قصه سید ابراهیم؛ از نوغان تا ارسباران
روایتی بلند در هفت فصل از زندگی رئیسجمهوری که در کودکی یتیم شد، در جوانی قاضی و در ۱۰ سال آخر عمرش ریاست دو قوه مملکت را تجربه کرد
هفت صبح| شاید تا حالا زندگینامههای زیادی از سید ابراهیم رئیسی خوانده باشید ولی داستان این یکی کمی متفاوت است. حدود نیم ساعت در آخر این هفته اگر وقت خالی داشتید، فرصتی بگذارید و روایت ما را از زندگی او بخوانید.
روایتی که از نوغان، محلهای در پشت حرم امام رضا آغاز میشود و به سقوط هلیکوپتر او در جنگلهای ارسباران ختم میشود.
فرق قصه ما با قصههای دیگر این است که قطعات مختلف پازل را کنار هم گذاشتیم تا تصویری کاملتر از زندگی او داشته باشیم. تصویری که به ما نشان میدهد سیاست اقتصادی حمایت از اقشار ضعیف، احتمالا پیش از هر چیز حاصل تجربه زیسته خود او در محرومیت اقتصادی در روزهای نخست کودکی بود. تصویری که میگوید او چرا مورد اعتماد حاکمیت شد. چون هر کاری را بیچون و چرا انجام میداد حتی اگر دادستانی یک شهر به نام کرج در بیست سالگی باشد. تصویری که نشان میدهد چطور تحصیل در مدرسهای که شهید قدوسی بنا نهاده بود، رئیسی را به قوه قضائیه کشاند و بسیاری نکات دیگر که در دل این زندگینامه میشود کشفش کرد.
در این میان هر چه به روزگار خودمان نزدیکتر شدیم، شرح کمتری از زندگی او دادیم. دلیل هم روشن است. این روزها را زندگی کردهایم و مرور قصه آن خیلی خواندنی نیست. پس این شما و این داستان زندگی سید ابراهیم. داستانی که از نوغان آغاز میشود.
فصل اول؛ از تولد تا ۱۱ سالگی
چهارشنبه ۲۳ آذر ۱۳۳۹ است. در مملکت خبر خاصی نیست جز اینکه حدود یک ماه پیش، محمدرضا پهلوی، بالاخره بعد از سه ازدواج، به هدف خود یعنی داشتن ولیعهد رسیده است و حالا پسری به نام رضا دارد. در جهان البته بلوایی وجود دارد. مطابق آنچه از دهه ۵۰ و ۶۰ میلادی انتظار داریم. در الجزایر انقلاب برپا است و در حبشه یا همان اتیوپی کنونی کودتا شده است.
در این اوضاع و احوال، در مشهد، خانواده رئیسالساداتی صاحب فرزند شدهاند. پدر خانواده سیدحاجی رئیسالساداتی است. روحانی است. مشهدی است ولی جدش، اهل دشتک میل نادر، روستایی از توابع بخش پشت آب شهرستان زابل استان سیستان و بلوچستان. مادر، سیده عصمت خداداد حسینی نام دارد. هم پدر و هم مادر از سادات هستند و نسب هر دو به زید بن علی بن الحسین میرسد. فرزند امام چهارم. همو که شیعیان زیدی یا چهار امامی که به طور عمده در یمن حضور دارند، او را امام میدانند.
محلهای که رئیسی در آن به دنیا آمده نوغان نام دارد. نوغان پیش از شکلگیری مشهد بزرگ، خود یک شهر بوده است و به تعبیر برخی هسته اصلی شکلگیری شهری به نام مشهد بوده است. حالا اما یک محله از این شهر است. اگر از خیابان امام رضا که خیابان مشهور مشهد است به سمت حرم حرکت کنید نوغان دقیقا پشت حرم قرار گرفته است. د
ر وصف نوغان بسیار گفتهاند و نوشتهاند. از اینکه محل تولد دانشمندان زیادی در طول تاریخ بوده و از اینکه قدیمیترین محله ایران است. برخی نامش را از ریشه کردی دانستند و گفتهاند به معنی زیبایی و شجاعت است و به خاطر زیبایی این محله و شجاع بودن مردمانش به آنجا نوکان گفتهاند که بعدا به نوغان تغییر نام داده است. در آن زمان که رئیسی در این محله متولد شده و نیز تا زمان فعلی ما اما، نوغان محله ثروتمندنشینی نیست و بیشتر یک محله سنتی با بافتی مذهبی است که معمولا طبقات متوسط و حتی طبقات محروم در آنجا زندگی میکنند. البته در حال حاضر بخش مهمی از محله نیز در طرح توسعه حرم یا تملک شده و یا حتی به کاربری تجاری تبدیل شده است.
