کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۵۸۸۶۹۴
تاریخ خبر:

سیاست روی لبه احساسات

سیاست روی لبه احساسات

نقش هیجانات جمعی در جهت‌دهی به تصمیمات سیاسی معاصر چیست؟

 

محمد حاجی مومنی | در جهان امروز که رسانه‌ها هر لحظه ضربان جامعه را اندازه می‌گیرند، یک پرسش بنیادی در سیاست‌گذاری و تحلیل اجتماعی دوباره در مرکز توجه قرار گرفته است: «آیا ما با افکار عمومی روبه‌رو هستیم یا احساسات عمومی؟»

افکار عمومی، در تعریف کلاسیک، به مجموعه‌ای از باورها، نگرش‌ها و ارزیابی‌های عقلانی شهروندان نسبت به مسائل اجتماعی و سیاسی گفته می‌شود. از نگاه سنتی، این افکار با بحث، تبادل اطلاعات و ارزیابی شواهد شکل می‌گیرد. اما در دنیای شتابزده امروز، به نظر می‌رسد احساسات عمومی، یعنی واکنش‌های هیجانی و فوری جمعی، نقشی پررنگ‌تر یافته‌اند؛ واکنش‌هایی که لزوما حاصل اندیشه منطقی یا تحلیل ژرف نیستند، بلکه بازتابی از ترس، خشم، امید یا سرخوردگی‌های لحظه‌ای‌اند.

نمونه‌های بارز این تغییر را می‌توان در وقایع گوناگون داخلی و بین‌المللی مشاهده کرد. از کمپین‌های انتخاباتی تا جنبش‌های اجتماعی، از سیاست‌های تغییر اقلیم تا تصمیمات اقتصادی کلان، در همه این عرصه‌ها سیاستمداران به‌طور فزاینده‌ای در پی مهار یا تحریک احساسات عمومی هستند، نه صرفا اقناع عقلانی افکار عمومی. حتی بحران‌های بهداشتی نظیر پاندمی کرونا نشان داد که چقدر تصمیمات جمعی تحت تأثیر احساسات ترس، خشم یا ناامیدی تغییر می‌کند و مسیر سیاستگذاری را به جهاتی گاه غیرقابل پیش‌بینی می‌کشاند.

در ایران نیز طی سال‌های اخیر، بارها شاهد بوده‌ایم که چگونه موجی از احساسات،  اعم از خشم نسبت به فساد و اختلاس، امید به بهبود وضعیت اقتصادی، یا نگرانی از آینده،  می‌تواند فضای سیاسی کشور را ظرف چند روز دگرگون کند. تصمیمات پرسرعت، وعده‌های احساسی و گفتمان‌های شدیداً عاطفی جای گفت‌وگوهای تحلیلی و سنجیده را گرفته‌اند. در چنین شرایطی، عرصه سیاست بیش از آنکه میدان مناظره عقلانی باشد، به صحنه‌ای برای مدیریت یا بهره‌برداری از هیجان‌های جمعی تبدیل شده است.

رسانه‌های اجتماعی نیز این روند را تسریع کرده‌اند. توئیت‌های کوتاه، ویدئوهای ۳۰ ثانیه‌ای و هشتگ‌های احساسی بیش از مقالات بلند و تحلیل‌های دقیق اثرگذارند. سیاستمدارانی که بتوانند با چند کلمه آتش احساسی به پا کنند، بیشتر از کسانی که با استدلال‌های مفصل اقناع می‌کنند، در کانون توجه قرار می‌گیرند. حتی در مواردی، دیده‌ایم که یک جمله احساسی یا یک تصویر تاثیرگذار، بیشتر از هزاران ساعت مناظره کارشناسی نتیجه‌بخش بوده است.

اما این جابه‌جایی چه پیامدهایی دارد؟ نخستین پیامد، شکنندگی تصمیمات سیاسی است. تصمیماتی که بر پایه احساسات لحظه‌ای اتخاذ شوند، در برابر تغییر امواج هیجانی جامعه بسیار آسیب‌پذیرند. این امر می‌تواند به بی‌ثباتی سیاسی، بی‌اعتمادی عمومی و حتی بحران‌های اجتماعی دامن بزند. وقتی سیاست بر موج احساسات سوار شود، هر لحظه ممکن است این موج سیاستمداران خود را نیز درهم بشکند.

دومین پیامد، تضعیف فرآیندهای دموکراتیک است. دموکراسی زمانی شکوفا می‌شود که شهروندان با اطلاعات کافی و تحلیل عقلانی تصمیم بگیرند. اگر احساسات بر عقلانیت غلبه کند، زمینه برای ظهور پوپولیسم و تصمیمات عوام‌پسندانه اما غیرمسئولانه فراهم می‌شود. در چنین فضایی، سیاست به مسابقه‌ای برای جلب هیجانات تبدیل می‌شود، نه به فرآیندی برای حل مشکلات عینی.

در نهایت، این سؤال جدی پیش روی سیاستمداران و نخبگان فکری است: چگونه می‌توان بین احساسات عمومی و افکار عمومی توازن برقرار کرد؟ نادیده گرفتن احساسات جمعی خطایی استراتژیک است، چراکه احساسات بخشی از واقعیت جامعه‌اند. اما سیاست‌ورزی صرفا بر پایه هیجان نیز راهی به‌سوی بحران است. شاید راه‌حل، در ایجاد فرهنگ گفت‌وگوی واقعی، تربیت رسانه‌ای جامعه، ارتقای سواد هیجانی و سیاسی شهروندان و البته مسئولیت‌پذیری رسانه‌ها در انتقال دقیق اطلاعات باشد.

در دنیایی که سرعت انتقال اطلاعات، عمق تحلیل را تهدید می‌کند، وظیفه نهادهای رسانه‌ای، آموزشی و مدنی این است که احساسات مردم را بازتاب دهند و همچنین به آنها کمک کنند تا احساسات‌شان را بفهمند، تحلیل کنند و در نهایت به افکاری روشن و تصمیماتی سنجیده تبدیل کنند. تنها در این صورت است که سیاست می‌تواند از مدار هیجان‌های زودگذر خارج شده و به عرصه عقلانیت جمعی بازگردد.

 

کدخبر: ۵۸۸۶۹۴
تاریخ خبر:
ارسال نظر