ردپای مهمان مرموز در جنایت

تحقیقات پلیس برای کشف راز مرگ معمایی یک پیرزن در تجریش کلید خورد
هفت صبح| پنج روز از مرگ زن تنها و سالمند میگذشت تا اینکه راز تلخ این حادثه در خانهای قدیمی در یکی از محلههای آرام حوالی کلانتری قائم برملا شد. ساعت ۱۲ ظهر سوم شهریور، زنی میانسال با اضطراب فراوان با پلیس تماس گرفت و گفت: «خواهرم تنها زندگی میکرد و چند روزی است از او خبری ندارم. تلفنش هم خاموش است. امروز یکی از همسایهها به من زنگ زد و گفت بوی تعفن شدیدی از خانهاش میآید. خیلی نگرانم، نمیدانم چه اتفاقی افتاده است.»
با دریافت این گزارش، تیم جنایی اداره دهم پلیس آگاهی تهران، هماهنگیهای لازم با بازپرس کشیک قتل پایتخت را انجام داده و راهی محل حادثه شدند. بوی تعفن شدید، فضای خانه کوچک و قدیمی را پر کرده بود و سکوت سنگین آن، گویای حادثهای ناگوار بود.
کارآگاهان پس از باز کردن درها، زیر تختخواب با جسدی مواجه شدند که دست و پاهایش بسته بود. شواهد اولیه نشان میداد تلاش شده بود جسد مخفی شود. بازپرس دستور داد جسد برای بررسی دقیق علت مرگ به پزشکی قانونی منتقل شود.بررسیهای اولیه خانه نشان داد منزل به همریخته نیست و ظاهرا انگیزه سرقت منتفی است. تیم جنایی با پرسوجو از همسایهها دریافت آخرین بار زنی حدود ۴۰ساله خانه را ترک کرده بود. این سرنخ مهم، مسیر تحقیقات را روشن کرد.
خواهر مقتول در توضیح به کارآگاهان گفت: «خواهرم مدتی قبل در پارک با زنی به نام مینا آشنا شد. او تقریبا هر چند روز یکبار به خانه خواهرم میآمد و حتی شبها هم میماند. چند روزی بود که مینا مهمان خانه خواهرم بود و فکر میکنم آخرین کسی بوده که خانه را ترک کرده است.»
کارآگاهان به محل سکونت مینا رفتند اما خانه خالی بود. از آنجا که مینا آخرین فردی بود که مقتول را زنده دیده بود، فرضیه نقش داشتن او در این حادثه یا اطلاع از سرنوشت پیرزن قوت گرفت. بازپرس کشیک جنایی دستور بازداشت مینا را صادر کرد تا جزئیات حادثه روشن شود.
فضای خانه مقتول، با سکوت و بوی تعفن، هنوز گویای درد و ترس روزهای آخر زندگی او بود. کارآگاهان با جمعآوری سرنخها و بررسی محیط، تلاش کردند آخرین لحظات زندگی مقتول را بازسازی کنند. از تاریکی کوچهها تا نور کم پنجرهها و سکوت سنگین شب، هر جزئی از محیط نشاندهنده تنهایی و نگرانی پیرزن بود.
کارآگاهان متوجه شدند، پیش از مرگ، هیچ اثری از خشونت یا ورود غیرمجاز به خانه مشاهده نشده بود. همه شواهد حکایت از حضور یک فرد شناخته شده در خانه داشت. آنها به بررسی روابط اجتماعی مینا و رفتوآمد او در محله پرداختند و از همسایهها و دوستانش پرسوجو کردند.
همسایهها به کارآگاهان گفتند: «مینا هفتهها بود هر چند روز یکبار به خانه پیرزن میآمد. گاهی شبها هم میماند و کسی فکر نمیکرد چنین حادثهای رخ دهد.» این اظهارات باعث شد تیم جنایی فرضیه مشارکت مستقیم یا اطلاع مینا از حادثه را جدیتر دنبال کند.
بازپرس دستور داد با بررسی تلفن همراه و شبکههای اجتماعی مینا، آخرین ترددها و ارتباطاتش مشخص شود. بررسیهای اولیه نشان داد هیچ شواهدی از ورود افراد ناشناس یا دزدی وجود ندارد. این موضوع نشان میداد حادثه با انگیزه شخصی رخ داده است.
در نهایت، با جمعآوری مدارک و سرنخها، تیم جنایی مسیر تحقیقات را به سمت مینا متمرکز کرد. او آخرین فردی بود که مقتول را زنده دیده بود و حضورش در خانه پیرزن پیش از مرگ او، مهمترین کلید حل پرونده شد.تحقیقات ادامه داشت و هنوز جزئیات انگیزه و نحوه وقوع حادثه در حال بررسی بود، اما ردپای مینا مهمترین سرنخ برای تیم جنایی محسوب میشد. دستگیری و بازجویی از او میتوانست گرههای پیچیده پرونده را باز کند و پاسخ سوالات درباره آخرین لحظات زندگی پیرزن تنها را روشن سازد.