پدر سید ابراهیم رئیسی پانزده فروردین ۱۳۴۵ یعنی در حالی که سید ابراهیم هنوز ۶ ساله نشده از دنیا میرود. این موضوع خانواده را دچار بحران اقتصادی سختی میکند. با این حال، خانواده، سید ابراهیم را به مدرسه میفرستند و او دوران دبستان را در مدرسه جوادیه میگذراند. جوادیه در اصل مدرسه نبود. یک مرکز برای فعالیتهای دینی و هیاتی بود. مرحوم حاج علی اصغر عابدزاده آن را تاسیس کرد. در سال ۱۳۳۱. هشت سال قبل از تولد رئیسی. عابدزاده دوازده ساختمان از این دست به نام دوازده نفر از معصومان تاسیس کرد و همه آنها پس از مدتی به مدرسه تبدیل شدند. مثل همین جوادیه که از سال ۱۳۳۸ به مدرسه تبدیل شد. معلم کلاس اول رئیسی سید محمد تقی میرحافظ نام داشت. بیست ساله بود که سید ابراهیم رئیسی یکی از شاگردانش بود. او در یک مصاحبه با روزنامه «شهرآرا»ی مشهد، او را «با ادب و با استعداد» توصیف کرده است.
فصل دوم؛ از ۱۱ تا ۱۸ سالگی
سید ابراهیم با پایان تحصیلات ابتدایی وارد حوزه علمیه میشود تا راه پدر را ادامه بدهد. با این حال اوضاع اقتصادی خانواده وخیم است.
این روایت خود اوست از آن روزها:
«من در اوایل طلبگی یادم میآید که در مدرسه نواب مشهد یک هفته بود که من دیدم یک تومان بیشتر پول ندارم و وسط هفته یا شاید هم اوایل هفته بود که فکر میکردم چهکار کنم تا که تا آخر هفته بتوانم با همین یک تومان زندگی کنم؛ خیلی سخت بود گذراندن با این یک تومان؛ بنابراین خیلی به خودم سختی آوردم که اگر بتوانم یک وعده غذا بخورم. صبح پنجشنبهای بود که به حرم خدمت حضرت رضا (ع) رفتم و به ایشان گفتم که «آقا خیلی وضعیتم ناجور است؛ عنایتی بفرمایید...» آقایی را آنجا دیدم که نمیدانم از کجا متوجه شده بود؛ آقای محترمی از فامیل ما بود. او برای تشویق من که یک طلبه جوان بودم، وقتی داشت با من احوالپرسی میکرد، ۲ تومان به من داد؛ لذا من خیلی خوشحال شدم و این موضوع را از جانب حضرت رضا میدانستم. البته من وقتی به وضعیت برخی طلبهها یا هممحلهایها نگاه میکردم، باز هم خدا را شاکر بودم که وضعیت ما از آنها بهتر است؛ اما بهدلیل اینکه پدر ما نبود و وضعیت معیشتی ما یک وضعیت خاصی داشت و این وضعیت برای ما طبیعی بود که با یتیمی بزرگ شده بودیم.»
دو سال بعد از تحصیل در مشهد، سید ابراهیم به فکر مهاجرت افتاد و برای ادامه تحصیلات حوزوی به قم رفت. ابتدا در مدرسه آیتالله بروجردی (مدرسه خان) درس خواند و مدتی هم در مدرسهای که با مدیریت آیتالله پسندیده، برادر امام خمینی اداره میشد.
برخی از اساتید او در حوزه مشهور هستند. مثلا او بخش بیع (خرید و فروش) از کتاب مکاسب (مهمترین کتاب در مورد قواعد فقهی تجارت) را نزد آیتالله سید ابوالقاسم خزعلی، پدر همین خانم خزعلی که معاون او بود آموخته است. در درس قرآن آیتالله مشکینی هم حاضر بوده و در درسهای نهجالبلاغه آیتالله حسین نوری همدانی هم شرکت کرده است. او یک دوره شناخت را هم نزد شهید مطهری گذرانده است.
در سطح عالی حوزه هم او خارج اصول را در درس آیتالله مرعشی شوشتری و آیتالله هاشمی شاهرودی (رئیس اسبق قوه قضائیه) و خارج فقه را در درس آیتالله آقا مجتبی تهرانی و رهبر انقلاب شرکت کرده است.
