کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۵۵۶۱۶۴
تاریخ خبر:

قصه گلفروش دوره گرد در نظام‌آباد که قاتل شد!

قصه گلفروش دوره گرد در نظام‌آباد که قاتل شد!

سه جوان در جریان نزاع سه سال پیش با ضربات چاقو کشته شدند

هفت صبح|  رسیدگی به قتل سه جوان در خیابان گل سرخ سبلان واقع در شرق تهران از 29 فروردین ماه سال 1400 در دستور کار بازپرس شعبه سوم دادسرای جنایی تهران قرار گرفت.تحقیقات جنایی کلید خورد و مشخص شد که مقتولین سه دوست قدیمی بودند که در درگیری با یک گلفروش دوره گرد توسط او به قتل رسیدند.عامل جنایت بعد از درگیری مرگبار با خودروی نیسان وانت خود از مهلکه گریخته بود.در اولین قدم از بررسی، شاهدان عینی هدف تحقیقات قرار گرفتند.یکی از آنها گفت:«مقتولین به نام‌های معین، مسعود و محمد بچه محل ما بودند.آنها وضع مالی خوبی دارند و درگیری خونین سر کوچه محل زندگی مسعود اتفاق افتاد.گلفروش می‌گفت که این سه نفر چند گلدان برداشته و می‌خواهند پول آن را حساب نکنند. نمی‌دانم چه شد که یکدفعه چاقو را وسط سینه تک تک مقتولین کشید و فقط می‌دیدم که خون فواره می‌زد.»

 

   دستگیری متهم

در حالی که یکی از اهالی محل بعد از مشاهده جنایت هولناک اقدام به تعقیب گلفروش کرده بود؛‌ خودروی متهم شناسایی شد.این فرد نیز در اظهارات خود بیان داشت:«دو مرد گلفروش بعد از درگیری‌ای که بچه‌های محل ما با ایشان ایجاد کردند سوار وانت شدند و پا به فرار گذاشتند.من آنها را تعقیب کردم و هم زمان با پلیس حرف می‌زدم.تا سه راه پاسداران دنبالشان رفتم.بالاخره آنها را گم کردم اما شماره پلاک خودرویشان را در اختیار پلیس قرار دادم.»با اطلاعاتی که شاهدان در اختیار ماموران قرار دادند گلفروش جوان شناسایی شد اما خانواده او که ساکن همان محله بودند ادعا کردند که از مخفیگاه او بی‌اطلاعند.در ادامه تحقیقات همدست متهم اصلی شناسایی و دستگیر شد.او در شرح ماجرا گفت:« من به تازگی از گرگان به تهران آمده بودم. دوستم بساط گلفروشی داشت و من هم کمکش می‌کردم.آن شب مشتریان زیادی داشتیم که بیشتر نیز زنان بودند که در همین حین من روی جدول نشسته بودم که ناگهان یک خودروی پژو با سه سرنشین جوان در نزدیکی بساط ما توقف کردند و یکی از آن‌ها که درکنار راننده نشسته بود از خودرو پیاده شده و بدون اینکه حرفی بزند دو گلدان بزرگ را برداشت و در صندوق عقب خودرویشان گذاشت و وقتی دوباره به سمت احمد رفت و یک گلدان دیگر برداشت و داخل خودرویشان گذاشت، احمد در خصوص اینکه قیمت گلدان‌ها را نپرسیدند و پولی را پرداخت نکردند با پسر جوان و قوی هیکل حرف زد که در همین لحظه راننده از خودرو پیاده شد و از پشت گردن احمد را گرفت و به سمت من آمدند.انگار پول گلدان‌ها را نمی‌خواستند بدهند که درگیری پیش آمد و چاقوکشی شد.» دوست متهم نیز که در درگیری مرگبار حضور داشت از مخفیگاه او اظهار بی‌اطلاعی کرد.در همین حال تلاش برای یافتن ردی از متهم ادامه داشت تا اینکه سرانجام بعد از گذشت سه سال از وقوع قتل متهم در شهرستان ایلام شناسایی و دستگیر شد.روز گذشته این متهم 25 ساله برای شرکت در اولین جلسه بازجویی در دادسرای جنایی تهران حاضر شد و در گفت‌وگوی اختصاصی با خبرنگار ما جزئیات حادثه را شرح داد.

