الهه در آخرین لحظات زنده بودن چه گفت؟

روایت قاتل از آخرین لحظات زندگی مقتول
هفت صبح| اوایل خرداد ماه امسال دختر جوانی به نام الهه حسیننژاد در مسیر محل کار به خانه ناپدید شد و در حالی که مردم در فضای مجازی آگهی فقدان او را دست به دست میکردند مشخص شد او توسط راننده خودروی عبوری به قتل رسیده است. با شناسایی و دستگیری قاتل و طی روال قانونی در پرونده، متهم به قتل الهه روز گذشته در شعبه اول دادگاه کیفری یک استان تهران پای میز محاکمه رفت.
در دادگاه
در ابتدای جلسه رسیدگی نماینده دادستان ضمن قرائت کیفرخواست گفت:« اتهام متهم حاضر در دادگاه مباشرت در قتل عمدی، وارد کردن ایراد صدمات غیر منتهی به مرگ و سرقت اموال مقتول است که شامل دو گوشی و کارت پول او جمعا به ارزش 150 میلیون تومان است.»
نماینده دادستان ادامه داد:«در نقطه زنی انجام شده مشخص است که موبایل متهم و موبایل مقتول در یک منطقه آنتن داشته است و متهم با ردزنی تلفن همراهش دستگیر شده است.او به وارد کردن ضربات منتهی به قتل اعتراف کرده و همچنین گفته است که جسد را در شمسآباد دفن کرده و مطابق اظهارات خودش جسد پیدا شد.»
نماینده دادستان در ادامه ضمن اشاره به ادله و مستندات موجود در پرونده برای اثبات جرم اظهار داشت:«پزشکی قانونی سلامت روان متهم را تایید کرده و گفته که او مسئول اعمالش هست.» در ادامه این جلسه نوبت به اولیای دم رسید که درخواست خود را مطرح کنند و پدر الهه درخواست قصاص در ملأعام کرد.
مادر الهه نیز گفت:« درخواست قصاص در ملأعام داریم. الهه زحمتکش بود.او با پول کارگری بزرگ شده بود و حالا خودش کار میکرد و ماهیانه 20 میلیون حقوق میگرفت که در واقع درآمد خودش هم اندازه حقوق کارگری بود.با این حال از اسلامشهر تا سعادتآباد میرفت تا بتواند به ما برای هزینههای برادر معلولش به نام آرش کمک کند.آرش خیلی دلتنگ خواهرش است و هنوز نمیداند که الهه فوت شده است.این متهم همه اعضای خانواده ما را کشت.»
سلیمانی وکیل خانواده الهه نیز در ادامه گفت: «موکلین من به طور جدی پیگیر اعدام در ملأعام هستند.اعترافات صریح متهم نشان میدهد او به اعمالش آگاه بوده.هرچند این جنایت با نقشه قبلی نبوده اما با قصد بوده و ضربات کشنده به اعضای حیاتی یعنی قلب وارد شده است.متهم بعد از قتل جسد را مخفی کرده و این یعنی در جریان اعمال خودش بوده است.» همچنین وکیل اولیای دم اعلام کرد که آنها نسبت به سرقت و تخریب اموال الهه اعلام گذشت کردهاند.
قاتل چه گفت؟
سپس نوبت به متهم رسید که در دفاع از خود و تشریح ماجرا گفت:«مدتی بود به تهران آمده بودم و میخواستم از اینجا به لرستان بروم تا همسرم را که به خرم آباد رفته بود ببینم.در این مدت با سه اکانتی که در اسنپ دارم کار میکردم.»
قاضی گفت:«با وجود دو سابقه چطور اسنپ کار میکردی؟»
متهم گفت:«یکی از این اکانتها متعلق به روزهای ابتدایی کار اسنپ است و هرکسی میتواند سه تا اکانت داشته باشد.» او ادامه داد:«من و زنم اختلاف شدید داشتیم. او بچهدار نمیشد اما من دوستش داشتم و طلاقش نمیدادم. بارها به مراکز ناباروری مراجعه کرده بودیم اما خانوادهاش ما را اذیت میکردند و به من تهمت میزدند.
خواهرزنم من را جادو کرده بود. او از همسرش جدا شده بود و بعد از طلاقش به خاطر جادوگریهای او به این روز افتادم. به من میگفت جادو را در جایی در کوه دماوند گذاشته و بعد این کارها را کرد من به تهران آمدم و به خاطر جادوهای او بدبخت شدم.»
سپس متهم در مورد روز حادثه گفت:«من آن روز مسافرم را به نزدیکی میدان آزادی رساندم. بعد به خانه پسرعمویم واقع در اسلامشهر دعوت بودم اما اسنپ برای آن محل به من مسافر معرفی نمیکرد.برای همین گذری مسافر گرفتم.مقتول داخل ماشینم نشست و بیست دقیقه منتظر شد اما چون مسافر دیگری نیامد به من گفت کرایه چهار نفر را میدهم و تو حرکت کن چون عجله دارم.»
او ادامه داد:«او در حال وویس دادن به فردی بود و من به او گفتم این چه کسی است که با او حرف میزنی؟ سر حرف باز شد و او به من گفت چرا عصبانی و افسردهای؟از حرفهایش خشمگین شدم و با چاقویی که چند روز قبل در میدان 15 خرداد از دامادمان گرفته بودم به او ضربهای زدم.او برای دفاع از خودش فرمان ماشین را گرفت که ضربهای دیگر به او زدم.
میخواستم او را به بیمارستان برسانم اما بیحال شد و فکر کردم دیگر تمام کرده و فایدهای ندارد.مردم هم میدیدند که در نزدیکی میدان قائمیه اسلامشهر با هم درگیر بودیم اما دخالت نمیکردند.» قاضی گفت:«وقتی جسد را سمت شمسآباد میبردی مطمئن بودی زنده نیست؟»
متهم گفت:«بله آن زمان دیگر تمام کرده بود.»