رئیسی بر مبنای تحصیلات حوزوی خود و معادل سازی آن با تحصیلات دانشگاهی توانست به طور مستقیم در کنکور کارشناسی ارشد شرکت کرده و در نهایت مدرک دکترای خود را از مدرسه عالی شهید مطهری در رشته فقه و حقوق خصوصی بگیرد. (روشن است که شرکت در این دورههای پیشرفته از نظر زمانی مربوط به این مقطع یعنی حوالی سال ۱۳۵۷ نیست ولی برای تکمیل شدن بخش مربوط به تحصیلات آن را در اینجا آوردهایم).
سید ابراهیم هفده سال داشت که مقالهای با عنوان «ارتجاع سرخ و سیاه» در روزنامه اطلاعات منتشر شد و به شکل گسترده مورد اعتراض روحانیون در قم قرار گرفت که آن را اهانت به امام خمینی میدانستند. سایت شخصی سید ابراهیم رئیسی سابقه مبارزاتی او قبل از انقلاب را این طور توصیف کرده است:
«رئیسی در اجتماعات اعتراضی که مبدأ اغلب آنها مدرسه آیتالله بروجردی بود، شرکت داشت و در قالب هستهای از طلاب انقلابی فعالیت مینمود. وی در این دوران فعالیتهای مبارزاتی خود را در قالب ارتباط با علمای انقلابی آزاد شده از زندان و یا در تبعید، پی گرفت. همچنین در تجمعاتی مثل تحصن علما و روحانیون در دانشگاه تهران، شرکت نمود.»
فصل سوم؛ ۱۸ سالگی تا ۲۵ سالگی
سایت رئیسی میگوید او پس از پیروزی انقلاب «در دوره تربیتی خاصی که مرحوم شهید بهشتی جهت کادرسازی برای تأمین نیازهای مدیریتی نظام اسلامی برگزار کرده بود، شرکت کرد.» ولی منابع دیگری هستند که جزئیاتی از این دوره تربیتی را به ما میدهند. مدرسهای در قم وجود دارد به نام مدرسه حقانی. سال تاسیس این مدرسه تقریبا اواخر دهه سی شمسی است. سید محمد حسینی بهشتی، علی قدوسی، عبدالرحیم ربّانی شیرازی و حسین حقانی، فرزند علی حقانی که بنیانگذار بنای مدرسه بود و مدرسه نیز به نام او شد؛ موسس یک روش تربیتی جدید در حوزه در این مدرسه شدند. روشی که در آن طلبه از آموزش سنتی فاصله گرفته و کمی برای فضای مدرنتر آماده میشود.
رئیسی بعد از انقلاب وارد این مدرسه شده و در عین حال، ماموریتهایی در شهرهای دیگر هم انجام داده است. مثلا به دنبال شورشهای مارکسیستی، به همراه گروهی از طلاب در قالب فعالیتهای فرهنگی به منطقه مسجد سلیمان رفت و پس از بازگشت از آن منطقه، مجموعه سیاسی- عقیدتی پادگان آموزشی صفر- دو در شاهرود را تأسیس و برای مدت کوتاهی آن را اداره کرد.
اما دو موسس آن مدرسه یعنی آیتالله بهشتی و آیتالله قدوسی بعد از انقلاب به مقامات ارشد قوه قضائیه تبدیل شده بودند. قوهای که یکی از هستههای مرکزی اسلامی شدن حاکمیت بود. قدوسی از مرداد ۱۳۵۸ دادستان کل کشور شده بود و بهشتی از اسفند همان سال رئیس دیوان عالی کشور.
قدوسی شاگرد خود در مدرسه حقانی یعنی سید ابراهیم رئیسی را به قوه قضائیه آورد و او را دقیقا در بیست سالگی به دادیاری شهرستان کرج و کمی بعد به دادستانی کرج منصوب میکند. شهری که البته به اندازه امروز بزرگ نبوده و جمعیت آن ۲۵۰ هزار نفر تخمین زده شده است. به بیان سایت شخصی رئیسی «موفقیت او در ساماندهی وضعیت پیچیده این شهر» باعث میشود که او در تابستان سال ۱۳۶۱ به طور همزمان مسئول دادستانی شهر همدان هم بشود. این بار دیگر حکم را آیتالله قدوسی نمیدهد چون او یک سال پیش ترور شده و به شهادت رسیده است. حکم دوم را «حسین موسوی تبریزی» میدهد. کسی که این روزها یکی از چهرههای اصلاحطلب و دبیر مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه قم است. رئیسی در ۲۲ سالگی همزمان دادستان دو شهر به فاصله تقریبا ۳۱۴ کیلومتر است تا اینکه کمی بعد او از کرج به همدان منتقل میشود و دادستان کل استان همدان میشود.
