قتل پدر ثروتمند با همدستی عروس و کارگر کارواش
مرد جوان با پیشنهاد 8 میلیاردی به یک جوان شهرستانی او را برای عملیکردن نقشه جنایت تطمیع کرد
هفت صبح| اوایل سال 1401 گزارش اعلام فقدان پیرمرد 80 سالهای به نام یوسف روی میز کارآگاهان جنایی قرار گرفت و بلافاصله تحقیقات برای یافتن ردی از پیرمرد کلید خورد.همسر یوسف نخستین کسی بود که گم شدن مرموز او را به پلیس اطلاع داده بود.
این زن 60 ساله که چند سال قبل بعد از جدایی یوسف از همسر اولش با او ازدواج کرده بود، در گزارش ابتدایی خود گفت: «روز گذشته برای خریدهای معمول و روزمره از خانه بیرون رفتم و ساعتی بعد که برگشتم شوهرم در خانه نبود. بوی تند وایتکس و موادشوینده هم به مشام میرسید و همه اینها باعث شده بود که خیلی تعجب کنم چون امکان نداشت شوهرم بدون اطلاع من جایی برود و از طرفی او هرگز اهل تمیز کردن منزل هم نبود.»
این زن ادامه داد: «اولین کاری که کردم این بود که شماره موبایل یوسف را گرفتم تا بفهمم ماجرا از چه قرار است اما در کمال ناباوری دیدم که صدای گوشی همسرم از اتاق بلند شد با اینکه او اگر هم میخواست بیرون از خانه برود حتما گوشی موبایلش را با خود میبرد.»
راز مرد گمشده
کارآگاهان در اولین قدم از تحقیقات خود، روی نزدیکان یوسف متمرکز شدند و در مورد حلقه اولیه ارتباطات یوسف بررسیهای گستردهای انجام دادند. در نتیجه مشخص شد که پیرمرد از سالها قبل با تنها فرزند خود به نام کیومرث درگیری و اختلاف داشته است.اختلافات دنبالهدار و قدیمی یوسف و فرزندش تا جایی پیش رفته بود که بارها و بارها پدر و پسر با یکدیگر درگیر شده بودند.
حتی مشخص شد که چند باری هم پای همسر کیومرث به نام افسانه نیز به این درگیریها باز شده بود.این در حالی بود که همسر یوسف نیز اظهار داشت به کیومرث و افسانه مظنون است.به این ترتیب کیومرث 40 ساله برای تکمیل روند تحقیقات احضار شد اما زمانی که در برابر سوالات جنایی قرار گرفت، ضدونقیضگوییهای او سبب شد که ظن ماموران جنایی برانگیخته شود.به این ترتیب او و همسرش با دستور بازپرس جنایی بازداشت شدند و این در حالی بود که آنها ادعا میکردند هیچ اطلاعی از سرنوشت پدر پیر خود ندارند.
راز یک جنایت
درحالیکه زوج جوان مهر سکوت بر لبهای خود زده بودند ماموران موفق شدند پی به ارتباط مشکوک کیومرث با یک کارگر شهرستانی ببرند که همین سرنخ کافی بود تا افسانه خود را در بنبست اطلاعاتی دیده و بالاخره پرده از راز جنایت هولناک خود بردارد.
متهم در نخستین اعترافات خود گفت: چند سال قبل وقتی پدر کیومرث تصمیم به ازدواج مجدد گرفت؛ کیومرث بهشدت مخالف بود و از پدرش میخواست که از این تصمیم صرفنظر کند. اما پدرش اعتنایی به خواسته کیومرث نکرد و دوباره ازدواج کرد.»
افسانه در ادامه گفت: «اختلاف و درگیری بین شوهرم و پدرش ریشهدار شد تا جایی که کیومرث تصمیم گرفته بود که پدرش را به قتل برساند ولی برای عملیکردن نقشهاش به کمک نیاز داشت. او در پی یافتن فردی بود که بتواند در اجرای این نقشه، کمکش کند تا اینکه خیلی اتفاقی در یک کارواش با یک جوان اهل شهرستان به نام محمود آشنا شد و موضوع را با او در میان گذاشت. روز حادثه کیومرث مطابق نقشهای که از قبل کشیده بود به همراه محمود، راهی خانه پدریاش شد و بعد از قتل پدرش جسد او را به بیرون از خانه منتقل و دفن کردند.»
به این ترتیب محمود نیز ردیابی و بازداشت شد و به همدستی در جنایت اعتراف کرد.با کشف بقایای جسد و بازسازی صحنه جرم برای کیومرث و محمود به اتهام مشارکت در قتل و برای افسانه به اتهام معاونت در جنایت کیفرخواست صادر شد و آنها در شعبه پنجم دادگاه کیفری یک استان تهران از خود دفاع کردند.