وکیل متهم نیز بعد از اتمام دفاعیات او در مقام دفاع تقاضای تشکیل مجدد کمیسیون پزشکی داد و گفت به نظر میرسد متهم مشکلات روحی و روانی دارد. متهم در دفاع آخر گفت:« اشتباه کردم.جادو شدم؛ اما عمد بودن قتل را قبول ندارم.من بارها به بیمارستان روانی رفتهام و الان هم در زندان اگر داروی اعصاب نخورم دوام نمیآورم.»
در حاشیه دادگاه
ساعت 8 صبح روز ششم مرداد ماه است.روبهروی دادگاه کیفری یک استان تهران، جایی در کنار ماشینهای پارک شده چند زن با حال زار روی زمین نشستهاند و به سر و صورت خود میزنند و به زبان آذری گویا مرثیهای میخوانند.
دو مرد جوان هم کنار آنها هستند که یک ریز در گوش این سه زن میخوانند که از زمین بلند شوید و کمی آرام باشید اما گویی تلاش آنها برای آرام کردن این خانمها مثل آب کوبیدن در هاون است. در همین دقایق است که متهمی جوان با لباس آبی راه راه در کنار ماموران بدرقه از خودرو پیاده شده و به سمت ورودی دادگاه میرود.
همان سه زن وقتی چشمشان به متهم میافتد با صدای بلند نامش را صدا میزنند. متهم لحظهای مکث میکند و با آنها چشم در چشم میشود اما فورا به دنبال ماموران بدرقه وارد دادگاه شده و از تیررس نگاه خانوادهاش دور میشود. این متهم جوان قاتل الهه حسین نژاد است. دختری که همین دو ماه پیش کلیپ خندههایش در حالی که یک بغل گل در دست داشت به عنوان تصویری از دختر گمشده منتشر شد.همه مخاطبان فضای مجازی به امید یافتن ردی از الهه بودند تا اینکه خبر قتل او به دست همین متهم انگار یک جامعه را تکان داد.
گریههای یک مادر
خشمی که همه مردم از متهم به قتل قاتل الهه در دل دارند با ضجههایی که مادر و دو خواهر او برای یک لحظه دیدنش مقابل دادگاه سر میدهند پارادوکس عجیبی ایجاد میکند.حتی اگر این جوان در قامت یک قاتل؛ آن هم قاتلی که خشم اذهان عمومی را برانگیخته است، مستحق قصاص هم باشد اما باز هم برای مادرش اینقدر عزیز است که اینطور بیتاب دیدنش شود.
برادرهای متهم آرام اشک میریزند و یکی از آنها در گفتوگو با خبرنگار هفت صبح میگوید:« برادرم از من 10سال کوچکتر است. من معلولیت شدید دارم اما با این حال به همراه یکی دیگر از برادرهایم و دو خواهرم و مادرمان از شهرستان به تهران آمدیم تا لحظهای مادر الهه را ببینیم و به دست و پایش بیفتیم تا از قصاص برادرم بگذرد.»
او ادامه میدهد:«برادرم کار کشاورزی میکرد.او ساکن شهرستان خودمان بود اما مدتی بود که اعصابش به هم ریخته بود. همسرش از او جدا شده بود و با عمو و عموزادههایمان هم اختلاف مالی پیدا کرده بود. اصلا حال و روز خوبی نداشت. برای همین به تهران آمده بود تا اینکه ما خبر گم شدن یک دختر در تهران را شنیدیم. فکرش را هم نمیکردیم که برادر خودم او را به قتل رسانده باشد.چون برادرم واقعا مرد دلسوزی بود.او از همه ما بیشتر درس خوانده بود و اوقات فراغتش والیبال بازی میکرد. باورش سخت است که چنین بلایی سر خانوادهمان آمده است.»
برادر متهم در ادامه میگوید:«وقتی فهمیدیم که برادرم دستگیر شده فقط دو بار توانستیم با او تلفنی حرف بزنیم.میگفت خانم حسین نژاد به عنوان مسافر سوار ماشینش شده و سر صحبت بین آنها باز شده.برادرم غلط اضافی کرده و نمیدانم چرا دست به چنین کاری زده است.فقط این را میدانم که حالا دو ماه است زندگی ما سیاه شده است.مادرم چیزی نمیخورد و باید به زور لقمهای غذا بدهیم. فقط کارش شده گریه و زاری.حال و روز ما هم در این مدت بهتر از خانواده الهه نبوده.انگار خواهر خودمان را از دست دادیم.»
التماس مادر قاتل
برادر متهم ادامه میدهد:«صبح زود بود که مقابل دادگاه آمدیم. وقتی خانواده الهه را دیدیم سمت آنها رفتیم.مادرم شروع کرد به مادر الهه التماس کرد که برادرم را ببخشد.اما او اصلا حاضر نشد با ما حرف بزند.حق هم دارد.آنها جگرگوشهشان را از دست دادهاند و عزادارند. ما حتی میخواستیم مقابل خانهشان برویم اما فکر کردیم آنها داغدار هستند و شاید داغ دلشان بدتر شود.»
برادر متهم با گریه میگوید:«برادرم جوان است.کاش این خانواده به خاطر خدا به جوانی او رحم کنند. مادر من هشتاد سال سن دارد ولی حاضر است به دست و پای این خانواده بیفتد.»
خانواده متهم تا پایان جلسه محاکمه پشت در دادگاه منتظر میمانند تا یک بار دیگر بتوانند او را از دور ببینند.