رئیسی کمی بعد از انتصاب به عنوان دادستان کل همدان با خانم جمیله سادات علمالهدی، دختر بزرگ آیتالله سید احمد علمالهدی ازدواج میکند. اما سید احمد علمالهدی در آن زمان که بود؟ احمد علمالهدی تفاوت سنی زیادی با سید ابراهیم رئیسی ندارد. در واقع او فقط ۱۶ سال بزرگتر از رئیسی است. او متولد مشهد است ولی ظاهرا در روزهای آغاز انقلاب در تهران سکونت داشته و به همین دلیل مسئول کمیته انقلاب منطقه یک تهران میشود. حضور در کمیتههای انقلاب باعث میشود ارتباط او با آیتالله مهدوی کنی بسیار محکم شود. مهدوی کنی در آن زمان سرپرست کمیتههای انقلاب بود. به همین دلیل وقتی مهدوی کنی، مرکز آموزش مدیریت دانشگاه هاروارد در پل مدیریت تهران را در اختیار میگیرد تا در آنجا یک دانشگاه اسلامی به نام جامعه الصادق یا دانشگاه امام صادق تاسیس کند، علمالهدی در حدود سی سالگی خود یکی از بازوهای اجرایی اوست. در زمان ازدواج رئیسی و دخترش جمیله نیز او مسئولیت معاونت آموزش این دانشگاه را در اختیار داشته است. ارتباط رئیسی با علمالهدی اما شاید بیش از هر چیز ناشی از مشهدی بودن هر دو و نیز عضویت هر دو در جامعه روحانیت مبارز بوده است.
رئیسی و همسرش در ۲۳ سالگی ابراهیم و ۱۸ سالگی جمیله با هم ازدواج میکنند و دو فرزند دختر داشتند. هر دو متاهل و تاکنون صاحب ۵ فرزند هستند. هر دوی آنها در دانشگاههای تهران درس خواندند. دختر اول او ریحانه سادات در رشته علوم اجتماعی از دانشگاه الزهرا و نیز در رشته علوم قرآن و حدیث از دانشگاه علوم حدیث شهر ری کارشناسی ارشد دارد و همسر مقداد نیلی است. از دختر دوم او چیز زیادی نمیدانیم جز اینکه در رشته فیزیک دانشگاه صنعتی شریف تحصیل کرده است.
نیلیها یک خانواده مشهور و متنفذ از اهالی اصفهان هستند. اولین فردی که از این خاندان به سمتهای کلان بعد از انقلاب رسیده شهید حسین نیلی احمدآبادی بوده است.
او وزیر معادن و فلزات سنگین در دولت دوم مهندس موسوی در زمان ریاست جمهوری آیتالله خامنهای بود و در هشتم تیر ماه سال ۱۳۶۸ طی واقعه مشکوکی جان خود را از دست داد.
خانم سیده زهرا سجادی، همسر او ماجرا را این طور روایت کرده است:
«ایشان هم در بحث صنایع الکترونیک، در موشکسازی، در مخابرات، طرحهایی را داشت که به شدت تأثیرگذار بود و نهایتاً هم برای ساخت اسلحه بود و شیشههای اپتیک که در موشکها به کار میبردند. در این مسیر رفته بود که در حین خدمت صنایع دفاع به شهادت رسید. آن زمان از یوگسلاوی آمده بودند که با ایران برای شیشههای اپتیک قرارداد ببندند تا این شیشهها از یوگسلاوی خریداری شود. شهید نیلی (همسرم) گفت: اگر خودمان داریم، هیچ وقت با آنها قرارداد نمیبندیم، من حاضر نیستم بودجهمان را به خارج از کشور بدهم. حالا هیاتی هم به داخل ایران آمده بود برای قرارداد بستن که قرارداد ببندند و بتوانند بودجه را بگیرند. از آن طرف ایشان خبردار شده بود که داخل کشورمان یک کارخانه در رشت هست که همین شیشههای اپتیک را میسازد. آن موقع آقای مهندس ترکان در صنایع دفاع بود، گفته بود: آقای ترکان شما اینها (هیات بازرگانی یوگسلاوی) را نگه دارید، من یک روزه میروم و کیفیت شیشههای اپتیک خودمان را بررسی میکنم و بر میگردم؛ اگر خوب باشد که با اینها قرارداد نمیبندیم، چون خودمان داریم. اگر خوب نبود، با اینها قرارداد میبندیم. اتفاقاً یک روزه رفت. یک هیاتی هم با ایشان رفتند. دو سه تا ماشین دنبالشان رفته بودند. آنها شیشهها را دیده بودند و اتفاقاً گفتند خیلی عالی است و نیازی نیست با طرف خارجی قرارداد ببندیم. همانجا با همان کارخانه قرارداد بسته بودند و برگشته بودند. اما در مسیری که برمیگشتند تصادف شدیدی کردند. معلوم هم نشد این تصادف ساختگی بود، یا خیر. در هر حال در حین خدمت به شهادت رسیدند.»