در دادگاه
در ابتدای جلسه رسیدگی کیفرخواست صادرشده از سوی دادسرا توسط نماینده دادستان قرائت و مشخص شد که خواهر یوسف به عنوان تنها ولیدم پرونده درخواست دیه مطرح کرده است.سپس نوبت به کیومرث رسید که از خود دفاع کند. متهم در جایگاه دفاع حاضر شد و درحالیکه منکر اتهامش شد، عنوان کرد:«مدتی قبل با محمود در یک کارواش دوست شدم. او برای کار به تنهایی ساکن تهران شده بود و زن و بچهاش در شهرستان زندگی می کردند.
تنهایی او سبب شد که دوستی ما عمیق شود و خیلی وقتها به خانه ما میآمد. تا اینکه تصمیم گرفتیم با هم به سفر برویم و چند روز قبل از حادثه بود که به همراه همسرم و محمود راهی یک ویلا در شمال شدیم. دو، سه روزی که از سفرمان گذشت میخواستیم برگردیم اما فکر کردیم حالا که کار خاصی ندارد، میتوانیم باز هم بمانیم تا به خوشگذرانی ادامه دهیم. اما من نیاز داشتم برای برداشتن مقداری وسیله و خوراکی یک سر به خانه بزنم. محمود هم گفت که همراه من به تهران میآید تا هر چه لازم دارم از خانهمان بردارم و دوباره به شمال برگردیم.»
متهم در ادامه گفت: «منزل من طبقه بالای خانه پدرم بود. آن روز وقتی به خانه رسیدم محمود در ماشین منتظر من بود اما وقتی کمی دیر کردم تصمیم گرفته بود، وارد ساختمان شود و دنبالم بیاید. همان موقع صدای درگیری او و پدرم را شنیدم. پدرم او را دیده و فکر کرده بود محمود دزد است. برای همین محمود پدرم را هل داده بود که سر پدرم با دیوار برخورد کرد و به کام مرگ فرو رفت.» متهم ادامه داد: خیلی ترسیده بودم اما در همان حال محمود تهدیدم کرد و میگفت اگر جانت را دوست داری نباید راز این قتل را فاش کنی.»
قاضی گفت: چرا جسد پدرت را در حاشیه شهر دفن کردی؟ که متهم پاسخ داد: «همه این ها نقشه محمود بود. او در گوشی اش چیزهایی سرچ کرد و بعد به من گفت باید جسد را ببریم. من هم از ترس جانم با او همراه شدم.» متهم در ادامه گفت: «من هرگز درگیری و اختلافی با پدرم نداشتم و تنها وارث او بودم. حرفهای همسر پدرم کذب است. او قبلاً چهاربار ازدواج کرده و از ارثیه شوهرانش پول خوبی به جیب زده. با طرح این ادعا میخواست وارث همه دارایی پدرم شود.»
در این قسمت از جلسه رسیدگی نوبت به افسانه رسید که از خود دفاع کند و گفت: « من از قتل پدرشوهرم بیخبر بودم و در ویلای شمال منتظر بودم تا کیومرث و محمود برگردند. وقتی موضوع را فهمیدم، محمود مدام ما را تهدید میکرد که چیزی به کسی نگوییم.»
سپس نوبت به محمود رسید که از خود دفاع کند و گفت: مدتی قبل با کیومرث آشنا شدم و او فهمیده بود که برای درمان تومور مغزی پسرم به پول نیاز دارم. یک روز من را کنار کشید و گفت اگر در قتل پدرش او را همراهی کنم 8 میلیارد تومان به من پول میدهد. او با حرفهایش من را وسوسه کرده و میگفت کاری میکند که من در شهر خودمان کارخانهدار شوم.»
متهم ادامه گفت:کیومرث میخواست با صحنهسازی نشان دهد که موقع حادثه شمال بوده حتی خودش و همسرش گوشیهای موبایل خود را نیز همراهشان به تهران نیاوردند. پلاک خودرویی شبیه ماشین خودش را کند به جای پلاک خودش نصب کرد. روز حادثه هر سه نفرمان از شمال به تهران برگشتیم. وقتی کیومرث مطمئن شد که همسر پدرش در خانه نیست وارد منزل پدرش شد. چند دقیقه بعد در حالی که نفسنفس می زد و عرق میریخت بالا آمد و رو به افسانه گفت پدرم را که همیشه باعث آزار ما بود کشتم! دیگر کسی مزاحم ما نمیشود.» متهم ادامه داد: «مطابق قراری که از قبل داشتیم من در حمل و دفن جسد به کیومرث کمک کردم.» در پایان جلسه قضات وارد شور شدند تا رای صادر کنند.