.
هشدارهایی که جدی گرفته نشد
پیش از حادثه، برخی گزارشها از درون ارتش و نهادهای اطلاعاتی درباره رفتارهای مشکوک کشمیری تهیه و ارسال شده بود، اما این هشدارها در نهاد نخستوزیری نادیده گرفته شد. سرهنگ کتیبه بعدها تصریح کرد که به رفتارهای کشمیری و همسرش مشکوک شده و این موضوع را به مقامات ارشد گزارش کرده بود، ولی این اطلاعات بهدرستی پیگیری نشد.
مسعود کشمیری و ترفند ضبط صوت معروف
ساعت ۱۴:۴۵ روز یکشنبه هشتم شهریور، جلسه هفتگی شورای عالی امنیت ملی در طبقه اول ساختمان نخستوزیری تشکیل شد. ریاست جلسه بر عهده محمدجواد باهنر، نخستوزیر وقت بود. محمدعلی رجایی، رئیسجمهوری نیز در جلسه حضور داشت. سایر حاضران شامل هوشنگ وحید دستجردی (رئیس شهربانی کل کشور)، سرهنگ موسی نامجو (وزیر دفاع)، عبدالحسین دفتریان (مدیرکل مالی اداری نخستوزیری)، یوسف کلاهدوز (قائممقام فرمانده سپاه)، سرهنگ محمدمهدی کتیبه (رئیس اداره دوم ارتش)، و چند مقام امنیتی و نظامی دیگر بودند.
کشمیری طبق معمول با یک ضبطصوت بزرگ وارد جلسه شد؛ ضبطی که برای ثبت مذاکرات شورای امنیت بهکار میرفت. او دستگاه را روی میز روبهروی رئیسجمهور و نخستوزیر قرار داد و سپس به بهانهای جلسه را ترک کرد. دقایقی بعد، انفجار رخ داد. شدت انفجار بهحدی بود که شناسایی شهدا در ساعات نخست ممکن نبود. باهنر، رجایی، دفتریان و یک رهگذر در بیرون ساختمان در دم شهید شدند. هوشنگ وحید دستجردی نیز شش روز بعد بر اثر جراحات جان باخت.
جزئیات جلسه و مشاهدات بازماندگان
سرهنگ کتیبه، در گفتوگویی با ایرنا، روایت دقیقی از دقایق پایانی پیش از انفجار ارائه کرده است. به گفته او، کشمیری همراه با ضبطصوت وارد جلسه شد و آن را در مقابل رجایی و باهنر قرار داد. در جریان جلسه، هنگامی که یکی از اعضا درباره نحوه کشتهشدن یکی از افسران در کرمانشاه گزارشی میداد، کتیبه ناگهان احساس کرد موهای سرش در حال سوختن است. همان لحظه متوجه انفجار شد. او در حالیکه موهایش را خاموش میکرد، از هوش رفت و به شدت آسیب دید.
ماجرای فرار کشمیری
پس از وقوع انفجار، مشخص شد کشمیری ناپدید شده است. از همان ساعات اولیه، فرضیه دخالت او در عملیات ترور مطرح شد. بازماندگان حادثه نیز گفتهاند کشمیری بلافاصله پس از قرار دادن ضبطصوت، جلسه را ترک کرده بود. تلاشهای امنیتی برای ردگیری او نتیجهای نداد و او، مانند کلاهی، بدون برجای گذاشتن اثری، گریخته بود.
واکنشها و پیامدهای امنیتی
در پی این حادثه، چند مقام مرتبط با دفتر نخستوزیری، از جمله خسرو تهرانی (مسئول اطلاعات نخستوزیری)، محسن سازگارا (از بنیانگذاران سپاه) و حسن کامران (مقام امنیتی و بعدها نماینده مجلس)، بهدلیل سهلانگاری یا سوءظن به همکاری، بازداشت شدند. اما بنا بر اظهارات بهزاد نبوی، در سالهای بعد، امام خمینی(ره) در جلسهای با حضور سران قوه قضائیه، بهدلیل نبود ادله کافی دستور دادند پرونده مختومه شود.
ابعاد پنهان ماجرا
vcکشمیری با اجرای موفق عملیات، ضمن ترور دو مقام عالیرتبه کشور، توانست از کشور بگریزد. طبق برخی گزارشها، آخرین مشاهده عمومی از او در سال ۱۳۷۷ و در مراسم ختم پدرش در لندن بوده است. پس از آن، گزارشهایی مبنی بر حضور او در کنار مریم قجر در اردن نیز منتشر شد. هنوز خبر موثقی از مرگ یا دستگیری او در دست نیست.