میثم و مقداد، هر دو فرزندان این پدر و مادر هستند. میثم نیلی احمدآبادی که متولد سال ۱۳۵۹ است، از اوایل دوران احمدینژاد پا به سیاست گذاشت. دبیرکل جامعه اسلامی دانشجویان بود و مشاور جوان وزیر فرهنگ و ارشاد وقت یعنی صفارهرندی شد و بعدا سایت حامی او یعنی رجانیوز را اداره کرد و مسئولیت نهاد صنفی ناشران اصولگرا یعنی مجمع ناشران انقلاب اسلامی را به عهده گرفت.
خانواده نیلی افراد مشهور دیگری هم دارند. از محمود نیلی احمدآبادی که رئیس دانشگاه تهران در دولت روحانی بود و یک مرتبه هم برای وزارت علوم به مجلس معرفی شد ولی رای نگرفت. دیگر فرد مشهور این خانواده صادق نیلی احمدآبادی، خبرنگار خبرگزاری فارس بود که در جریان سقوط هواپیمای سی ۱۳۰ نیروی هوایی ارتش در شهرک توحید تهران جان خود را از دست داد.
سال ۱۳۶۴، سید ابراهیم رئیسی به عنوان جانشین دادستان انقلاب تهران که در آن وقت علی رازینی بود منصوب میشود. فصل سوم زندگی رئیسی را در اینجا به پایان میبریم. رئیسی ۲۵ ساله است و کم کم دارد در سیاست ایران اوج میگیرد.
فصل چهارم؛ ۲۵ سالگی تا ۳۰ سالگی
۴ مرداد ۱۳۶۷ و شش روز بعد از قبول قطعنامه ۵۹۸ توسط ایران، سازمان تروریستی مجاهدین خلق (منافقین) عملیاتی تحت عنوان فروغ جاویدان را اجرا میکند و بهرغم پیشرویهای اولیه در اشغال برخی از نقاط غربی کشور به خصوص در استان کرمانشاه، با عملیاتی به نام مرصاد که از سوی نیروهای سپاه و ارتش و نیروهای مردمی انجام میشود؛ به بن بست سختی میخورد. در آن دوره همزمان، تعداد قابل توجهی از اعضا و هواداران این سازمان که در موقعیتهای مختلف دستگیر شده بودند در زندان مشغول گذراندن دوره مجازات خود بودند. این مقدمه را داشته باشید و از اینجا به بعد را به نقل از یک مطلب سایت اصولگرای رجانیوز بخوانید:
«طبق برنامهریزی مرکزیت سازمان، قرار بود که پس از تهاجم ارتش آزادی بخش به مرزهای غربی و تصرف هر شهر، منافقین زندانی در شهرهای اشغال شده نیز به مهاجمین ملحق شوند تا ارتش آزادی بخش برای تصرف دیگر شهرها قدرت بیشتری داشته باشد. زندان دیزلآباد کرمانشاه، زندان همدان، زندان چوبین قزوین و در آخر زندان اوین تهران از جمله زندانهایی بودند که قرار بود مورد حمله منافقین قرار گرفته و اعضای زندانی این سازمان آزاد شوند...شبکه زندانیان این سازمان بی خبر از اتفاقات بیرون، به امید پیوستن به گروه، در داخل زندانها دست به شورش زدند.»