 

   گفت‌وگو با متهم اصلی

 

احساس می‌کنم عنوان قاتل مثل پیراهن گل و گشادی است که به تنت زار می‌زند!

بله درست احساس می‌کنید! اصلا نمی‌دانم چه شد که کار به اینجا کشید.من نه اعتیاد دارم و نه سابقه کیفری.

 

چه شد واقعا؟ مقتولین را می‌شناختی؟

نه اصلا! حتی یک بار هم آنها را ندیده بودم.

 

چه شد درگیر شدید؟

من با خودروی وانت نیسان گل‌های آپارتمانی به آن منطقه می‌آوردم و می‌فروختم.ما اصالتا اهل یکی از شهرهای خراسان هستیم و از حدود 6 سال قبل از حادثه بود که به تهران مهاجرت کرده و در محله نظام آباد زندگی می‌کردیم.با این حال هرگز مقتولین را ندیده بودم.از مدتی قبل از حادثه بود که گلفروش دوره گرد شده بودم تا اینکه شب حادثه این سه نفر نزدیک بساط گلفروشی من شدند.یکی از آنها دو گلدان در صندوق عقب ماشینش گذاشت و یکی دیگر در گوشم گفت حرف پول بزنی ناراحت می شوم! من هم فکر کردم منظورش این است که از دوستش پول نگیرم تا خودش به عنوان هدیه برای او، ‌پول گل‌ها را حساب کند.برای همین گفتم مشکلی نیست اما بعد متوجه شدم که منظورش این بود که کلا پول گل‌ها را ندهند.

 

چطور به این نتیجه رسیدی؟

چون دو گلدان دیگر برداشتند و سه تایی سوار ماشین شدند.من متوجه شدم که مشروب خورده بودند.به یکی از آنها که حال بهتری داشت گفتم من که این گلدان‌ها را مجانی نیاورده‌ام.پولش را بدهید.همین که من این را گفتم فریاد زد و گفت رفیقم وقتی به تو حرفی می‌زند باید بگویی چشم.این را گفت و شروع کرد به کتک زدن من و رفیقم.

 

برای همین تو تبر کشیدی؟

تبر برای من نبود.یکی از مقتولین آن را برداشته بود.نمی‌دانم از کجا آورد چون وقتی یکی از آنها به سرم لگد زد چند ثانیه‌ای انگار از هوش رفتم.یکدفعه به هوش آمدم و دیدم یکی از آنها تبر به دست بالای سر دوستم ایستاده و از چشمان او خون می‌آمد که فکر کردم دوستم مرد! بعد من بلند شدم و یکی از آنها سمتم چاقویی پرتاب کرد که زمین افتاد.من از ترسم چاقو را برداشتم که اگر نزدیکم آمدند بتوانم از خودم دفاع کنم.نمی‌دانم چه شد که به هر سه آنها ضربه زدم.

 

اما ضربات تو به حدی عمیق بود که سه جوان تنومند به قتل رسیدند.

اصلا یادم نیست چطور این ضربات را زدم.

 

بعد کجا رفتی؟

ابتدا به کرج رفتم و حدود سه هفته کارتن خواب بودم.بعد اتفاقی با یک کارگر ایلامی صحبت کردم که می‌گفت در شهرشان برای کشاورزی کار کارگری زیاد است.برای همین به ایلام رفتم و در این مدت در زمین کشاورزی کار می‌کردم.

 

چرا خودت را معرفی نکردی؟

از ترس جانم! می‌دانستم اگر بازداشت شوم حتما قصاص می‌شوم.مثل همین الان که هیچ امیدی به زنده ماندن و بخشیده شدن ندارم.فقط می‌خواهم زودتر این وضعیت تمام شود.

 

بنابراین گزارش رسیدگی به این پرونده جهت طی روال قانونی در شعبه سوم دادسرای جنایی تهران در جریان است.

 

کدخبر: ۵۵۶۱۶۴
تاریخ خبر:
ارسال نظر