دسیسه خونین سه کارگر برای گرفتن حقوق| متهمان بعد از جنایت جسد را دفن کردند
قاسم سرکارگر ما بود و باید حقوق ما را می داد اما مدتی بود که پول ما را نداده بود و ما هم...
هفت صبح| اوایل بهار سال 1401 زن جوانی سراسیمه پا به پلیس آگاهی تهران گذاشت و مفقود شدن ناگهانی همسر 40 ساله خود را به نام قاسم اعلام کرد.این زن جوان در اولین گزارش خود گفت:«همسرم سرکارگر ساختمانی است و از مدتی قبل در یک ساختمان در حال ساخت مشغول به کار شد که حالا کار آنجا به نیمه رسیده است. او هر روز حین کار چند بار با من تماس میگرفت اما دو روز پیش وقتی چند ساعتی از او بیخبر بودم خودم با تلفن همراهش تماس گرفتم که خاموش بود.»
این زن در ادامه گفت:«ابتدا موضوع را جدی نگرفتم و فکر کردم شارژ گوشیاش تمام شده اما وقتی برای رسیدن به خانه هم دیر کرد و مطابق ساعت هر روز به خانه نیامد خیلی نگرانش شدم. فکر می کردم شاید تصادف کرده باشد و تمام مسیر خانه تا محل کارش را طی کردم اما خبری نبود.هر جایی را هم به فکرم میرسید سر زدم اما انگار شوهرم آب شده و در زمین فرو رفته است. من مطمئنم بلایی سرش آمده چون امکان ندارد او بیخبر جایی رفته باشد.»
شروع تحقیقات
با اعلام این گزارش تحقیقات کارآگاهان برای یافتن ردی از قاسم کلید خورد.در اولین قدم از تحقیقات ماموران به محل کار قاسم رفته و کارگرانی را که در آن ساختمان نیمهکاره مشغول کار بودند تحت تحقیق قرار دادند.در این شاخه از تحقیقات سه کارگر جوان کاملا اظهار بیاطلاعی کرده و یکی از آنها گفت:«قاسم مثل هر روز سر کارش بود و بعد از پایان کار هم از اینجا رفت. ما دیگر نمیدانیم کجا رفت و چه اتفاقی برای او افتاد.»
در مرحله بعدی از تحقیقات رد موبایل قاسم زده و سپس مشخص شد که گوشی تلفن همراه او آخرین بار در محل کارش روشن بوده است و همین کافی بود تا احتمال عدم خروج قاسم از محل کارش قوت بگیرد.به این ترتیب کارآگاهان در بازجوییهای تخصصی و فنی بار دیگر کارگران ساختمانی را مورد تحقیق قرار دادند و زمانی که آنها خود را بنبست اطلاعاتی دیده و راه فراری برای انکار حقیقت نداشتند بالاخره لب به اعتراف گشوده و پرده از راز جنایت هولناک خود برداشتند.
سرکارگر را کشتیم!
یکی از کارگران در اعترافات ابتدایی خود به ماموران گفت: قاسم سرکارگر ما بود و باید حقوق ما را می داد اما مدتی بود که پول ما را نداده بود. او در ابتدا میگفت که کارفرما هنوز به او پول نداده اما بعدا خودمان متوجه شدیم که کارفرما به او پول داده است. برای همین با او بحثمان شده و به او گفتیم باید هرچه زودتر حقوق ما را بدهی. با این حال حرف ما به خرج او نمیرفت.»
این متهم در ادامه گفت:«صبح روز حادثه من و دوستم در حال ناهار خوردن بودیم که قاسم سلانهسلانه سر کار آمد. دوباره حرف پول را وسط کشیدیم و به او گفتیم که زودتر حقوق ما را بده اما باز هم امروز و فردا کرد. همین باعث شد که خونم به جوش بیاید و اینقدر عصبانی شده بودم که صدایم بالا رفت. قاسم هم کم نیاورد و شروع کرد به داد و فریاد! من و دوستم هم که در آن لحظه بهشدت خشمگین بودیم با او دست بهیقه شده و شروع کردیم به کتککاری.»
متهم ادامه داد:«ما با بیل به جان قاسم افتادیم و چند ضربه به سرش زدیم که باعث شد او ناگهان روی زمین بیفتد. نمیدانستیم با جسد باید چه کار کنیم. برای همین موضوع را با دوست دیگرمان در میان گذاشتیم و او که خودش هم دلخوشی از قاسم نداشت و حقوقش عقب افتاده بود؛ تصمیم گرفت برای سر به نیست کردن جسد به ما کمک کند.»
به این ترتیب متهم سوم دستگیر شده و به جابهجا کردن و دفن جسد اقرار کرد و گفت:«با کمک دو دوست دیگرم جسد را داخل گونی گذاشته و نیمهشب به بیابانهای اطراف شهر برده و دفن کردم.» در حالی که هر سه متهم صراحتا به اتهامات خود اقرار داشتند بقایای جسد با اطلاعاتی که متهمان در اختیار ماموران قرار دادند کشف شد. به این ترتیب برای متهمان به اتهام مشارکت در قتل کیفرخواست صادر شد و آنها در شعبه سیزدهم دادگاه کیفری یک استان تهران از خود دفاع کردند.
در دادگاه
در ابتدای جلسه اولین متهم در جایگاه دفاع، قرار گرفت و گفت: من و دو همدستم مدتی بود در ساختمان نیمهساز کار میکردیم. قاسم از کارفرما پول گرفته بود ولی حقوق ما را نمیداد. به همین خاطر با او اختلاف داشتیم. ما قصد کشتن او را نداشتیم اما چون دخل و خرجمان جور درنمیآمد و قاسم پولمان را نمیداد عصبانی شده و با بیل به جانش افتادیم.»
متهم دیگر نیز اظهارات همدستش را تایید کرد و مدعی شد در اوج عصبانیت با بیل به سر قربانی زده است.متهم دوم نیز گفت: من در قتل هیچ دخالتی نداشتم. اما وقتی دیدم دوستانم قاسم را کشتهاند در دفن جسد به آنها کمک کردم. من به خاطر همکارانم سکوت کردم و به کسی حرفی نزدم.
در پایان جلسه قضات وارد شور شدند و دو متهم اول را به اتهام مشارکت در قتل به قصاص محکوم کردند.اما این حکم در دیوانعالی کشور شکسته شد و قضات عالیرتبه خواستند تا درباره اخفای جسد وهمچنین اخفای ادله جرم تحقیقات تکمیل شود.با تکمیل تحقیقات بار دیگر سه متهم در شعبه ۱۳ دادگاه کیفری یک استان تهران از خود دفاع کردند.
متهمان اتهام قتل را پذیرفتند اما مدعی شدند در اخفای جسد و ادله جرم دستی نداشتهاند و دوستشان به تنهایی جسد را دفن کرده است.وقتی متهم ردیف سوم روبهروی قضات ایستاد گفت: من به خاطر دوستانم به تنهایی جسد را دفن کردم.
در پایان جلسه قضات وارد شور شدند تا رای صادر کنند.