به روایت این سایت این رویدادها باعث شد که امام خمینی طی حکمی فتوا بدهند که «از آنجا که منافقین خائن به هیچ وجه به اسلام معتقد نبوده و هر چه میگویند از روی حیله و نفاق آنهاست و به اقرار سران آنها از اسلام ارتداد پیدا کردهاند، با توجه به محارب بودن آنها و جنگ کلاسیک آنها در شمال و غرب و جنوب کشور با همکاریهای حزب بعث عراق و نیز جاسوسی آنها برای صدام علیه ملت مسلمان ما و با توجه به ارتباط آنان با استکبار جهانی و ضربات ناجوانمردانه آنان از ابتدای تشکیل نظام جمهوری اسلامی تاکنون، کسانی که در زندانهای سراسر کشور بر سر موضع نفاق خود پافشاری کرده و میکنند، محارب و محکوم به اعدام میباشند...رحم بر محاربین سادهاندیشی است، قاطعیت اسلام در برابر دشمنان خدا از اصول تردیدناپذیر نظام اسلامی است، امیدوارم با خشم و کینه انقلابی خود نسبت به دشمنان اسلام رضایت خداوند متعال را جلب نمایید. آقایانی که تشخیص موضوع به عهده آنان است وسوسه و شک و تردید نکنند و سعی کنند اشداء علی الکفار باشند. تردید در مسائل قضایی اسلام انقلابی نادیده گرفتن خون پاک و مطهر شهدا میباشد.»
پس از صدور حکم، هیاتهای سهنفرهای متشکل از حاکم شرع، نماینده دادستانی و نماینده وزارت اطلاعات کار خود را برای بازجویی مجدد از منافقین داخل زندان آغاز کردند. این سایت در نهایت به نقل از دکتر محمدصادق کوشکی عضو هیات علمی دانشگاه تهران و نویسنده کتاب تبار ترور (با موضوع بررسی کارنامه تروریستی سازمان منافقین) تعداد واقعی اعدام شدگان را نزدیک به ۵۰۰ نفر دانسته است.
حالا این مسائل چه ارتباطی با رئیسی دارد؟ برخی میگویند که او عضو این کمیتهها بوده است هرچند که رئیسی در مصاحبه سال ۱۴۰۱ خود با تلویزیون سی بی اس آمریکا تلویحا این موضوع را تکذیب کرد. این سوال و جواب را که از شبکه یک سیما هم پخش شده را بخوانید:
خبرنگار CBS: شما در کمیسیون و کمیتهای عضویت داشتید که مسئول اعدام ۵ هزار زندانی سیاسی بود. آیا شما از این اقدام خودتان پشیمان نیستید؟
رئیس جمهور: «نکته اول شما چه سندی دارید برای این موضوع؛ جز ادعایی که منافقین میکنند، نکته دوم اینکه من آن زمانی که ادعا شده است در جایگاه معاون دادستان بودم و امروز هم هر حقوقدانی که کمترین اطلاع را داشته باشد میداند که معاون دادستان چه وظایفی دارد و چه کارهایی انجام میدهد.
من در تمام مسئولیتهای حقوقی که در دستگاه قضایی داشتم همواره مدافع حقوق انسانها بودم و هیچ زمانی از دفاع از حقوق مردم غافل نشدم و اما گروهی که امروز دارد این نوع مسائل را به جوامع مختلف گزارش میدهد اینها کسانی هستند که ۱۷ هزار نفر را در کشور ما از کاسب، دانشجو، استاد دانشگاه، روحانی و امام جمعه و مسئولین مختلف تا رئیس جمهور و نخستوزیر را به شهادت رساندند. دستشان به خون ملت ایران و به خون مظلومان آغشته است و آنها مستحق محاکمه هستند.
...هر کس که در ایران مرتکب جرم و جنایتی شده در دادگاههای رسمی مورد محاکمه قرار گرفته و به کیفر اعمال خود رسیده است و هر کدام از افرادی که مرتکب ترور و جنایت شده و در خانه مردم مواد منفجره انداختند نیز در دادگاه محاکمه شده و دادگاه هم به پرونده آنها برابر قانون رسیدگی کرده است.
اصلا بحث عدد مطرح نیست هر کسی که در ایران چه آن روزها و چه امروز مرتکب جنایت شود یا کسی را بکشد یا اقدامات تروریستی انجام دهد مستحق رسیدگی است و وظیفه دادگاه هم رسیدگی به این مسائل هست.
آنچه که در دادگاهها مورد رسیدگی قرار گرفته دقیقا نسبت به جرایمی که هر فرد مرتکب بوده است. از ابتدا اینگونه بوده و الان هم اینطور است و بعد از این هم بدین شکل خواهد بود. هر کس مرتکب جرمی شود برابر قانون رسیدگی میشود.»
حدود پنج ماه بعد از آن تابستان و در زمستان سال ۱۳۶۷، امام خمینی ظرف حدود دو هفته چهار حکم به سید ابراهیم رئیسی و حسینعلی نیری میدهد. این احکام در مورد رسیدگی به برخی پروندههای قضایی در شهرهای سمنان، سیرجان، اسلامآباد و دورود و نیز رسیدگی به پروندههای راکد در شورای عالی قضایی به ویژه در مورد پروندههای حدود و قصاص است.
در اینجا بخش سوم زندگی رئیسی را هم به پایان میبریم. زمانه تازهای فرارسیده است چون جنگ تمام شده و ایران رهبر جدید خود را شناخته است. حالا رئیسی در آستانه سی سالگی است.
فصل پنجم؛ از ۳۰ سالگی تا ۴۵ سالگی
سید ابراهیم رئیسی از سال ۱۳۶۸ تا ۱۳۷۳ دادستان تهران میشود. داستان معروف او و عباس معروفی، نویسنده مشهور، در همین دوره اتفاق میافتد. مجله گردون عباس معروفی توقیف شده و خود او نیز حکم اعدام گرفته است ولی در جریان یک ملاقات مردمی، او با رئیسی دیدار میکند و رئیسی ابراز علاقه میکند که کتاب سمفونی مردگان او را بخواند و سپس از او میخواهد که یک آرشیو کامل از مجله گردون را بیاورد و شخصا آن را بررسی میکند و حکم توقیف و اعدام او با عدم صلاحیت دادگاه میشکند.
در این سالها برای نخستین بار در مورد سید ابراهیم رئیسی در خاطرات هاشمی هم میخوانیم. او معمولا با غلامحسین محسنی اژهای پیش هاشمی میرود و در مواردی مانند تعزیرات که در آن زمان تازه تاسیس شده بود یا برخورد با مفاسد اقتصادی با هاشمی مشورت میکنند.
ظاهرا تمرکز رئیسی بر چنین پروندههایی زمینه اصلی برای انتصاب او به سمت ریاست سازمان بازرسی کل کشور را فراهم میکند. سمتی که او در سال ۱۳۷۳ آن را در اختیار گرفت و تا سال ۱۳۸۳ آن را در اختیار داشت. در این بازه زمانی او یکی از اعضای کمیته تحقیق از حوادث کوی دانشگاه هم بوده است. همچنین در پایان این دوره گزارش خبرسازی علیه احمد خرم، وزیر راه و شهرسازی در مورد هزینههای مراسم افتتاح فرودگاه امام منتشر میشود که زمینه حمله روزنامههای جناح راست به دولت خاتمی را فراهم میکند.
حالا بخش چهارم زندگی او نیز تمام میشود. رئیسی ۴۵ ساله است و فضای کاملا متفاوتی در مملکت در حال شکلگیری است. آبادگران ابتدا شورای شهر و سپس مجلس و در نهایت ریاست جمهوری را آغاز کردند و دوران احمدینژادیها نیز آغاز شده است.
فصل ششم؛ از 45 سالگی تا ۵۵ سالگی
۶ مرداد ۱۳۸۳ سید ابراهیم رئیسی به عنوان معاون اول قوه قضائیه در دوران سید محمود هاشمی شاهرودی منصوب میشود. در ابتدا، او تقریبا بی سر و صدا امور اجرایی قوه به خصوص در حوزه معیشت قضات را رتق و فتق میکند ولی او که حتی بعد از تغییر ریاست قوه از هاشمی شاهرودی به آملی لاریجانی هم در این سمت باقی میماند؛ ناگهان از تابستان ۱۳۸۸، به یک چهره سیاسی – قضایی تبدیل میشود. رئیسی رئیس هیاتی است که با کروبی دیدار میکنند تا شواهد ادعای او در مورد تجاوز جنسی در جریان بازداشتهای حوادث پس از انتخابات آن سال را دریافت کنند و در گزارشی که از ملاقات خود و بررسیهای صورت گرفته منتشر میکنند مینویسند او هیچ شاهدی بر این مدعا نداشته است. سخنرانیها و مصاحبههای متعددی هم در مورد حوادث بعد از انتخابات آن سال دارد.
در مورد چرایی سیاسیتر شدن او شاید بد نباشد به امامت جمعه پدر همسرش در سال ۱۳۸۴ در مشهد اشاره کنیم. امامت جمعهای که نام علمالهدی را از قالب یک مسئول هر چند رده بالا ولی در کادر داخلی دانشگاه امام صادق به سرتیتر خبرها تبدیل کرد.
رئیسی البته در سال ۱۳۸۵ در نخستین انتخابات زندگی خود نیز شرکت میکند و با ۲۰۰ هزار رای از مردم خراسان جنوبی، به عنوان نماینده این استان وارد مجلس خبرگان رهبری میشود.
ضمنا رئیسی در سال ۱۳۹۱ دو حکم میگیرد و از سویی به عنوان نماینده قوه قضائیه عضو شورای نظارت بر صداوسیما میشود و از سویی دیگر در اولین حکمی که از آیتالله خامنهای میگیرد به عنوان دادستان روحانیت منصوب میشود.
مسئولیت رئیسی در معاونت اول قوه قضائیه تا سال ۱۳۹۳ یعنی یک سال بعد از روی کار آمدن دولت روحانی هم ادامه دارد و در این زمان او به عنوان دادستان کل کشور انتخاب میشود.
نگاهی به آرشیو خبرها نشان میدهد او در این سالها دو مقام یعنی معاون اول قوه قضائیه و دادستان کل کشور از سوی خبرنگاران در مورد پروندههایی مانند اختلاس مشهور به سه هزار میلیاردی، پرونده مهدی هاشمی، کرسنت، تجاوز گروهی در خمینی شهر و اسیدپاشی در اصفهان و همچنین پیگیری فاجعه منا مورد پرسش قرار میگیرد.
و حالا میرسیم به تقریبا ده سال طوفانی پایانی زندگی رئیسی. او حالا ۵۵ ساله است و برای دومین بار هم نماینده خبرگان شده که فوت آیتالله واعظ طبسی در مشهد، سرنوشت او را تغییر میدهد.
فصل هفتم؛ از ۵۵ سالگی تا ۶۳ سالگی
ورود سید ابراهیم رئیسی به آستان قدس مصادف است با برخی تغییرات چشمگیر. نشانه نمادینش را مثلا میتوان در قواعد خوابیدن در حرم دید. در زمان تولیت مرحوم واعظ خوابیدن در حرم ممنوع بود ولی وقتی رئیسی آمد، حتی پتو در اختیار زائران گذاشته میشد تا در برخی رواقها استراحت کنند. با این حال از نیمه سال ۱۳۹۵ برخی گفتند که سید ابراهیم رئیسی مشغول آماده شدن برای ریاست جمهوری است و به هر کنش او در آستان قدس به چشم تبلیغ انتخاباتی نگاه کردند. رئیسی البته کاندیدا هم شد و در مناظرات همین حرف را هم از روحانی شنید.
همان حرف معروف «بگذارید امام رضا برای مردم بمونه». او در دو مناظره از سه مناظره به شدت در مقابل روحانی، کم جلوه ظهور کرد و در نهایت روحانی او را با اختلاف تقریبا ۸ میلیونی برد. از آن انتخابات خیری که به رئیسی نرسید هیچ؛ شری هم دامنگیر او شد و آن هم مربوط به ملاقات او با امیرحسین مقصودلو یا همان امیر تتلو در فرودگاه مهرآباد و پیش از یک سفر انتخاباتی بود. ماجرایی که آن قدر بر کمپین او تاثیر منفی داشت که تا همین امروز کسی مسئولیت پیشنهاد آن به رئیسی را نپذیرفته است.
به هر حال انتخابات به پایان رسید و رئیسی در آن سال ۱۳۹۶ صرفا به عضویت حقیقی مجمع تشخیص مصلحت نظام درآمد و به جز جلسات مجمع، باقی روزها را در مشهد گذراند تا اینکه انتخابات ۱۴۰۰ رسید و او با پوششی از سوی چهار کاندیدا یعنی سعید جلیلی، علیرضا زاکانی، امیرحسین قاضی زاده هاشمی و محسن رضایی در انتخابات شرکت کرد و در نهایت به ریاست جمهوری رسید.
باقی قصه را همه میدانیم. ۱۰۲۰ روز رئیس جمهور بود و ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳ قصه متولد نوغان در شمال شرقی، جایی در جنگلهای ارسباران در شمال غربی ایران به سر رسید. پس از ۶۳ سال و ۵ ماه و ۵ روز.